مصلحت را تنها خدا میداند و بس!
صاحبه پویان مهر - منتقد سینما
مصلحت را روایتی کنایی می دانم و باور دارم که هیچ تلاشی برای طرفداری از گروهی خاص نکرده، فقط آن چه را که باید اتفاق بیفتد به زبان فیلم فریاد زده، اینکه مصلحت را برای یک جامعه، عدل و دفاع از مظلوم معنا کنیم تفکری والاست اما مساله این است پیدا می شوند کسانی که در منصب قدرت شعار عدالت را وسیله ای برای بقا تعریف میکنند نه رسیدن حق به حق دار، نمونه بارز آن را هم در دو جبهه متفاوت آیت الله مشکاتیان و حسین جلالی در برابر حاج آقای لشگری و مسعود قاسمی می بینیم، تفاوت در دیدگاه این کاراکترها دو تعریف متفاوت از عدل را نشان می دهد و همین باعث ایجاد کشمکش و پیشبرد داستان میشود، مصلحت بسیار روان و شیوا عقاید متفاوت در اوایل انقلاب را نشان می دهد، به شخصه معتقدم اگر بنا بر این است که حاکم شرعی فرزند خود را بر اثر جرمی روشن محاکمه کند، قبل از آنکه قانون را در نظر بگیرد باید از خدا بترسد، اینجاست که دیگر زبان و قلم جز به بیان حق نخواهند چرخید، آیت الله مشکاتیان همان کاراکتری است که به خوبی توانست این مهم را به تصویر بکشاند.
شروعی خاص و جنجالی که در خاطر بماند نمی بینیم اما معرفی بسیار خوبی دارد، همان ابتدا شاهد حضور شخصیت هایی هستیم که قرار است پیرنگ را پیش ببرند، اینکه توانسته خیلی سریع کاراکترها را به مخاطب معرفی کند و جای ابهام نباشد را هنر نویسنده می دانم، کاشت هر شخصیت درست رعایت شده و تکلیف هر کاراکتر در آخر فیلم مشخص میشود اینگونه نیست که کسی را بی برنامه وارد یا خارج کند هرچند در مواردی شخصیت پردازی دچار ضعف است که به آن خواهیم پرداخت ولی به طور کلی آقای حسین دارابی کارگردان و نویسنده اثر، مصلحت را از جهت داشتن پیکره ای منسجم غنی ساخته است.
عطف اول فیلم تقریبا دوازده دقیقه بعد از شروع فیلم اتفاق میافتد، جایی که پسر مشکاتیان باعث مرگ شاهین آریا می شود، این اتفاق مسیر داستان را تغییر می دهد و فکر مخاطب را از محاکمه پسر خانزاده به این سمت می برد که حالا آیت الله مشکاتیان با این فاجعه چطور برخورد می کند؟ آیا پسر خود یعنی مهدی را تافته ای جدا بافته در نظر می گیرد یا همانند پسر خانزاده با او برخورد خواهد کرد.
اوج فیلم در دقیقه هفتاد و پنج رخ میدهد، جایی که یحیی با آیت الله مشکاتیان تماس میگیرد و حقایق را نزد او افشا میکند.
در دقیقه صد و دو شاهد عطف دوم هستیم، با بخشیده شدن مهدی توسط مادر شاهین تمام گره ها باز میشود و تعادل به قصه باز میگردد.
قهرمان داستان حسین جلالی است. مردی از خود گذشته که تمام دغدغهاش گرفتن حق مظلوم است، اوست که تا پای جان میایستد اما ذرهای از باورهایش کوتاه نمیآید، مدارک را به خانواده آریا میرساند، با قاسمی درگیر میشود، تهدیدش میکنند و در آخر ریشه فساد را خشک کرده و مجرم را به سزای اعمالش میرساند.
ضد قهرمان مسعود قاسمی است، درست است که از حاج آقای لشگری دستور میگیرد اما اوست که موانع را بر سر راه قهرمان یعنی جلالی قرار میدهد و مقابلش میایستد چون معتقد است حالا که توانسته به قدرت برسد باید آن را به هر قیمتی حفظ کند، در واقع قاسمی رسالتش را زورگویی و عقده گشایی از خانواده های متمکن قبل از انقلاب میداند، وقتی وکیل خانواده آریا به او میگوید که اجازه ندارد بدون حکم وارد خانه شود عکس العملش سیلی زدن به گوش مردی است که قانون را بازگو میکند و میگوید این همان حکمی است که باید داشته باشد، در واقع اثبات میکند برای خدمت به انقلاب نیامده بلکه می خواهد انتقام روزهای سخت شکنجه ساواک را با قدرت نمایی خویش بگیرد.
حاج آقای لشگری ارزشی است که با قرار گرفتن در شرایط سخت تبدیل به ضد ارزش می شود، از اعتماد آیت الله مشکاتیان سوءاستفاده میکند و عدالت را قربانی مصلحت اندیشی نادرست خود میسازد، او با پنهان کاری و دروغ به ضد قهرمان کمک می کند تا مسیر احقاق حق منحرف شود.
میخواهم مختصر نگاهی به بازی کاراکترها بیندازم اما قبل از آن باید به جناب دارابی تبریک گفت که هنگام انتخاب بازیگر سراغ چهره هایی پر تکرار که مدام بر پرده سینما دیده می شوند نرفته، به عنوان مثال انتخاب وحید رهبانی بسیار موفق بود، به بیان روان او هنگام ادای دیالوگ توجه کنید، زبان بدن با موقعیتی که در آن است همخوانی دارد، حالات مختلف احساسی را در میمیک صورت او میبینیم، مثلا چهره اش در صحنهای که از یحیی میخواهد مدارک قتل شاهین را به او برساند تماما نشان از استیصال او دارد، آقای قائمیان نقش را خوب شناخته و توانسته آن را باورپذیر کند، ایشان صحنه های بسیاری را بدون بیان دیالوگ و صرفا با بازی چهره و نگاه هایی معنی دار پیش بردند و مفهوم را پیروزمندانه منتقل کردند، حتی با این روش باعث ایجاد ابهام برای مخاطب شدند مثل اوایل فیلم که عده ای در حال راضی کردن او برای محاکمه نکردن پسر آیت الله خانزاده هستند، امیر نوروزی هم با اکتی مناسب نقشش، خیلی خوب اعلام می کند که کاراکتر را شخصی کرده، صلبیت در کلام ندارد خبری از انقباض جسمانی در بدنش نیست و بسیار راحت در مقابل دوربین قرارگرفته و همین او را کاملا باورپذیر کرده، دور از انصاف است بازی بازیگران در مصلحت را تحسین نکنیم، هر کاراکتری درست در جای خودش قرار گرفته و به جذب مخاطب و همذات پنداری با بازیگران کمک کرده است البته بجز در سه مورد، نقش دخترهای آیت الله مشکاتیان به زبان ساده جا نیفتاده است، منظور این است که معرفی خوبی دارند اما کاراکتر آن ها به پیشبرد پیرنگ کمک نمیکند، صرفا هستند یعنی اگر حذف هم میشدند هیچ تاثیری بر روند داستان نداشت، از طرف دیگر همسر جلالی و همسر مهدی نیز به نوعی درگیر همین مساله بودند، به گمانم نویسنده به قدری درگیر پرداختن به شخصیت های دیگر شده که این سه مورد را فراموش کرده این مساله ایرادی واضح بر فیلم وارد نموده است که اگر به رفع آن پرداخته میشد تفاوت شایانی را شاهد میبودیم.
پیرنگ اصلی فیلم ماجرای پنهان کردن قتلی است که پسر یکی از قضات رده بالا در زمان انقلاب مرتکب شده، یعنی فرزند کسی که هیچ خلافکاری از چوب عدالت خواهیاش در امان نبوده.
خرده پیرنگ یا داستان فرعی که همسو با پیرنگ اصلی پیش رود میبینید؟ پاسخ واضح است، خیر، نویسنده هیچ ماجرای فرعی برای مصلحت در نظر نگرفته است و داستان فقط در جهت پیش برد پیرنگ اصلی جلو میرود، این را می توان ضعفی بر فیلمنامه دانست اما نکته قابل توجه این است که حتی با این وجود فیلم کشش کافی داشت تا مخاطب را صد و ده دقیقه دنبال خود بکشاند.
دیالوگ هایی که برای کاراکترها درنظر گرفته شده مناسب است، نه طولانی و خسته کننده اند نه کوتاه و مبهم، به همین خاطر ابهامی ایجاد نمی کنند، به جزچند مورد که اگر حذف هم میشدند مشکلی پیش نمی آمد، ما به این گونه دیالوگ ها می گوییم اضافی، شبیه جایی که حاج آقای لشگری در دادگاه رو به قاضی میگوید: "البته حاج آقا ایشون حق دارن از خودشون دفاع کنن" اما پرمفهوم ترین دیالوگ فیلم را که هنگام شروع و پایان تکرار میشود "بسم الله الرحمن الرحیم" می دانم، این دقیقا بدین معناست که انحراف همیشه وجود دارد و مبارزه با آن هم پیوسته در جریان است.
معنی فرازی از دعای کمیل که آیت الله مشکاتیان در قنوت میخواند برای ما مهم بود چراکه باعث بیداری یحیی گشت تا برای ایستادن مصمم شود، "خدایا! از تو درخواست میکنم، درخواست بندهای فروتن، خوار و افتاده، که با من مدارا نمایی و به من رحم کنی و به آن چه روزی ام نموده ای خشنود و قانع بداری و در تمام حالات مرا متواضع گردانی".
میزانسن و طراحی صحنه هم بخشی از کار است که به درستی در نظر گرفته شده، فضای دادگاهها یا بررسی پرونده ها در اتاق جلالی کاملا نشان از جوی تازه تاسیس و متشنج میدهد که در حال تلاش برای برقراری امنیت و آرامش اند، کوچه و خیابان، ماشین ها، خانه ها و مدل لباس ها دقیقا حاکی از اتمسفر برهه ای از تاریخ معاصر است که انقلاب شکل گرفت و اذهان را به همان دوران می برد.
وارد طراحی لباس هم که شویم حرف برای گفتن داریم، به رنگ لباس جلالی توجه کنید، قهرمان زمان زیادی از فیلم حتی جایی که سراغ حاج آقای لشگری می رود تا بگوید بوی فساد می آید پیراهنی کرم رنگ به تن دارد، درواقع میخواهد بگوید که او به دنبال ایجاد امنیت است، اعتماد سازی در جامعه را با پنهان کردن خلاف آقازاده ها توجیه نمیکند بلکه در برخورد جدی با آنان میبیند، از جایی که بلوز نارنجی رنگ به تن میکند ماجرا جویی آغاز میشود و در آخر جایی که به موفقیت میرسد بلوزی به رنگ آبی کم رنگ میپوشد، یعنی دیگر از نظر روحی به آرامش رسیده حتی با نرمی و ملاطفت تلاش میکند تا از خانواده آریا برای مهدی رضایت بگیرد، یحیی هنگامی که با آیت الله مشکاتیان تماس میگیرد کت مشکی به تن دارد که نشان می دهد شهامت جنگیدن با بی عدالتی را به دست آورده و شروع به حرکت نموده است، در رابطه با لباس آیت الله مشکاتیان هم میتوان به این نتیجه رسید که عبای قهوه ای تیره ای که بر دوش انداخته نشان از خستگی و افسردگی ایشان بخاطر سختی ها و مشقت هایی است که در راه عدالت خواهی متحمل شدند، قبای سبز او هم می تواند نشان از وفاداری به عهد باشد زیرا با همان لباسی که برای اجرای حکم پسر خانزاده ظاهر شد در پایان فیلم هم دیده میشود که بیانگر مشخص بودن تکلیف او با درون و اعتقاداتش است و در اجرای قانون فرقی بین پسر خود و دیگری نمیبیند اما بلوز قهوه ای قاسمی هنگامی که در خانه خانواده آریا نشسته و آنها را تهدید می کند چه مفهومی دارد؟ اینبار این رنگ مفهوم دیگری را تداعی میکند، او را در موضع قدرت قرار می دهد و کمک می کند تا بفهمیم در انجام مسئولیتی که به عهده اش قرار گرفته بسیار جدی است.
کارگردانی را قوی دیدم، از بازیگران به خوبی بازی گرفته شده است، قانون سی درجه را عالی اجرا کرده، خط چشم ها را دقیق میبینیم، نماهای ریاکشن خوبی گرفته، چینش نماها ضربان فیلم را بالا برده هرچند میتوانستند فیلم نامه را بیشتر چکش کاری کنند و همینطور دقت نورپردازی را بالاتر ببرند.
گریم پارامتری مهم برای یک اثر تصویری است که آقای شهرام خلج طراح گریم مصلحت در این زمینه موفق بوده، ترکیب فرم، ریش و موی سر را مخصوص هر کاراکتر مییابیم، زخم بینی مهدی را بسیار طبیعی طراحی کرده، خوب که دقت کنید متوجه میشوید تمام افراد مصلحت اندیش عینکی بر صورت دارند مثل حاج آقای لشگری، قاسمی، مادر مهدی و وکیل خانواده آریا که هیچ کدام تاب برپایی عدالت را ندارند، در اواخر فیلم در یکی از صحنه ها آیت الله مشکاتیان را با عینکی که قاب آن قرمز به نظر میرسد حین جلسه تفسیر قرآن میبینیم، او عینک را از دیدگانش برمیدارد تا پیام واضح فیلم را ابلاغ کند آن هم این است که کلام خدا را باید بدون عینک مصلحت اندیشی تفسیر کرد.
در پایان، شاید اکثر مخاطبین، این اثر را مبالغه آمیز بدانند اما من با این نگاه مخالفم، چراکه فیلم نیاز هرچه بیشتر جامعه به انسان هایی با باورهایی شبیه به آیت الله مشکاتیان را در هر جایگاهی فریاد میزند و بدور از هرگونه جانبداری، راهکاری روشن برای آنکه سنگ روی سنگ بند شود و حق به حق دار برسد ارائه کرده است.
ارسال نظر