من بچه ناخواسته ازدواج موقت و مخفیانه مادرم با پدرم بودم. بعد از تولدم هیچ‌کس قبولم نمی‌کرد. مادرم هر چه تقلا کرد نتوانست زن دائمی پدرم شود.

به اولین خواستگاری که برایم آمد جواب بله گفتم. باپسری ازدواج کردم که غرق درفساد بود و می‌خواست مرا هم به فساد بکشاند. این ازدواج به طلاق انجامید.

بارسنگین بدبختی‌های قبلی‌ام کم بود اسم زن مطلقه را هم یدک می‌کشیدم. سه چهار سالی گذشت و دوباره ازدواج کردم.از این ازدواجم نیز خیری ندیدم. شوهرم قاچاق Contraband فروش بود. باردار شده بودم و نمی‌توانستم برگردم.

سه روز بعد از تولد فرزندم، شوهرم را با محموله مواد مخدر Drugs دستگیر کردند. به 10 سال حبس محکوم شد . به مرخصی که آمد فراری شد. ما از شهرستان به مشهد آمدیم و در حاشیه شهر زندگی پنهانی خود را ادامه دادیم. در اینجا هم خرده فروشی مواد مخدر می‌کرد. او مرا هم مجبور کرد تن به این کار خلاف بدهم.

دوباره دستگیرش کردند. به زندان Prison افتاد. دیگر به او مرخصی نمی‌دادند. اما از پشت میله‌های زندان برایم خط و نشان می‌کشید که با دوستان لاابالی اش در تماس باشم. من خرده فروشی مواد مخدر می‌کردم که ماموران انتظامی شهرستان طرقبه شاندیز دستگیرم کردند. خسته شده‌ام. از این وضعیت بیزارم و مانده‌ام چه کار کنم. نگران بچه‌ام هستم، نمی‌دانم چه بلایی سر او خواهد آمد.کاش مادرم هیچ وقت تن به آن ازدواج موقت و پنهانی نداده بود. کاش پدرم در مورد من احساس مسئولیت می‌کرد. کاش موقعی که دختر خانه بودم و می‌خواستم ازدواج کنم یک بزرگ‌تر پیدا می‌شد و برایم پدری می‌کرد. کاش...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.