دوستی با حلیمه مرا به منجلاب گناه کشاند / شب جشن تولد او برای احسان نقشه زشتی اجرا کردم ولی ...
رکنا: فقط یک اشتباه مرا بدبخت و بیچاره کرد. آبرو و هستی ام را از دست دادم و نزد دوست و فامیل سرافکنده شدم. نمی دانم چگونه مشکلاتی را که خودم به وجود آورده ام حل کنم و ...
زن 22 ساله که در چهره برافروخته اش یاس و نا امیدی نمایان بود خطاب به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت:من دختری درسخوان و موفق در بین 5 فرزند خانواده بودم که پدر و مادرم مرا مایه افتخارشان می دانستند. پدرم کارگر ساختمان بود و به سختی و مشقت هزینه های زندگی را تامین می کرد و مادرم با مشکلات مالی زیادی ما را بزرگ کرد. سرانجام با قبولی ام در یک دانشگاه دولتی و معتبر برق شادی و سرور را در چشمان پدر و مادرم دیدم. اما با ورودم به دانشگاه و اشتباهی که مرتکب شدم، موجب سرشکستگی و خجالت پدر و مادرم گشتم.دوستی و ارتباط نزدیکم با حلیمه از من یک دختر سرکش و دروغگو ساخت. راه را به بیراهه رفتم و با تغییر پوشش و رفتارم، خودم را در منجلاب گناه و دورویی غرق کردم. تا جایی که به همراه دوستانم به جشن تولد حلیمه دعوت شدیم. با هزار دوز و کلک لباس های گران قیمت دیگران را امانت گرفتم. در همان جشن تولد با احسان آشنا شدم. احسان پسر خوب و با معرفتی بود و برای این که در مقابل احسان احساس حقارت نکنم آن شب دروغ های زیادی در مورد وضعیت مالی و سرشناس بودن خانواده ام گفتم. بعد از این که توجه احسان را به خودم جلب کردم، او از من خواستگاری کرد و برای این که دستم رو نشود تصمیم گرفتم تا واقعیت های زندگی ام را به احسان بگویم سپس او عنوان کرد که چیزی به خانواده اش نمی گوید تا مبادا آن ها با ازدواج ما مخالفت کنند. مراسم خواستگاری را نیز به بهانه این که در حال نقاشی منزلمان هستیم در منزل دوست برادرم برگزار کردیم و هر زمان که کاری پیش می آمد با حیله و دروغ اجازه نمی دادم خانواده احسان خانه و زندگی محقر و ساده ما را ببینند تا این که روز عقد فرا رسید و صیغه محرمیت بین من و احسان جاری و قرار شد روز بعد در محضر ازدواجمان را ثبت رسمی کنیم، در این میان مادرشوهرم که از پنهان کاری های من آگاه شده بود سعی می کرد ثبت ازدواجم را مدام به تاخیر بیندازد تا این که بعد از مدتی خانواده احسان متوجه همه چیز در مورد خانواده ام شدند و این موضوع باعث سردی روابط بین من و احسان شد. او تحت تاثیر حرف های خانواده، رابطه اش را با من قطع کرد و با وجود این که از ابتدا همه چیز را در مورد من می دانست حاضر نشد از من حمایت کند و مرا بلاتکلیف رها کرده است. من با وجود تنش ها و نگرانی هایی که داشتم چند ترم از درس های دانشگاهم عقب افتادم و با مشروط شدن پی در پی از دانشگاه نیز اخراج شدم حالا مانده ام که...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر