حمله پدربزرگ خشمگین به عروس و داماد تهرانی / رفتار مشکوک مهسا و مادرش بعد از مرگ حمید
حوادث رکنا: عروس و داماد در دفترخانه بودند که ناگهان پدربزرگ و عموهای خشمگین عروسخانم به آنها حملهور شدند. در این حادثه پدر جوانی به کام مرگ فرورفت و همین اتفاق کافی بود تا اختلاف خانواده پدری این مرد با عروسشان کلید زده شود.
پدربزرگ این خانواده با گذشت دو سال از مرگ پسرش، مدام از دیگر پسران و دخترانش شنیده بود که پسر بزرگش ارث و سرمایه زیادی برای من و نوههایش بر جا گذاشته و در تقسیم ارثیه سر آنها کلاه رفته است.
«مهسا» تنها دختر این خانواده که دانشجوی معماری است، با گذشت 3 سال از مرگ پدرش، از یک همکلاسی شنید که قصد دارد با وی ازدواج کند.
دختر جوان تصمیم گرفت به خواستگاری پسر جوان جواب مثبت بدهد و از پدربزرگ و عموهایش نیز خواست در مراسم وی حضور داشته باشند تا جای پدرش را پر کنند.
مهسا وقتی از پدربزرگش خواست در مراسم وی حضور داشته باشد و رضایتش را برای این ازدواج بدهد، با جواب عجیبی از سوی پدربزرگش روبهرو شد.
پدربزرگ که از سوی دیگر بچههایش ماموریت داشت سهم خودشان را از زمین و ویلاهای شمال پسر بزرگ بگیرد، از این فرصت استفاده کرد و ادعا کرد زمانی که سهمش را از ارث پسرش نگیرد، اجازه ازدواج را به نوهاش نخواهد داد.
مهسا و مادرش وقتی با این صحنه روبهرو شدند، ادعا کردند هیچ زمین و ویلایی وجود ندارد و تنها خانه خودشان است که در آن زندگی میکنند.
پدربزرگ که گوشش بدهکار نبود، میگفت سهم ارثش را میگیرد و رضایت میدهد.
شرایط سختی بود تا اینکه مهسا و مادرش به دادگاه رفتند و پس از مراحل قانونی توانستند از دادگاه حکم ازدواج بگیرند تا بدون اجازه پدربزرگ، دختر جوان به عقد خواستگار جوانش درآید.
مادر و دختر جوان خود را آماده برگزاری مراسم عقد کردند تا اینکه روز عقد فرارسید و مهسا همراه نامزدش و خانواده مادر و پسر جوان به محضر رفتند.
همگی در محضر جمع شده بودند که ناگهان صدای اعتراض چند مرد از راهپلههای دفترخانه به گوش رسید.
خانوادهها و عروس و داماد شوکه شده بودند که پدربزرگ و 2 عموی عروس جوان وارد محضر شدند و با صدای بلند نسبت به این عقد اعتراض کردند و همین کافی بود تا درگیری و کتککاری در میان اعضای خانوادهها با این 3 مرد کلید زده شود.
خیلی زود ماجرای کتککاری در دفتر ازدواج به پلیس مخابره شد و تیمی از ماموران کلانتری در محل حاضر و با دستگیری مردان خشن به این درگیری پایان دادند.
پلیس همه خانوادهها را به دادسرا انتقال داد و پدربزرگ عصبانی به بازپرس پرونده گفت: حدود 3سال است که پسر بزرگم فوت کرده و از همان روزهای نخست با خانواده پسرم سر ارث آن اختلاف پیدا کردیم.
وی افزود: از دیگر بچههایم شنیدهام که «حمید» قبل از مرگش زمین و ویلایی در شهرهای شمال خریده است، اما عروسم سعی دارد آنها را از ما پنهان کند و حقمان را ندهد.
مهسا و مادرش وقتی این ادعاها را شنیدند، شوکه شدند و مادر جوان گفت: همسرم قصد داشت زمین و ویلا بخرد و حتی چند باری با هم به شهرهای شمالی کشور رفتیم، اما وقتی دیدیم پولمان کم است، از این خرید صرفنظر کردیم.
برادرشوهرها اصرار داشتند ادعاهای عروسشان دروغ است و بازپرس پرونده خواست دو طرف دعوا برای اثبات ادعاهایشان مدارک و شواهد کافی بیاورند و همگی با قرار وثیقه آزاد شدند.
اوایل هفته گذشته، جلسه رسیدگی به این پرونده برگزار شد و مادر جوان همراه با خانوادهای که قرار بود خانه ویلایی آنها را بخرند، در دادسرا حاضر شدند.
زوج جوان که از شهرهای شمالی آمده بودند، به بازپرس پرونده گفتند که چند سال پیش قرار بود خانهمان را به حمید بفروشیم و حتی چند باری وی همراه با خانوادهاش به شمال آمدند، ولی چون پولشان کم بود، از خرید ویلا و زمین صرفنظر کردند و ما خانهمان را به شخص دیگری فروختیم.
بازپرس پرونده با بررسی مدارک و داراییهای خانواده حمید، از پدربزرگ خانواده برای اثبات حرفهایش خواست در جایگاه قرار بگیرد.
پدربزرگ در ادعاهایش گفت: من هیچ چشمداشتی به این ارث نداشتم و دیگر پسرانم اصرار داشتند این سهمم را از ارثیه پسرم بگیرم تا در زندگی آنها تغییر و تحولی صورت گیرد، اما با دیدن این مدارک از رفتار خودم پشیمانم.
پدربزرگ در ادامه افزود: از عروس و نوهام عذرخواهی میکنم و همین جا جلوی همه قول میدهم همه هزینه ازدواج این دو جوان را تقبل کنم تا بتوانم اشتباهم را جبران کرده باشم.
بنابر این گزارش، دو طرف این درگیری با رضایتشان حکم آزادی گرفتند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر