معرفی کتاب: در باب حرف مفت / تجزیه و تحلیل حرف مفت توسط فرانکفورت
رکنا: گرچه زیاد پیش میآید که فیلسوفان حرف مفت بزنند یا حتی مفتْ حرف بزنند ولی مطمئن باشید کم پیش میآید فیلسوفی بخواهد - و البته بتواند- بیآنکه حرف مفت بزند، خیلی جدی درباره حرفِ مفت حرف بزند اما این دقیقا همان کاری است که هری گوردِن فرانکفورت - استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه پرینستون- با نوشتنِ کتاب «در باب حرف مفت» به نحو پارادوکسیکالی توانسته است از پس آن برآید.
به گزارش رکنا، با آنکه حرف مفت - در معنای روزمرهاش- غالبا به کلامی اطلاق میشود که زیاده و سهلیاب است ولی فرانکفورت با واکاوی زیرکانه لایههای زبانی نهفته در پس آن، نه به زیادهگویی افتاده و نه محتوای کلامش بهگونهای است که سهلیاب باشد. از دید یک فلسفهخوان حرفهای، باید متن او را اثری جاافتاده در سنت فلسفه زبان روزمره بهشمار آورد؛ اما روایت جسورانه و مثالآوریهای خلاقانه - و حتی گاه خندهآور- نویسنده سبب شده است کتاب از یک اثر کسلکننده آکادمیک فاصله بگیرد و برای مخاطب عام نیز جذابیتهای خودش را داشته باشد. ناگفته پیداست که احتمالا بسیاری ریشخندکنان با خود بگویند: «وقتی فیلسوف باشی و هیچ هنری جز حرف زدن بلد نباشی و از بدِ حادثه، حرفی نیز برای گفتن نداشته باشی، آنگاه حرف مفت زدن -یا درباره حرف مفت، حرف زدن- بهترین (و شاید تنها) راه گریزی باشد که برایت باقی میماند.»
خب، چه کسی میداند؛ شاید بهراستی اینگونه بوده است. چهبسا فرانکفورت نیز همچون راسل، پس از عمری آکادمیک نوشتن (و در باب امور آکادمیک نوشتن)، بالاخره کفگیر مخارجش به ته دیگ خورده و ناگزیر شده با نوشتن درباره مسائل عامهپسند راهی برای گذران زندگیاش بیابد. شاید او نیز همچون برخی فلسفهخوانهای امروزی، صرفا در پی یافتن مخاطبان بیشتری بوده تا حس جاهطلبیاش را ارضا کند. بهراستی چه کسی میتواند اطمینان دهد که اینگونه بوده (یا حتی نبوده) است؟ اما آیا این همه ماجرا بوده است؟ آیا نمیتوان از این مفتاندیشیهای بیهوده پا را فراتر نهاد و حرف مفیدی در کتاب او یافت؟
برای پاسخ، ابتدا باید اذعان کرد با آنکه در باب خیلی چیزها، چیزهای مهمی میدانیم ولی تقریبا هیچ چیزی -به بیان دقیقتر، هیچ چیز مهمی- درباره حرف مفت نمیدانیم! از دید فرانکفورت، «ابتداییترین و مقدماتیترین سوالها درباره حرف مفت همچنان نهتنها بیپاسخ، که نپرسیده باقی ماندهاند.»(ص 18) ظاهرا مساله ما با حرفِ مفت این نیست که راه را اشتباه (یا حتی اشتباهی) رفتهایم؛ مساله این است که هنوز حتی راه نیفتادهایم. اما اگر اینگونه باشد آنگاه بهراهافتادن، در ابتدا، با نوعی این در -و- آن در زدن همراه خواهد بود. بههمین دلیل است که فرانکفورت برای رسیدن به تئوریای که حرف مفت را فهمپذیر سازد، چندین پیشنهاد را میآزماید و در میانه راه رهایشان میکند.
او ابتدا با الهام گرفتن از کتاب «شیوع شیّادی» اثر مکس بلَک و مترادف فرض کردن «حرف شیّادانه» و «حرف مفت» سعی میکند از واکاوی خصوصیات اولی، راهی به سوی فهم خصوصیات دومی بگشاید. از دید بلک، حرف شیادانه، نوعی نادرستنمایی است که بهگونهای سنجیده و عامدانه به کار فریب دیگران میآید. نادرستنمایی حرف شیادانه نیز نه با واژگان به کار رفته در آن یا حتی صدق و کذبشان، بلکه با وضع ذهنی شیّاد گره خورده است. البته پای این نادرستنمایی حتی به آنچه شیّاد مشغول حرفزدن درباره آن است نیز کشیده میشود. این، اتفاق چندان نامأنوسی نیست. کافی است اندکی به تبلیغات اهالی قدرت بهوقت انتخابات، چانهزنیهای اهل بازار در معاملاتشان، یا حتی بهانههای ریز و درشت دانشجویانتان برای تحویلندادن پروژههایشان دقت کنید آنگاه درمییابید آنان خیلی شسته-و-رُفته، با گفتن حرفهایی راست، دروغ میگویند! با تکیه بر این تفسیر از حرف شیادانه، فرانکفورت مینویسد: «[همانگونه که] شیّادی در اصل برای این طراحی نشده است که عقیدهای کاذب درباره هر وضع امری که ممکن است موضوع سخن باشد به مخاطب بدهد، بلکه قصد اصلی شیّادی... گذاشتن تاثیری کاذب بر ذهن مخاطب است در باب آنچه در ذهن گوینده میگذرد... در باب حرف مفت، [میتوانیم] هم بگوییم که چیزی نزدیک به دروغگویی است و هم بگوییم که مرتکبان آن بهنحوی خودشان را نادرستنمایی میکنند.»(ص25)
تاثیر نادرستنمایانهای که حرف مفتزن بر مخاطبش میگذارد با بسیاری از مصادیق حرف مفت جور درمیآید ولی فرانکفورت آن را نادرست شمرده و کنارش میگذارد. دلیل این ماجرا نیز به واقعیتی بسیار ساده و دم دستی برمیگردد. دروغگوها، از هر قماشی که باشند -چه اهل سیاست، چه اهل بازار و چه اهل فلسفه- قادرند وسواسگونه به همه جزئیات کلامشان جلوه درستی بدهند. بااینحال:
«حرف مفتزن هرچقدر هم که سنجیده و با وجدان بیدار کارش را پیش ببرد، همچنان این حقیقت بر جای خود باقی است که او بازهم در تلاش است تا از چیزی قسر در برود. قطعا در کار او... یکجور لاقیدی هست که در برابر مقتضیات هر نوع انضباط زاهدانه و مبتنیبر بیغرضی مقاومت میکند یا از آنها میگریزد.» (ص30)
در قدم دوم، ویتگنشتاین است که تفسیر فرانکفورت از حرف مفت را پیش میبرد. از دید او، ممکن است حرف مفتزن، پرتوپلا نگوید ولی دغدغه حقیقت را نیز ندارد. حرف مفتزن، بیاعتنای به حقیقت و بیآنکه به خودش زحمت بدهد، پیوسته حرفهایی را سَرِ هم کرده یا آن را از دیگری نقل میکند. فرانکفورت مینویسد: «این است دلیل اینکه چرا نمیتوان [حرف مفتزن] را مشغول دروغ گفتن دانست؛ زیرا پیشفرض این نیست که حقیقت را میداند، بنابراین نمیتواند در حال اعلان سنجیده قضیهای باشد که از پیش کاذبش فرض میکند؛ گزارهاش نه مبتنی شده است بر عقیدهای که صادق است و نه، چونان دروغ، مبتنی شده است بر عقیدهای که صادق نیست. دقیقا همین عدمارتباط با دغدغه حقیقت است... که من آن را ذات حرف مفت میدانم.»(صص 7-36)
از اینجا به بعد، فرانکفورت سعی میکند با تحلیل برخی دیگر از همخانوادههای حرف مفت در زبان انگلیسی، تصویر روشنتری از محتوای آن ارائه داده و توضیح دهد چرا باآنکه حرف مفت چندان در بند حقیقت نیست ولی اینگونه هم نیست که یکسره بیهوده باشد و به هیچ کاری نیاید. آیا تاکنون برایتان پیش نیامده که در یک موقعیت خاص و درباره موضوع خاصی
- جرأت نداشته باشید با صراحت تمام حرف بزنید و همزمان نیز بخواهید از دروغ گفتن طفره بروید...
- بخواهید بیآنکه عقاید درونیتان را بروز دهید، مخاطبتان را محک بزنید یا حتی او را از سَرِ خود واکنید...
- وقت، حوصله، دقت یا حتی اطلاعات کافی برای حرفزدن نداشته ولی ناگزیر به حرفزدن باشید. کافی است در چنین موقعیتهایی قرار گرفته باشید آنگاه درمییابید که حرف مفت، تا چه حد میتواند مفید باشد و بهکار بیاید اما آیا راهی برای خلاصی از حرف مفت وجود دارد؟ کتاب ، بدون ارائه هیچ راهحلی در اینباره پایان مییابد و چهبسا این ماجرا برای مخاطب عام دلسردکننده باشد. ولی مگر از یک فیلسوف اخلاق، بیش از این، چه توقعی میتوان داشت؟ اگر حرف مفت، واقعیتی انکارناپذیر در زندگی روزمره ماست و اگر گاهوبیگاه به کارمان میآید پس تلاش برای ارائه راهحلی جهت خلاصی از آن، بهمنزله تلاش برای قطع ارتباطمان با واقعیت خواهد بود. مادامیکه اینگونه است، ارائه راهحلی برای خلاصی از حرف مفت، چیزی جز یک حرف مفت نخواهد بود.
منبع: کتاب نیوز
ارسال نظر