افسر شهید پلیس زاهدان که در آتش خشم تبهکاران سوخت + عکس

ساعت یازده بود که زنگش زدند :

-باندی که منتظرشون بودیم شناسایی شدن .دیشب از مرز گذشتن . اگه دیر برسیم وارد شهر می شن و دیگه پیدا کردنشون غیر ممکنه.

«رضا شهرکی» در طول بیست سال خدمتش در زاهدان و نیکشهر و ایرانشهر و خاش بارها و بارها چنین صحنه هایی را دیده بود .او در یک لحظه همه آن دیده ها و شنیده ها را مثل باد از ذهن گذراند .

باید تصمیم به جا و سریعی می گرفت .حتی فرصت نداشت برود مقر پلیس و ماشین سازمان را بردارد . با همان ماشین خودش رفت به سمت خروجی شهر . در بین راه دو نفر از همکاران همیشه همراهش را سوار کرد . با تجربه ای که در طول سال ها جنگ و گریز به دست آورده بود دل صحرا را شکافت و از راه میان بر رفت به سمت مسیرهای اصلی قاچاق. اطلاعاتی که مخبرها ارائه داده بودند ، صحیح بود .

قاچاقچی ها با استفاده از عوارض طبیعی و تاریکی شب از موانع مرزبانی رد شده بودند و با خیال آسوده داشتند خودشان را به خاش می رساندند . اگر زودتر فهمیده بود سر راهشان کمین می زد ولی دیگر کار از کار گذشته بود . بی محابا پیچید جلوی ماشین قاچاقچیان .

آنها که باورشان نمی شد سه افسر نیروی انتظامی با ماشین شخصی جلوی رویشان سبز شوند پا به فرار گذاشتند و در همان حال به سمت ماشین نیروهای ناجا تیراندازی کردند . یکی از ماموران لاستیک ماشین پر از مواد مخدر را زد و کمی بعد خودرو پنچرشده در ماسه های روان حاشیه جاده فرو رفت .

سرنشینانش سراسیمه پیاده شدند و دویدند به سمت نزدیک ترین خاکریز شنی . رضا با خودش فکر کرد که ای کاش لاستیک را نزده بودند ، اما دیگر دیر شده بود. بله ورق برگشته بود و ماشین ماموران ناجا بدون هیچ جان پناهی در تیررس سوداگران مرگ قرار داشت ! رضا خواست دنده عقب بگیرد ولی یکی از قاچاقچی ها نعره کشد :

-شما راه فرار ندارین . تسلیم بشین ! ...

سوداگران مرگ موضع مناسبی داشتند و رضا و رفقایش در خطرناکترین وضعیت ممکن . ناگهان از سه طرف به سمت ماموران ناجا تیراندازی شد . شلیک ها به صورت رگبار بود و فرصتی برای جابجایی به قربانیان نداد .

دو نفر همراه رضا شهید شدند و خودش مجروح و خون آلود پشت فرمان ماشین افتاده بود . او هنوز داشت با یکی از قاچاقچی ها حرف می زد که دیگری از پشت سر آمد و به او تیر خلاص زد . بعد هم ماشین رضا را با هر سه سرنشین شهیدش به آتش کشیدند تا همه بفهمند مبارزه با مواد مخدر چه هزینه هایی دارد !

پیکر مطهر شهدای آن حادثه جزغاله شده بود و روز تشییع به محمد و مهدیه ، فرزندان رضا ، اجازه داده نشد که برای آخرین بار صورت بابایشان را ببینند . همسر شهید به این می ا ندیشید که چقدر شهادت شوهرش به ارباب بی کفن همه شهدا حضرت اباعبدالله (ع) شباهت داشته ؛ تنها و غریب !

او زینب وار ایستاده بود و می بایست به آخرین خواسته شوهرش عمل می کرد . همه اسباب و اثاثیه خانه خاش را به زن فقیری که می شناخت بخشید و از آن شهر رفت . همان طور که رضا گفته بود : « هر وقت خواستیم از این خانه بریم ، همه اثاث این منزل را به این زن فقیر می بخشم » ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی