مادر است اما در فراق فرزند می سوزد. شوهر داشت اما برای او نقش گاو صندوق را بازی می کرد و پولی برای مخارج زندگی خرج نمی کرد. خساست از سر و روی شوهرش می بارید اما نه برای خرید مواد، فقط دستش برای خرید خورد و خوراک منقبض می شد.

به گفته زن، انگار جان شوهرش به پول وصل است تا جایی که به خاطر این رفتارهای بیمارگونه اش او و فرزند خردسالش دچار سوءتغذیه شدید می شوند و مادر راهی خانه پدر می شود و دخترش سر از شیرخوارگاه در می آورد. بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترک زن مهر ندیده، حالا مدتی است در ایستگاه کمپ پیاده شده تا با خالی کردن چمدان وجودش از دود و دم دوباره سوار قطار زندگی شود و در ایستگاه قانون مهریه اش را از شوهرش بستاند و بعد از گرفتن برگه طلاق روزهای کم استرسی را تجربه کند.

دردش سوز ندارد اما بغض دارد. هر چند غم و درد بسیاری را در زندگی اش تجربه کرده اما هیچ کدام به گفته خودش به اندازه گرسنگی دادن از سوی شوهرش او را آزار نداده است. خانواده اش اهل مواد نبودند اما شوهرش چرا. نه تنها او به مواد اعتیاد داشت بلکه به مراتب بدتر از مواد به خرج نکردن برای خورد و خوراک و مخارج خانواده اعتیاد شدیدی داشت.

به گفته وی، از فرط گرسنگی به پوست و استخوان تبدیل شده است و بعد از زایمان، شوهر خسیس اش به جای دوا و دکتر، چای تریاک در حلق اش می ریخت تا کمی از دردش بکاهد. این تنها رفتارهای عجیب و غریب مرد خانواده نبود بلکه او از خرید خورد و خوراک و دادن مخارج زندگی به همسرش طفره می رفت و تا می توانست نان خشک و البته گاهی با ولخرجی هایش کمی برنج به خورد همسرش می داد.

زن دردکشیده می گوید: «شوهرم خیلی خسیس بود و یک ریال پول در اختیارم قرار نمی داد و خودش به خرید مواد خوراکی اقدام می کرد آن هم چه موادی؟ یک کاسه ماست خشک با مقداری نان و گاهی هم در زمان واریز یارانه دست و دلبازی و ما را یک بشقاب برنج خشک و خالی مهمان می کرد». البته مرد خسیس فقط برای زن و فرزندش خساست به خرج می داد و هرچه درآمد داشت صرف تامین مواد خودش می کرد. دعوا زمانی به اوج خود می رسید که مادر خانواده به پخت و پز اقدام می کرد.

با سر رسیدن شوهر بی مسئولیت غرغر کردن و فریاد زدن های او سر همسرش شروع می شد که چرا صرفه جویی نشده و این همه خورد و خوراک حیف و میل شده است؟ مرد معتاد شکاک و بدبین هم بود. او تعریف می کند: «آخر کجای عالم زن باید در خانه و در خلوت خودش با لباس بیرون و پوشش کامل باشد؟ شوهرم از من خواست با کسی رفت و آمد نکنم و در خانه حق استفاده از لباس خانه را نداشتم و با لباس بیرون باید سر می کردم». هر روز جنگ و دعوا بین آن ها حاکم بود و سر این ماجراها زن خسته دل چندین بار به شکایت از شوهر زورگویش اقدام کرد اما هر بار شوهر با دادن تعهد که رفتارش را اصلاح می کند رضایت همسرش را جلب کرد ولی این فقط چند روز جواب می داد و دوباره همان آش می شد و همان کاسه.

زن دل مرده که دچار سوء تغذیه شده بود برای جلوگیری از غش کردن راهی خانه مادرش می شود تا بعد از مدتی طعم غذای گرم را بچشد. جدا از سوء تغذیه گرفتن زن، کودک نحیف خانواده نیز به خاطر نوع تغذیه و مراقبت نکردن درست دچار عفونت شدید و راهی بیمارستان می شود. زن که اشک از چشمانش شروع به باریدن می کند می گوید: «بعد از این که بچه خردسال مان مریض شد و شوهرم از بردن او پیش دکتر و دادن پول طفره رفت او دچار عفونت شدید شد و مجبور شدم از مادرم پول قرض کنم و او را به بیمارستان ببرم اما بعد از درمان پول ترخیص بچه را نداشتم».

با وجود این که مرد خانواده وضعیت مالی مناسبی داشت اما به گفته همسرش جانش به پول بند بود و انگار گرفتن یک اسکناس از او مساوی با گرفتن جانش بود! بعد از بستری شدن نوزاد در بیمارستان به خاطر مراجعه نکردن والدین، سرپرستی کودک به یک نهاد دولتی سپرده می شود تا قانون درباره آینده او تصمیم بگیرد. زن که به خاطر اصرار شوهرش به جای رفتن نزد دکتر مواد مصرف می کرد، در دام اعتیاد گرفتار می شود اما بعد از آن جیره موادش از سوی همسر قطع می شود و به ناچار مادر پول مواد دخترش را می دهد و به انتظار می نشیند تا ببیند تقدیر چه خواهد کرد.

زن گریان می گوید: «هر چقدر بعد از بستری شدن جگرگوشه ام با همسرم تماس گرفتم جوابی از او نشنیدم تا این که حضانت کودک را به خاطر سوء تغذیه اش از ما گرفتند و او را به یک شیرخوارگاه تحویل دادند». زن بعد از این اتفاقات دیگر از همسرش ناامید می شود و وقتی عرصه را بر خود تنگ می بیند راهی کمپ می شود تا با خلاص شدن از شر مواد افیونی سراغ همسر بی مسئولیت اش برود و مهریه اش را به اجرا بگذارد و بعد از جدا شدن از او حداقل روزهای کم استرسی را تجربه کند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی