داماد نالایق علاوه بر همسرش زندگی دختر 13 ساله ام را نیز خراب کرد

درست همان‌روزها‌، پسر خواهرم نیز به خواستگاری اش آمده بود. از هر دری وارد شدیم، بلکه سر عقل بیاید، فایده‌ای نداشت‌. از ترس آبرویم، داماد ناخواسته را به خانه‌ام راه دادم.
تصمیم داشتم زیر پروبال این پسر بیکار و علاف را بگیرم و می‌گفتم هر طور شده، زندگی‌شان را می‌سازم؛ اما او فردی مفت‌خور و تن‌پرور بود و حتی وقتی به خانه ما می‌آمد، خرده‌فرمایش‌هایی هم داشت.
دخترم در کمتر از سه ماه با چشمانی گریان از من کمک خواست‌. می‌گفت شوهرش به مواد‌مخدر صنعتی اعتیاد دارد و با زنی معتاد در ارتباط است.
ما دست‌به‌کار شدیم و طلاق دخترم را از این آدم بی‌غیرت گرفتم. این مشکل آن‌چنان ضربه روحی به من و خانواده‌ام زد که هنوز تاوان آن رامی‌پردازیم.
ما با فامیل ارتباط چندانی برقرار نمی‌کردیم و نمی‌خواستیم کسی از این ماجرا بویی برد؛ حتی کار به جایی رسید که در هیچ میهمانی و مراسم فامیلی شرکت نمی‌کردیم.
متاسفانه غفلت من و همسرم باعث شد فقط به دخترم فکر کنیم و از دختر کوچکم غافل ماندیم. این بچه سیزده‌ساله با پسر‌خاله داماد عوضی‌ام دوست شده و می‌خواست از خانه فرار کند که مچش را گرفتم.
ما نباید به‌خاطر شکست دخترم جو خانه را متشنج می‌کردیم؛ البته همسرم نیز مقصر است‌. او با بچه‌ها خیلی سختگیری می‌کند و می‌گوید به روی بچه نباید بخندی و... .