زن جوان دل شکسته که از شوهرش رودست خورده بود، درباره زندگی مشترکش که به خاطر نداشتن فرزند توفان زده شده است، می گوید: روی حمایت همسرم خیلی حساب باز کرده بودم و او را حامی خودم می دانستم. البته سال های ابتدایی زندگی مشترک مان همین گونه بود و جز عشق و محبت چیزی بین ما نبود. به خاطر مشکلی که داشتم چند بار سقط کردم اما روحیه ام را نباختم.

در این حال و هوا بودم که در یک نهاد دولتی استخدام شدم و از نظر مالی حامی خوبی برای همسرم شدم. شغل او آزاد بود و بعد از مدتی با حقوقم برایش یک خودرو خریدم تا مسافرکشی کند. زندگی ما بر وفق مراد پیش می رفت و روز به روز رونق می گرفت. با این که همسرم به واسطه نوع کارش با افراد زیادی سر و کار داشت اما اصلاً به او شک نداشتم ولی او از اعتمادم سوء استفاده کرد و دچار لغزش شد. روزی از یکی از دوستانم شنیدم که شوهرم با یک زن مطلقه که صاحب دو فرزند و از او چندین سال بزرگ تر است ارتباط برقرار کرده و با یکدیگر بیرون می روند.

اوایل موضوع را زیاد جدی نگرفتم و فکر می کردم او به غیر از شریک زندگی اش به کسی دل نخواهد بست. مدتی از حرف های مردم پشت سر همسرم گذشت تا این که شبی در مورد این ماجرا با شوهرم صحبت کردم که او به شدت عصبانی شد و بر عکس به دفاع از زن مطلقه برخاست. من که گیج شده بودم و دلیل پشتیبانی همسرم از زن غریبه را نمی دانستم به او اعتراض کردم و همین اتفاق باعث شد برای اولین بار شوهرم دست روی من بلند کند و مرا زیر مشت و لگد بگیرد. بعد از ضرب و شتم از سوی همسرم، زمانی که خانه را ترک کردم و پیش مادرم رفتم یکی از برادرانم در آن جا بود و من را با آن وضعیت دید. برادرم برای جویا شدن دلیل این کار از من خواست با هم پیش همسرم برویم. زمانی که علت کتک کاری من را از شوهرم پرسید او عصبانی شد و با بالا گرفتن جر و بحث با هم درگیر شدند و در این بین همسرم راز دلش را فاش کرد.

شوهرم با گستاخی رو به من گفت مدتی است به آن دل بسته است و با هم قرار و مدار ازدواج گذاشته اند. بعد از شنیدن این حرف ها او را از خانه خودم بیرون کردم و روز بعد تصمیم گرفتم به دادگاه خانواده بیایم تا تکلیف ام را با شوهر خیانتکارم روشن کنم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی