این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
استثنای «چاوشی» قاعده نیست؛ ماجرای تولد عبارتی به نام «موسیقی ارزشی»!
بحث «هنر انقلاب اسلامی» و چگونگی ارتباط آن با نسل جوان امروزی، موضوعی است که با حضور بشیر بیآزار و امیرحسین سمیعی در یک نشست تخصصی به همراه بررسی وضعیت موسیقی ارزشی در ایران مورد تحلیل و نقد قرار گرفته است.

؛ همان طور که میتوان پیش بینی کرد، کلید واژه هنر انقلاب اسلامی دیگر عبارتی محدود به سه کلمه تشریفاتی محدود شده نیست. این عبارت امروز دربرگیرنده نکات ریز و درشت فراوانی است که پیش قراولان و پیشگامان آن هم میدانند نه تنها با زبان جوانان دهههای هفتاد و هشتاد پس از دوران هشت ساله دفاع مقدس که حتی در قالب کلید واژههای تشریفاتی و محدود به یک روز خاص در تقویم رسمی کشور هم نمیتوان در تحقق آرمان و مسیر ارزشمندی به نام «انقلاب اسلامی» فضا را هدایت کرد. چرا که نسل امروز جامعه ایرانی و آن افرادی که ارادت و احترامی به پدران و مادران و آدمهای معتبر دوران آرمان خواهی و ارزش مداری و ایثار دارند، اکنون پرسشهای ریز و درشتی دارند که باید به آنها پاسخ داد؛ پاسخی درست. چون طبیعتاً فعالیتهای هنری، وجوه صادقانهتر و دارای اعتباری برای چشم و گوشهایی دارند که میخواهند نسبت به آنچه از انقلاب و دفاع مقدس ندیدهاند، به پاسخهای روشنگرانه ای برسند.
راهی پر از فرازها و نشیبهای زیاد که اکنون در دهه چهارم انقلاب اسلامی ایران نیازمند یک پوست اندازی از پس تجربه ارزشمند هنرمندان پیشگامی است که با خون دل تلاش کردند جاده صاف کن مسیری باشند که خوب میدانستند اگر در مواجهه با آن به شعارها بیشتر از شعورها توجه کنیم ماجرا وارد مسیر پر حادثهای میشود که طبیعتاً کار را برای استمرار و درخشش سخت میکند. مسیری که در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس در درخشانترین شکل ممکن خود به منصه ظهور رسید، ادامه پیدا کرد و اکنون به عنوان موزهای ماندگار و پاک نشدنی از تاریخ فرهنگ و هنر معاصر سرزمین عزیزمان به درخشندگی خود ادامه میدهد. مسیری پر از منظرههای بدیع از هنرنمایی هنرمندان عرصههایی چون سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی که در روزگارشان هر آنچه از دل خلق کردند به دل نشاندند و اکنون انتظار دارند این راه به واسطه اتکا به مبانی اصولی و راهبردی انقلاب اسلامی و البته «به روز بودن» ادامه پیدا کند و همچنان به درخشش خود ادامه دهد.
طبیعتاً در این چارچوب حرف و حدیثهایی هم وجود دارد. حرفهایی نه از جنس دشمنی و بدخواهی که قطعاً تکلیف این نوع دیدگاه در مواجهه با کلید واژه «هنر انقلاب اسلامی» تا حد زیادی معلوم است، بلکه حرفهایی از جنس دغدغه مندی و دلسوزی که نیت و کردارش توسعه نوعی از رفتار هنری است که میتواند در عین وفاداری به آنچه «آرمان» مینامیم، خلق کننده جلوههایی از هنر باشد که جدای از تعاریف و توصیفات ذاتی از انقلاب اسلامی، انتقادگر هم است و میتواند همانند گذشته به مثابه یک ابزار ارتباطی موثر آن هم در قالب «هنر انقلاب اسلامی» جلوههای خود را به نمایش بگذارد. مسیری که امیرحسین سمیعی آهنگساز، خواننده و معاون هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و بشیر بی آزار تهیه کننده و فعال فرهنگی در بخش اول گفتگوی خود با گروه هنر خبرگزاری مهر که با عنوان «نشست هنر انقلاب اسلامی در آینه موسیقی» برگزار شد به نکات جالب توجهی در این زمینه اشاره داشتند و حالا در ادامه ارائه نقطه نظرات و انتقاداتشان به شرایطی اشاره کردند که در مواجهه با آنچه در جامعه ایرانی زیست میکنیم، میتواند دربرگیرنده مسائل مهم دیگری باشد.
*آنچه آقای بی آزار و آقای سمیعی در بخش اول این گفتگو اشاره کردند طبیعتاً میتواند با ارائه مصداقها و نمونهها ارائه دهنده بهتری از نقطه نظرهایی در حوزه «هنر انقلاب اسلامی» باشد که اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد مسیر متفاوتی شده که اگرچه میبایست به منویات و اندیشههای تئوریسینهای بزرگی چون مرتضی آوینی وفادار بماند اما نباید از «به روز بودن» غافل شود. شرایطی که بیان روایتها و قصههایش آن هم برای بشیر بی آزاری که تجربههای متفاوتی با هنرمندانی چون محسن چاوشی با یک دغدغه مندی اجتماعی و انسانی کاملاً غیرکلیشه ای و حامد زمانی به عنوان هنرمندی که اوایل کارش در توسعه کلید واژه «هنر انقلاب اسلامی» سنگ تمام گذاشت و به فراموشی محض رسید و امیرحسین سمیعی به عنوان خوانندهای که مدیر دفتر موسیقی وزارت فرهنگ بود، میتواند برای مطالعه کنندگان این مصاحبه دربرگیرنده مصداقهای واقعی نیز باشد.
بی آزار: قبل از اینکه بخواهم به پرسش شما پاسخ بدهم لازم است درباره محسن چاوشی که حرفش را به میان آورید نکتهای را بگویم. اینکه او یک استثنا است. چاوشی از همان ابتدا نه دنبال این بود که از امکاناتی برای دیده و شنیده شدن استفاده کند و نه دنبال این بود که از مسیر صداوسیما «محبوب» یا «مغضوب» شود. این روحیه خاص وی را از بقیه خوانندگان متمایز میکند و ما میبینیم او در زمانی که توسط برخیها کمپین «نه به مُحَّرم» راه افتاد، بدون توجه به همه حرفها و حدیثها قطعه موسیقایی را به همین مناسبت منتشر کرد. در شرایطی که حتی کسی جرات نمیکرد از این حرفها بزند. او شخصیت ویژه ای است که باید وی را به عنوان یک استثنا ارزیابی کرد. حتی من شاهد این هستم که بارها و بارها پیشنهادات بسیار وسوسه کننده مالی از سوی برخی مجموعهها و نهادها برای ساخت یک قطعه موسیقایی مناسبتی به محسن چاوشی داده شده اما او اصلاً قبول نکرد و گفت تا زمانی که دلم خواهان ساخت چنین قطعاتی نباشد، انجامش نمیدهم. قطعی نظر نمیدهم اما فکر نمیکنم به غیر از محسن چاوشی و چند استثنای دیگر، هنرمندی دیگری این پیشنهاد را رد میکرد. اینها آفت و ضعف است و ما آمدیم این نقطه ضعف را سازماندهی کردیم. شرایطی که تبدیل به مسیری علیه خودمان شد. این «ما» هم یعنی سیستم مدیریت فرهنگی ایران که بلد نبود در موسیقی چگونه عمل کند. من از نزدیک این بلد نبودن را هم شاهد بودم. مثلاً ما بلد نبودیم حامد زمانی را نگه داریم.
اصلاً حامد زمانی از کجا آمد؟ حامد زمانی دانشجویی بود در دانشگاه تهران. یکی از دوستان ما یک روز گفت: «آقا، پسری آمده که خیلی خوب میخواند، صدایش هم خوب است و …». او رفته بود به یک استودیو وبشیر بی آزار: مدیریت ما که بنده، آقای سمیعی و خیلیهای دیگر جزوی از آن هستیم کاری کرد که هنر انقلاب به یک هنر سفارشی تبدیل شد و این بزرگترین آفت بود. به اعتقاد من هنر انقلاب باید یک روح جاری باشد، نه اینکه یک هفته برگزار کنیم، چهار تا عکس بگیریم و تمام خوانده بود و حدود ۳۰۰-۴۰۰ هزار تومان به استودیو بدهکار شده بود. به ما گفت: «داشتم فکر میکردم که به او قرض بدهیم و …». ما هم گفتیم: «خب، برویم ببینیم ماجرا چیست؟». ورود من به تهیهکنندگی دقیقاً اینگونه بود؛ یکی از همکلاسیهای حامد زمانی آمد و این موضوع را به ما گفت. ما رفتیم به آن استودیو تا پول را بدهیم. دیدیم که فضای استودیو، فضای هنری بود. ما در آن زمان چندان با موسیقی آشنا نبودیم که بدانیم فضای استودیو چگونه است. شرایط به گونهای پیش رفت که حامد زمانی از آن لحظه به بعد تقریباً پیش من زندگی کرد و با من بود تا اینکه تولیداتمان به آهنگ «دیروز، امروز، فردا» رسید. تا آن زمان، ما موسیقی تیتراژ برای برنامههای سیاسی نداشتیم. این اولین تولید ما در این زمینه بود و همینطور ادامه پیدا کرد تا «مرگ بر آمریکا» تولید شد و کار گرفت.
انگار ژانری به نام «موسیقی ارزشی» درست شد. این دست ما نبود، یعنی واقعاً ما نرفتیم اسمی روی آن بگذاریم. یکدفعه گفتند «خوانندهارزشی، موسیقی ارزشی» و این کار هم ناگهان خیلی گل کرد. بعد از این دوستان ما آمدند و کار را خراب کردند! آمدند و دیدند که بدون هیچ حمایت مالی دولتی یا حکومتی اتفاقی افتاده است. یعنی تا آن موقع هیچکس هیچ حمایتی نکرده بود. تمام کارهایی که تا آن زمان تولید کردهبودیم، همه با هزینههای شخصی خودمان بود. اما آنها آمدند و شروع به حمایتهای مالی سنگین کردند. از آن طرف هم یکدفعه شروع به سوءاستفاده از هنرمند کردند. این یعنی چی؟ هنرمند، خواننده است. او قرار نیست عارف باشد، قرار نیست نماز شبخوان باشد. تو چرا مجبورش میکنی؟ هنرمند را به خاطر پولی که به او میدهی، مجبور میکنی که بیاید فیلم بازی کند؟ شما دارید هنرمند را نابود میکنید، هم هنر را نابود میکنید، هم منافقپروری میکنید. دارید از او استفاده ابزاری میکنید. آنها وارد این ماجرا شدند و یکدفعه ما با هنرمندانی مواجه شدیم که بعد از موفقیت کارشان و این حمایتها، مشخص شد که اعتقادی به هیچچیز ندارند اما همهشان ریش داشتند، چفیه میانداختند، فقط برای اینکه بروند اجرا کنند و پول پارو کنند!
این چند سال، بازاری درست شد اما نفهمیدند که دارند تیشه به ریشه هنر انقلابی و ارزشی میزنند. الان که من با شما صحبت میکنم، تقریباً هیچکس حاضر نیست بیاید درباره «مرگ بر آمریکا» بخواند، حتی اگر اعتقاد داشته باشد که آمریکا در اسرائیل نسلکشی میکند. خودش قبول دارد که ۵۰ هزار بچه کشته شدهاند، اما اگر من بیایم و بخوانم، من را میچسبانند به همان آدمهایی که شما ساختید. بعد من باید فحش بخورم؟ باید در آن دستهبندی قرار بگیرم؟ من این کار را نمیکنم و ریشه اصلی این مشکل همین است. به عبارتی صریحتر مدیریت ما که بنده، آقای سمیعی و خیلیهای دیگر جزوی از آن هستیم کاری کرد که هنر انقلاب به یک هنر سفارشی تبدیل شد و این بزرگترین آفت بود. به اعتقاد من هنر انقلاب باید یک روح جاری باشد، نه اینکه یک هفته برگزار کنیم، چهار تا عکس بگیریم و تمام!
امروز همه جشنوارهها و فستیوالهایی که در دنیا برگزار میشوند، سیاستگذاری میکنند تا ذهن مردم دنیا را هدایت کنند. مثلاً همین فستیوال فیلم کن. این جشنواره نمیآید به تو بگوید «برو فیلم اینجوری بساز تا من بهت جایزه بدهم» بلکه به گونهای زمینه را فراهم میکند که هنرمند هدایت میشود تا با پول خودش فیلمی را بسازد که فستیوال دوست دارد و آنقدر هم خوب ماجرا را هدایت میکند که هنرمند فکر میکند خودش این کار را میکند، در حالی که اینطور نیست. مثلاً آن کارگردان ایرانی که میرود و ایران را به سیاهترین شکل ممکن نشان میدهد تا در آن جشنوارهها جایزه بگیرد، خودش نمیفهمد که دارد کاری را انجام میدهد که آنها میخواهند. فکر میکند خودش دارد این هنر را تولید میکند.
*و این موضوعات برای یک فعال فرهنگی که در فرانسه با شرایط ویژه ای هم روبه رو شده میتواند مشتمل بر بیان قصهها و روایتهایی هم باشد که ذکر برخی از این تجربههای دیداری خالی از لطف نیست.
بی آزار: خیلی جالب است! من در فرانسه بودم که دخترم را به مدرسه میفرستادیم. یک روز در اردوی مدرسه به سینما رفتند و فیلمی ایرانی نمایش دادند. نمیدانم چه فیلمی بود، اما فیلمی سیاه و سفید بود که زندگی در بیابان را با شتر نشان میداد. بعد همکلاسیاش از او پرسید «این کشور شماست؟ ایران این شکلی است؟» دخترم خیلی شرمنده شد. البته کارگردان آن فیلم احتمالاً نمیفهمد که چگونه تحت تأثیر سیاستهای فرهنگی غرب قرار گرفته است. آنها در هدایت امور فرهنگی تخصص دارند و دنیا را با همین روش مدیریت میکنند اما ما متخصص خراب کردن امور فرهنگی خودمان هستیم!
آنها حتی هفته همجنسگرایان ندارند که به آنها جایزه بدهند یا تکریم کنند. شاید در آینده این موضوع آنقدر عادی شود که چنین برنامههایی برگزار کنند، اما در این چند دهه، پروژه آنها عادیسازی چنین مسائلی بوده بشیر بی آزار: هنرمند مبارز کسی است که برخلاف جریان اصلی جهانی حرکت میکند. متأسفانه این جریان به داخل ایران هم نفوذ کرده است. من نمیتوانم بگویم هنرمندان خارج از کشور انقلابی هستند اما بعضی از آنها واقعاً ارزشی عمل میکنند است. با این حال، در فیلمهایی که به جشنوارههایی مثل کن میروند، حتماً باید یک شخصیت از این جامعه وجود داشته باشد. این بخشی از سیاست آنهاست که تصویر ایران را سیاه و سفید نشان دهند. حق نداری ایران را رنگی یا شاد نشان دهی! آنها این را علناً اعلام نمیکنند اما در طول سالها طوری عمل کردهاند که هنرمند میداند اگر میخواهد در غرب موفق شود، باید تصویری تاریک از ایران ارائه دهد.
از طرف دیگر، ما میخواهیم هنر انقلابی تولید کنیم، اما با بزرگنمایی و شعارهای کلیشهای. مثلاً برای جایزهها شرط میگذاریم که حتماً باید درباره شهید فلان و بهمان باشد. یادم میآید برای شهید خلیلی (شهید امر به معروف) میخواستیم اثری تولید کنیم. با دفتر موسیقی مجموعه فرهنگی «راه» و آقای وحید جلیلی همکاری کردیم. شاعر شعری نوشت اما آقای جلیلی شروع کرد به تغییر دادن شعر و گفت این قسمت باید عوض شود. گفتم: «شما شاعر نیستید، بگذارید شاعر کارش را بکند» اما متأسفانه آن قدر اصرار بر تغییر وجود داشت که آن کار دلی تبدیل به یک سفارش خشک شد. ما هنر انقلاب را به یک مقوله سفارشی تبدیل کردهایم و از روح آن خالی شده است. هنرمندان هم دیگر رغبتی نشان نمیدهند.
نکته جالب دیگر این است که امروز مبارزه برخی هنرمندان در واقع برعکس عمل میکند. درحالی که در غرب، هنرمند مبارز کسی است که علیه ظلم میخواند، مثلاً برای فلسطین. آقای چاوشی در کمپین «نه به محرم» آهنگ «آوازه خون» را خواند. این مبارزه است! هنرمند مبارز کسی است که برخلاف جریان اصلی جهانی حرکت میکند. شرایطی که متأسفانه این جریان به داخل ایران هم نفوذ کرده است. من نمیتوانم بگویم هنرمندان خارج از کشور انقلابی هستند اما بعضی از آنها واقعاً ارزشی عمل میکنند.
*همانطور که در ادامه صحبتهای شما اشاره شد، وقتی یک رپر نوجوان درباره غزه با زبان فلسطینی میخواند و اثرش بهشدت در میان نوجوانان وایرال میشود، این آزادی عمل میتواند فضایی را فراهم کند … اما ما در نهایت، ضد همان ماجرای «هنر انقلاب» عمل کردیم و صرفاً به نشستهای هفته هنر انقلاب و مصاحبههای مرتبط با آن بسنده کردیم. متاسفانه در بسیاری از صحبتها و گفت و شنودهای مرتبط با این رویداد، تنها به ذکر جملات شعاری و کلیشهای اکتفا شده است، چنانکه در آرشیو مطالب و گزارشهای خبری مربوط به آن مشهود است. من میخواستم بحث را از این منظر پیش ببرم که برای بهبود، به روزرسانی و کارایی موثر این فضا واقعاً چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم. در شرایط فعلی که ما صرفاً خودمان را با واژههایی مثل «دغدغهمند» توصیف میکنیم و در عمل، تنها در حال مقابله با یک جریان هستیم چه کارهایی را باید برای ایجاد یک انسجام درست و واقعی در تبیین هنر انقلاب اسلامی انجام دهیم.
سمیعی: از حق نگذریم، حوزه هنری در سینما بهویژه باشگاه فیلم سوره فوقالعاده عمل کرد. اصلاً مگر میشود انکار کرد که امروز از همین نسل جوان هنرمندانی پرورش یافتهاند که در سینما حرفهای ارزشمندی برای گفتن دارند. من میخواهم بگویم در سینما اتفاقات خوبی افتاد اما در موسیقی با مشکلات اساسی رو به رو بودیم که بنده هم تایید میکنم. در حوزه سینما بهشکل قابلتوجهی درست عمل شده و فرآیند کادرسازی در مجموعهای مانند باشگاه فیلم سوره بهوضوح دیده میشود. آنجا محیطی است که همه باید حضور یابند و خود را به کمال هنر و انسانیت نزدیک کنند. اگر این فضا محدود میشد، هرگز چنین امیرحسین سمیعی: باور من این است که باید همان مسیر موفق کادرسازی در حوزه سینما را در حوزه موسیقی نیز پیاده کنیم خروجیهایی نداشتیم. یا در موسسه شهید آوینی، روایت فتح و دانشگاه سوره شخصیتهایی ظهور کردند که تبدیل به استعدادهای درخشانی شدند که امروز چه در حوزههای مرتبط با هنر انقلاب و چه در زمینههای دیگر استعدادهای فوق العاده ای هستند.
حتی اگر خروجیهای دانشگاه موسیقی سوره را در طول سالهای فعالیتش بررسی کنید، میبینید که چه هنرمندان معتبری در حوزههای حرفهای تبدیل به بهترینها شدند. موضوعی که متاسفانه ادامه نیافت و سرانجام منجر به تعطیلی جریانی شد که دربرگیرنده اتفافات ارزشمندی برای اعتلای جریان جدی موسیقی متفکر و دغدغه مند بود. اما اگر بخواهیم مشخصاً درباره ماجرای «هنر انقلاب اسلامی» صحبت کنیم میبینیم که آنچه در حوزه سینما انجام شد به نسبت موسیقی بهتر بود. گرچه در حوزههایی نظیر ادبیات و هنرهای تجسمی هم شاهد اتفاقات ارزشمندی بودیم که میتواند موجب افتخار باشد.
این چرخه پرورش کادر در دهه ۷۰ فعالتر شد، در دهه ۸۰ به اوج رسید و در دهه ۹۰ شاهد ظهور کارگردانهای بزرگی از میان همین نسل بودیم. مثلاً فیلم «خدای جنگ» را به خاطر دارم؛ وقتی در جشنواره تمام شد، گفتم اگر دوباره پخش شود، حتماً میخواهم از اول ببینم. باور نمیکردم حسین دارابی در عرض دو سه سال چنین پیشرفتی کند. این افراد از صمیم قلب به انقلاب اسلامی و کشور وفادارند. چرا؟ چون ما آنها را تحت فشار نگذاشتیم، کار سفارشی نخواستیم، بلکه خلاقیت، ایدههای نو و نوآوری طلب کردیم. همچنین، کادرسازی درستی برای هدایت آنها انجام شد. اما در حوزه موسیقی چه شد؟ این جریان باید توسط نسلی که امروز با آن روبهرو هستیم، برنامهریزی میشد یعنی میبایست از اواسط دهه ۷۰ برای آن چارهاندیشی میکردیم که نکردیم. در نهایت، باور من این است که باید همان مسیر موفق کادرسازی در حوزه سینما را در حوزه موسیقی نیز پیاده کنیم.
*در آن دورهها (دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰) همه به دنبال رسیدن به کمال مطلوب انقلاب اسلامی بودند. اما اکنون این نسل به دنبال «کمال نقد» است؛ چیزی که مسئولان، سیاستگذاران و کارشناسان چندان علاقهای به آن ندارند. این نسل خواهان دستیابی به کمال نقد در کنار تحقق کمال مطلوب است؛ آرمانی که شما به عنوان مدیر میتوانید در محقق ساختن آن نقش ایفا کنید. فضای کنونی نیازمند نقد و بررسی جریان مهمی مانند جریان «هنر انقلاب اسلامی» است. نسل امروز جامعه با هزاران پرسش روبهرو است و نیازمند پاسخگویی به ابهامات فراوانی است. چرا در این زمینه کار درست و جامعی برای پاسخ به شبهات و اما و اگرها انجام نشده است؟ به گمانم اگر آن درصد از معاندان، بدخواهان و دشمنان همیشگی را کنار بگذاریم بسیاری از این پرسشهای تند، بهحق و قابل تأمل هستند.
سمیعی: به گمانم در مدت کوتاهی که بنده افتخار خدمتگزاری در دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را داشتم، تلاش شد تا تا حدی به این نقدها و پرسشها پاسخ داده شود. آیا جشنواره سرود را به یاد دارید؟ اگر خاطرتان باشد، در همان کنفرانس خبری عرض کردم که باید تمام فعالیتهای حوزه سرود را تفکیک کنیم. ما باید سرودهای انقلابی را که استاد میرزاده ساخته بود، از آثار فریدون خوشنود جدا کنیم. این جریانی که ما همه را یکسان میدیدیم، اشتباه بود. گفتم: «آقا، اشتباه کردیم. باید بپذیریم که اشتباه کردیم. سرود به متولی حرفهای نیاز دارد، نه اینکه هر کسی بیاید و ادعا کند متولی سرود است. سرود به معلم رهبر ارکستر، معلم صداسازی، معلم سلفژ و معلم پرورش نیاز دارد. آیا میتوانیم یک کار آکادمیک را با شیوهای غیرآکادمیک پیش ببریم؟»
اینها اقداماتی بود برای پاسخگویی به جریان منتقدان موسیقی و سرود، به ویژه در نسل کنونی که ما به سهم خود تلاش کردیم بخشی از آن را پاسخ دهیم اما متأسفانه شهادت حاج آقا رئیسی و سپس تغییر دولتها اجازه نداد تا در مسیر تکاملی تری حضور پیدا کنیم.
