ناخن مصنوعی دختر دایی ام راز معشوقه شوهرم را لو داد
رکنا: موریانه سوءظن در همه وجودم رخنه کرده بود. از روزی که احساس کردم همسرم با دیگران ارتباطات خارج از عرف دارد، دلسردی و سرشکستگی عجیبی پیدا کردم. با وسواس خاصی همه حرکات و رفتار شوهرم را زیرنظر می گرفتم اما به خودم اجازه نمی دادم که درباره این گونه سوءظن ها با وی سخنی بگویم، چراکه دوست داشتن و عشق ورزیدن را در نگاه های همسرم حس می کردم.
این بود که دختردایی ام را محرم اسرارم یافتم و ماجرای سوءظن هایم را در حالی برایش بازگو کردم که او بدون هیچ تأملی مرا به گرفتن طلاق تشویق کرد و ... .
زن 35ساله با بیان این که دیگر کارد به استخوانم رسیده است و نمی توانم به زندگی با مردی خیانتکار ادامه بدهم، به کارشناس اجتماعی کلانتری شهیدهاشمی نژاد مشهد گفت: 18سال داشتم که بزرگ ترها دور هم نشستند و مرا به عقد پسرعمه ام در آوردند، آن ها می گفتند به خاطر شناخت فامیلی، این گونه ازدواج ها پایدار می ماند. من هم این موضوع را قبول داشتم چرا که در ازدواج هایی که با شناخت کامل خانواده ها صورت می گیرد، رنگ و بوی اختلافات شدید و طلاق کمرنگ است. اما هیچ کدام از بستگان متوجه نشده بودند که پسرعمه ام در آخرین ماه های پایان خدمت سربازی و به خاطر دورهم نشینی های شبانه با دوستانش،آلوده به موادمخدر صنعتی شده است. من هم زمانی این ماجرا را فهمیدم که دو ماه از برگزاری نامزدی مان می گذشت. این گونه بود که هنوز مهر ازدواج در شناسنامه ام خشک نشده بود، مجبور به طلاق شدم چرا که او دچار توهمات شدیدی می شد و در آن لحظات امنیت جانی نداشتم.چند سال از جدایی ما می گذشت ولی فقط به خاطر این که یک بار ازدواج کرده بودم، خواستگاری نداشتم. تا این که در 25سالگی مردی به خواستگاری ام آمد که 15سال از من بزرگ تر بود. پدرم با این ازدواج مخالفت کرد و معتقد بود که خواستگارم سوءرفتار دارد. ولی من به حرف هایش گوش نکردم و گفتم این بار خودم برای زندگی ام تصمیم می گیرم.هنوز یک ماه از زندگی مشترک مان نمی گذشت که با دیدن ناخن مصنوعی زنانه در منزلم، احساس کردم همسرم به من خیانت Cheat می کند. اگرچه چیزی به او نگفتم اما این سوءظن لحظه ای آرامم نمی گذاشت. کم کم فهمیدم که او مشروبات الکلی هم مصرف می کند و اعتقادات مذهبی ضعیفی دارد.یک روز به طور کنایه آمیز ماجرای خیانتش را به او گوشزد کردم اما همسرم ناراحت شد و عنوان کرد که دچار سوءظن شده ام و او مرا دوست دارد. این در حالی بود که من ماجرای سوءظن هایم را برای دختردایی ام مطرح می کردم. او که به خاطر همین بدگمانی ها از همسرش طلاق گرفته بود، مدام مرا تشویق به طلاق می کرد. از سوی دیگر نیز همسرم به خاطر تنها بودن دختردایی ام اصرار داشت بیشتر به خانه او رفت و آمد کنیم.چندین سال به همین ترتیب سپری شد تا این که روزی گوشی تلفن همسرم را که در منزل جا مانده بود به طور ناخودآگاه بررسی کردم. از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم. پیامک های عاشقانه و گاهی زشت و زننده بین او و یک زن غریبه رد و بدل شده بود. آخرین پیام آن ها یک قرار حضوری در منزل یکی از دوستان آن زن بود. به ساعت نگاه کردم و بلافاصله خودم را به آدرس محل قرار آن ها رساندم. ولی چشمانم از تعجب گرد شد چرا که آن زن، همان دختردایی ام بود و ... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر