چه کسی چاقو زیر گلوی بهروز وثوقی گذاشت ! + داستان عجیب و شنیدنی
رکنا: محمود خالی بند در اظهاراتی قصد کشتن بهروز وثوقی را داشت.
به گزارش رکنا، چرا در بیش از ۸۰ درصد آثار سینمای قبل از انقلاب جاهل ها و بزن بهادرها حضور دارند ؟
این سوالی است که مورخان بسیاری در موردش تحقیق کردند و دلایل گوناگونی دارد . اینکه تنها صنفی بودند که نماینده قانونی نداشتند تا از سینماگران شکایت کنند و میشد در موردشان بی پرده همه چیز را گفت ! و از آن مهمتر اینکه در تار و پود زندگی مردم و جامعه سنتی ایران نفوذ داشتند. در هر کوچه و خیابانی نمود عینی و مثال های زنده آنان یافت می شد و هر کس به فراخور نوع و محل زندگی خود لااقل ده ها نفر از آنها را می شناخت و با ویژگیهای زندگی و شخصیت آنان آشنا بود .
اتوبان دوطرفه رفاقت !
همنشینی و رفاقت جاهل ها با سینماگران به آنها اجازه میداد به قصههای زیادی دسترسی پیدا کنند. قصه های واقعی از زندگی های واقعی با آدمهای واقعی که هیچ منعی هم در انتشارشان نبود و حق کپی رایت هم نمی خواست !
و البته که دوستی با گردنکلفت ها و بزنبهادر ها در زندگی روزمره و شخصی هم کاربردهای بسیاری برای مشاهیر داشت ! خیلی از کارها فقط از این طریق راه می افتاد و خیلی کارهای دیگر را تسریع میکرد!
این رابطه دوستانه دو طرفه هم بود و گردن کلفت های مشهور نیز از ارتباط با سینمایی ها استفاده و به عنوان مثال نزدیکانشان راحت تر از مردم عادی می توانستند وارد سینما شوند .
مرتضی تکیه کیست ؟
یکی از مشهورترین بزن بهادرهای تهران قدیم « مرتضی فروزنده » بود . با اصالت طالقانی که به خاطر زندگی کردن در محل تکیه در حوالی میدان امام حسین فعلی در دوران ابتدای حضورش در تهران، به مرتضی تکیه مشهور شده بود.
مرتضی تکیه در کنار ۳-۴ نفر دیگر ، مشهورترین بزن بهادر تهران بود و در میان مشاهیر جامعه دوستان بسیاری داشت. او پدر «نگار فروزنده» است ....
مرتضی تکیه الگوی داریوش ارجمند برای بازی در فیلم مشهور «آدم برفی» است . نقش «اسی دربدر» را داوود میرباقری با برداشتی آزاد از زندگی مرتضی تکیه نوشت که بعد از انقلاب به لس آنجلس رفت و همانطور که ارجمند در مصاحبه هایش گفته در این شهر بزرگ آمریکا نیز با همان سبک و سیاق تهران دهه ۴۰ و ۵۰ به حیات خود ادامه داد .
در مورد حوادث زندگی مرتضی تکیه هم افسانه و واقعیت در هم آمیخته است ؛ درست مثل طیب حاج رضایی ، حسین رمضان یخی ، شعبان جعفری ، قاسم نورمحمدی ، حسین فرزین و سایر بزنبهادر های تهران قدیم. اما شاید خنده دارترین شایعه در موردش را یک شخصیت معروف دیگر ساخته باشد .
اخیراً کتاب خاطرات محمود قربانی (شوهر گوگوش و کاباره دار قبل از انقلاب) به قلم فرزان دلجو در آمریکا منتشر شده که به تهران هم رسیده است . محمود قربانی در میان تمام دوستان و آشنایان و کسانی که حتی یک بار او را از نزدیک دیده یا صحبت کردنش را در شبکه های لس آنجلسی شنیده اند ، به خالی بندی مشهور است !
او قبل انقلاب صاحب هتل و کاباره میامی در خیابان ولیعصر فعلی بود و با وجودی که هنرمندان مشهوری هر شب در کاباره او روی سن می رفتند اما خودش بیشتر از همه نامداران مشتری داشت !
رفتم که بهروز را بکشم !
در کتاب سراسر افسانه و اغراق قربانی ، بزرگترین خالی را در مورد مرتضی تکیه بسته است !
قربانی در ماجرای اختلاف با بهروز وثوقی از وساطت تیمسار شاهرخ هدایت - فرمانده ارشد نیروی دریایی و دوست صمیمی بهروز وثوقی - برای آشتی کنان با او گفته و اینکه همراه خود یک عکاس و اکبر میرزایی را به خانه شاهرخ هدایت برده است .
قربانی خاطره را چنین تعریف میکند که :«در منزل تیمسار هدایت تمام بزرگان و بزنبهادر های تهران جمع بودند و همه میدانند که این افراد بدون نوچه هایشان جایی نمی روند !
بهروز وثوقی آن بالا کنار مرتضی تکیه نشسته بود و در یک لحظه با اشاره من ، اکبر میرزایی قمه را از زیر کت کشید و زیر گلوی بهروز گذاشت ! من به عکاس دستور دادم عکس بگیرد ، همه حضار از ترس میلرزیدند (!) تیمسار هدایت خواهش میکرد که محمود دست بردار ! توروخدا بیخیال شو !»
خدایا از خلقت محمود متشکریم !
البته که همه کسانی که محمود را میشناسند او را جدی نمی گیرند و به همین دلیل هیچکدام از مشاهیری که قربانی از آنان در کتابش اسم برده حاضر به جوابگویی و همکلامی با او نیستند !
پس قضاوت با خود شما !
چطور یک فرمانده ارشد نظامی با آن همه محافظ به یک قداره بند التماس کرده ؟ آنهم در خانه خودش؟
چطور در حضور مرتضی تکیه که با شنیدن نامش ، همه اراذل و اوباش خودشان را خیس می کردند ، کسی جرئت قداره کشیدن پیدا کرده ؟
آن روز در تهران قحطی قمه و قداره بوده که بقیه دست خالی بودند ؟
آن عکس ها - که قیمت ندارند - کجاست؟ چرا قربانی که به اعتراف خودش برای ده دلار در آمریکا تن به هرکاری داده ، هرگز از آنها استفاده یا سواستفاده نکرد ؟
و از همه مهمتر ؛ به فرض محال در صورت وقوع چنین اتفاقی ، چطور این آدمها طلوع آفتاب فردا صبح را به چشم دیده اند ؟!
این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد.
ارسال نظر