بی آزار: اصولاً دیگر در جایگاهی نیستیم که حاکمیت بتواند جلوی نقد را بگیرد یا آن را هدایت کند. واقعاً کارهایی را که باید انجام میدادیم، باید تا به امروز انجام میدادیم. دیگر زمانش گذشته است. دیگر وقت آن نیست که با روشهای قدیمی پیش برویم. سوال شما این است که چرا مخالفت میکنند یا چرا اجازه نمیدهند؟ اما دیگر مهم نیست که اجازه بدهند یا ندهند؛ ما از آن مرحله عبور کردهایم. آقای سمیعی هم به درستی به این موضوع اشاره کردند. الان دیگر مجوز مهم نیست، ارشاد هم مهم نیست. اگر اثرت را منتشر کنی یا نکنی، فرقی ندارد. اگر منتشر کنی، ۲ برابر آنچه دادهای شنیده میشود و درآمد هم دارد. تغییراتیبشیر بی آزار :ما امروز با نسل Z و بچههایی که به فرهنگ کرهای گرایش دارند، فاصله زیادی داریم. اصلاً نمیفهمیم چه میگویند؛ انگار دو زبان کاملاً متفاوت صحبت میکنیم. ما آنقدر از این نسل دور شدهایم و آنقدر درگیر بازیهای خودمان هستیم که متوجه نیستیم زمین بازی عوض شده است اتفاق افتاده که متأسفانه برخی از مدیران و سیستم ما هنوز آن را درک نکردهاند.
ما امروز با نسل Z و بچههایی که به فرهنگ کرهای گرایش دارند، فاصله زیادی داریم. اصلاً نمیفهمیم چه میگویند؛ انگار ۲ زبان کاملاً متفاوت صحبت میکنیم. ما آنقدر از این نسل دور شدهایم و آنقدر درگیر بازیهای خودمان هستیم که متوجه نیستیم زمین بازی عوض شده است. اتفاقاتی در جای دیگری در حال رخ دادن است، ولی ما هنوز درگیر بحثهای بی اهمیت گذشته هستیم. اصلاً تمام دعواهایی که اینجا میکنیم، شاید فقط برای خودمان مهم باشد، اما دیگران اصلاً درگیر این مسائل نیستند. ما چیز بزرگی را از دست دادهایم و فکر میکنیم هنوز داریم مدیریت میکنیم، در حالی که اصلاً این طور نیست.
متأسفانه اگر نتوانیم به سرعت خودمان را به روز کنیم، حتی همین حرفهایی که امروز می زنیم، در آینده مخاطبی نخواهد داشت. ابزار تغییر کرده، فضا عوض شده است. بنابراین، بحث نقد و مدیریت از نظر من دیگر موضوعیت ندارد. این فصل به پایان رسیده و پرداختن به آن دیگر فایدهای ندارد.
من در کارهای خودم همیشه سعی کردهام فهم و درک خودم را اعمال کنم. با هنرمندانی که کار کردهام، هرگز سعی نکردم آنها را به شکلی مدیریت کنم که اثرشان بی خاصیت باشد. همه کسانی که با من همکاری کردهاند، میدانند که کارهای تولیدشده تأثیرگذار و شنیده شده است. مثلاً حامد زمانی؛ کارهایی که من با او تولید کردم، در مقایسه با کارهای بعدی اش، همچنان تأثیر بیشتری روی مخاطب گذاشته است. از «دیروز، امروز، فردا» تا «آرمیتا»، کارهایی بودند که از دل برآمدند، سفارشی نبودند و حمایت هم نداشتند، اما ماندگار شدند.
*یک تهیه کننده و فعال فرهنگی در کنار یک آهنگساز و مدیرفرهنگی که این همه به گفتمان فعلی فرهنگ و هنر از دریچه نگاه افرادی دغدغه مند در حوزههای مرتبط به هنر انقلاب اسلامی نگاه میکنند، چه دورنمایی را برای خودشان در این نقطه از فعالیتهایشان ترسیم میکنند.
بی آزار: من در حال حاضر دغدغه فکری خاصی را در مورد موسیقی رپ دنبال میکنم؛ موضوعی که به نظر میرسد کاملاً رها شده است. حتی خودم الان دقیقاً نمی دانم خوانندهای به نام «شایع» کیست و چه جایگاهی دارد. اما وقتی به فضای شنیداری نسل جوان وارد میشوم، تازه متوجه میشوم «شایع» چه کسی است و چه اتفاقاتی در آنجا میافتد. ما این فضا را رها کردهایم و الان به این فکر میکنم که اگر بخواهیم هدایت گری کنیم، اول باید خودمان را به سطح این رقابت برسانیم، سپس با درک و آسیب شناسی که داریم، وارد این عرصه شویم.
واقعیت این است که الان ما اصلاً در بازی رپ حضور نداریم و به نوعی میدان موسیقی انقلاب و حاکمیت فرهنگی کاملاً از این فضا خارج شده است. انگار اصلاً در این بازی نیستیم! در حالی که موسیقی رپ امروز بشیر بی آزار: واقعیت این است که الان ما اصلاً در بازی رپ حضور نداریم به نوعی میدان موسیقی انقلاب و حاکمیت فرهنگی کاملاً از این فضا خارج شده است. انگار اصلاً در این بازی نیستیم! میلیونها جوان ما را جذب کرده است. میلیونها جوان در این زمین بازی میکنند، در حالی که ما حتی پا به آنجا نگذاشتهایم. حتی میترسیم واردش شویم، چون هنوز نمیدانیم آنجا چگونه باید صحبت کرد، چگونه با آنها ارتباط برقرار کنیم، یا اصلاً چه پیامهایی در حال انتقال است. به نظر من، هر کدام از ما که دغدغه این کار را دارد، باید بر اساس فهم خود و با همین ساختار موجود تلاش کند تا وارد این بازی شود. باید اثرگذاری خود را نشان دهیم، فضا را باز کنیم و در نهایت، تصمیم گیران کلان فرهنگی را - به ویژه در حوزه موسیقی - قانع کنیم که پای کار بیایند.
حالا در مورد امیرحسین سمیعی (که یک سال در این زمینه فعال بود، چهار ماهش مصادف با شهادت آقای رئیسی و دو ماه هم تحت تأثیر کرونا گذشت) باید بگویم که واقعاً حیف است اگر فرصت بیشتری به افرادی مثل او داده نشود؛ کسانی که هم توانایی کار کردن و هم فهم درستی از موضوع دارند و شاید اگر زمان بیشتری در اختیارشان قرار میگرفت، میشد این فضا را تغییر داد. اما الان شرایط سخت است، با این حال داریم تلاش میکنیم و کارهایی انجام میدهیم.
در مورد موسیقی رپ و امثال رپ هم میدانم که در ابتدا دوباره چالشهای زیادی وجود خواهد داشت، اما ان شاءالله اگر موفق شویم، حداقل وارد زمین بازی شدهایم که قبلاً حتی به آن نزدیک هم نبودیم. این الان دغدغه شخصی من است و اگر همه چیز خوب پیش برود و انگیزه و حوصله اش را داشته باشیم، شاید بتوانیم تغییری ایجاد کنیم.
سمیعی: به نظرم بحثهای خوبی مطرح شد. در هر صورت، امیدوارم تمام کسانی که اکنون در موقعیت تصمیمگیری قرار دارند، حداقل بخشی از این گفتگوها را بشنوند. هرچند میدانم هر مدیری الزامات و بایدهای خاص خود را دارد، اما واقعیت این است که این مشکلات وجود دارند. امیدوارم این نشست، نشست مفید و روشنکنندهای بوده باشد.
ارسال نظر