آن روزها چنان به یک عشق خیابانی دل بسته بودم که برای رسیدن به سیروس هیچ نصیحتی را نمی شنیدم و هیچ واقعیتی را نمی دیدم، اما 18سال بعد، این ماجرا تکرار شد ولی نه برای من بلکه... .

زن 35 ساله در حالی که عنوان می کرد مطمئن باشید عشق های خیابانی حتی اگر به ازدواج بینجامد، باز هم در زندگی طرفین به گونه ای دیگر تکرار خواهد شد،به تشریح ماجرای دوران عاشقی خودش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: 17ساله بودم که روزی با یک لبخند عاشق سیروس شدم. آن روز، همه زندگی را در چشمان زیبای او خلاصه کرده بودم. طولی نکشید که داستان عشق و عاشقی ما زبانزد دیگران شد اما وقتی خانواده ها در جریان ارتباط خیابانی ما قرار گرفتند، به شدت با این ازدواج مخالفت کردند. آن ها می دانستند عاقبت این دوست داشتن های خیابانی به سعادت ختم نخواهد شد، ولی من و سیروس مقابل خانواده هایمان ایستادیم تا این که آن ها مجبور شدند به این ازدواج رضایت بدهند.من و سیروس در حالی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم که همواره در مجالس و میهمانی های خانوادگی از یکدیگر تعریف و تمجید می کردیم، به طوری که رفتارهایمان نمایانگر یک زندگی عاشقانه و توأم با خوشبختی بود. در این میان، تلاش می کردم تا این ابراز محبت ها جنبه نمایشی به خود نگیرد، به همین خاطر خواهر شوهرم را وارد زندگی ام کردم تا همسرم تکیه گاهی برای او باشد، چرا که «شراره» پنج سال قبل از همسرش جدا شده بود و به تنهایی و در انزوا زندگی می کرد. مدتی بعد، از همسرم خواستم تا «شراره» را در شرکت بازرگانی خودش استخدام کند. دلم به حال او می سوخت و سعی می کردم او با کار کردن، سرگرم شود اما «شراره» همواره با کنایه و طعنه های خاصی به من می گفت: «خوش به حال تو! هیچ گاه مردی را این گونه عاشق همسرش ندیده ام»، من هم این کنایه ها را به حساب حسادت های او می گذاشتم و توجهی به آن ها نمی کردم. این در حالی بود که رفتارهای همسرم به کلی تغییر کرده بود. دیگر از آن جملات عاشقانه خبری نبود، رفت و آمدهای بی موقع و تماس های مشکوک او نگرانم می کرد. «شراره» هم روی رفتارها و اعمال مرموز برادرش سرپوش می گذاشت و با بیان این که کارهای شرکت زیاد است، سعی می کرد مرا قانع کند.اما، آرام آرام همه چیز لو رفت. ماجرای عشق و عاشقی 18 سال قبل دوباره تکرار شده بود، اما این بار با یک زن دیگر! حالا سیروس آشکارا مقابلم می ایستاد و می گفت: به تو علاقه ای ندارم! با وجود آن که دو فرزندم از این شرایط بسیار ناراحت بودند، ولی سیروس جلسه های شرکت را بهانه ای برای ارتباطات خیابانی خودش قرار می داد و به زندگی ما توجهی نداشت. من هم همچنان سکوت می کردم تا پدر و مادرم چیزی نفهمند. ولی چند وقت قبل، هنگامی که پچ پچ کردن های سیروس و خواهرش زیاد شده بود، روزی «شراره» تصویر دختر جوانی را از طریق تلگرام برایم ارسال کرد و زیر آن نوشت: این عروس زیباست! هنوز منظورش را نفهمیده بودم که با دیدن تصویری دیگر، دنیا روی سرم خراب شد. سیروس با آن زن جوان در محضر ثبت ازدواج بودند! «شراره» زیر این عکس نوشت: البته این عقد موقت است اما بدان مردان همیشه عاشق نمی مانند! آن روز عاشق تو شد و امروز ... . برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.