زن میانسال وقتی روبه‌روی قاضی Judge عموزادی قرار گرفت در این باره به او گفت: بعد از مرگ شوهر اولم، با تنها دخترم زندگی می‌کردم تا این‌که با محمود، همسر دومم آشنا شدم. ما بعد از مدتی آشنایی تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم، اما درست یکسال بعد از ازدواجمان اختلافاتمان شروع شد، آن وقتی که دخترم در دانشگاه قبول شد. بعد از آن محمود می‌گفت که نمی‌تواند از پس هزینه دانشگاه دخترم برآید و دخترم باید دانشگاه دولتی قبول شود. در صورتی که من فقط همین یک دختر را دارم و خوشبختی و سعادت او برایم از همه چیز مهم‌تر است. برای همین از محمود خواستم مخالفت نکند و اجازه دهد که دخترم در همان رشته‌ای که دوست دارد و همین دانشگاهی که قبول شده است، ادامه تحصیل دهد ولی محمود به شدت مخالفت کرد و دعوا به راه انداخت تا جایی که هر دو تصمیم به جدایی گرفتیم. محمود می‌گفت یا دخترم باید دانشگاه دولتی قبول شود یا باید ما از هم جدا شویم. من هم جدایی را انتخاب کردم.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم توقع دارد که من هزینه سرسام آور دانشگاه و تحصیل دخترش را بپردازم، در صورتی که من درآمدم زیاد نیست و نمی‌توانم این همه پول خرج تحصیل او کنم. دختر همسرم می‌تواند درس بخواند و در یک دانشگاه دولتی قبول شود. ولی همسرم اصرار دارد او در همین دانشگاه درس بخواند و من هم پول را پرداخت کنم، ولی من نمی‌توانم. برای همین می‌خواهم از او جدا شوم. من با او ازدواج کردم تا در زندگی‌ام آرامش بیشتری داشته باشم نه این‌که مرتب به فکر هزینه‌های زندگی و مشکلات مالی‌مان باشم.

در پایان نیز قاضی پس از شنیدن صحبت‌های این زوج، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی