این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد.
چرا جورج کلونی دیگر ستاره سینما نیست؟
رابطه کنونی کلونی با سینما، با وجود همه ظواهر ستاره بودنی که دارد – مثل پیاده شدن از قایق در جشنوارههای سینمایی اروپایی، دست به دست شدن با امل – دورتر از آن چیزی است که ممکن است به نظر برسد.
جورج کلونی عناوین زیادی را با خود به یدک میکشد. همسر است، پدر یک جفت دوقلو است، نه فیلم در مقام کارگردان در کارنامهاش دارد. مدافع حقوق بشر و برای دموکراتها کمک مالی جمعآوری میکند. یک سلبریتی ردهبالا که اگر تصویرش را روی جلد جیکیو، اسکوایر یا هر نشریه دیگری ببینید، همچنان تعجب نمیکنید.
اما یک ستاره سینما؟ نه این یکی را دیگر نمیتوان به او نسبت داد. البته این نظر کوئنتین تارانتینو است در ابتدای مسیر بازیگری او در کمدی اکشن خونآشامی محصول ۱۹۹۶ «از گرگ میش تا سحر» (From Dusk Till Dawn) ساخته رابرت رودریگز نقش برادر روانپریش کلونی را بازی میکرد.
با توجه به اینکه تارانتینو نظرش درباره کلونی را با صدای بلند اعلام کرده، این پرسش مطرح میشود که آیا بین این دو در زمان فیلمبردای «از گرگ و میش تا سحر» تنشهایی به وجود آمده که در طول این سالها هرگز آنها را حل نکردهاند؟
حالا ما میدانیم که نظر تارانتینو درباره کلونی که سال ۲۰۲۳ در مصاحبهای با ددلاین آن را مطرح کرده بود، این بازیگر/کارگردان را ناراحت کرده است. از کجا میدانیم؟ کلونی به تازگی مصاحبهای با جیکیو داشته و بابت نظرات تارانتینو ابراز ناراحتی کرده است؛ با اینکه در زمان اعلام نظر تارانتینو کسی توجه خاصی به آن نشان نداد. اما به هر حال این ستاره سینما را ناراحت کرده، تا حدی که یک سال بعد هنوز ذهنش درگیر آن است.
تارانتینو درباره کلونی گفته بود: «مدت زیادی است که جورج کلونی دیگر مخاطبی را به خود جذب نکرده است.» او بهخصوص بر این نکته تأکید داشت که بر خلاف، لئوناردو دیکاپریو یا برد پیت که برای بازیاش در نقش بدلکار در فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» بالاخره جایزه اسکار البته اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را با خود به خانه برد، جورج کلونی این روزها دیگر ستاره سینما به حساب نمیآید. او همچنین ادعا کرد که از آغاز قرن بیست و یکم تا به حال حتی یک فیلم موفق هم نمیتوان میان کارهای کلونی پیدا کرد.
همین جا میتوان ادعای تارانتینو را رد کرد. چرا که کلونی در قرن بیست و یکم فیلمهای موفقی مثل «یازده یار اوشن» محصول سال ۲۰۰۱ و «جاذبه» محصول ۲۰۱۳ را در کارنامهاش داشته است؛ حتی اگر موفقیت فیلم دوم را بیشتر به حساب ساندرا بولاک که نقش اول را داشت، بگذاریم.
به هر حال، جورج کلونی در این فیلم حضور داشته است. اما جز اینها تارانتینو با این ادعا درباره کلونی دارد به نکته مهمی اشاره میکند. کلونی در بیست سال گذشته فیلمی در کارنامهاش نداشته است که در حد و اندازه روزهای اوج ستارگیاش در دوران «یازده یار اوشن» باشد.
او مشخصاً در این سالها تمرکزش را بیشتر روی کارهای دیگری مثل فعالیتهای سیاسی و حقوق بشری و همینطور بلندپروازی مهمش کارگردانی گذاشته و مثل بازیگرانی همچون دوست خوبش برد پیت که با یک برنامه استراتژیک دقیق تمام تمرکزش را روی بازیگری گذاشته و موفق هم بوده است، دیگر بازیگر تماموقت به حساب نمیآید.
شاید بگویید که کلونی با حضور خود در فیلمها به آنها زیبایی بخشیده است، نه لزوماً با بازیاش. از زمان فیلم محصول ۲۰۱۱ «نوادگان» (The Descendants) الکساندر پین – فیلم که از قضا فیلم چندان خوبی هم نیست اما تحسینشده است – هیچ فیلمی کلونی را به نامزدی جایزه اسکار نزدیک نکرده است. (او برای فیلم «سیریانا» (Syriana) برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد اما خب این برمیگردد به سال ۲۰۰۶.) اینطور که به نظر میرسد آقای کلونی دیگر چندان علاقهای به بازیگری ندارد.
آخرین نقش اصلی او در فیلم نسبتاً موفق و کاملاً کسلکننده «بلیت بهشت» (Ticket to Paradise) در کنار جولیا رابرتس بود که این هم دو سال پیش اکران شد. فیلم با وجود اینکه در واقع میتوان گفت اسپینآف شخصیتهای دو بازیگر در فیلم «یازده یار اوشن» استیون سودربرگ بود و قرار بود ژانر کمدی عاشقانه را با ستارگان قدیمیاش احیا کند، نتوانست به هدفش برسد.
یعنی حتی رسیدن دوباره دو شخصیت محبوب مجموعه «اوشن» بر پرده سینما که در فیلم اول و خب طبعاً در جوانیشان آنقدر جذاب بودند، هم نتوانست نظر مثبت تماشاگران و منتقدان را به خود و طبیعتاً به کلونی جلب کند. فیلم بیشتر یک کمدی عاشقانه ساحلی بود که به عنوان هدیه به طرفداران مجموعه «اوشن» تقدیم شد.
«بلیت بهشت» از دسته همان فیلمهای جمع و جوری بود که کری گرانت در آستانه شصت سالگی در آنها بازی میکرد. مثل فیلم محصول ۱۹۶۲ «لمس سمور» (A Touch of Mink) و فیلم محصول ۱۹۶۳ «معما» (Charade).
همان شخصیت کت کراواتیای که نقش اول قصهای عاشقانه بود. گرانت در این مقطع در آستانه ورود به دوره شخصیتهای سیاستمدار بزرگ خود با پوست کمی برنزه و هالهای از ثروت بود. او نیز مانند کلونی تبدیل به شخصیت آرام و خونسرد که مهمان مورد علاقه همه میتواند باشد، شد اما وقتی آن نقاب از چهرهاش افتاد، به مراتب جذابتر شد.
احتمالاً نارانتینو هرگز نمیگوید که کری گرانت ستاره سینما نبود. یا همانطور که در همان مصاحبه آن اشاره کرد، رابرتس یا هریسون فورد. پس فرق کلونی با این بازیگران چیست؟ احتمالاً به این خاطر است که کلونی خودش تصمیم گرفته روی بازیگری متمرکز نباشد. آن بازیگران مثل او هرگز سراغ کارهای پشت صحنه یا پشت دوربین نرفتند و فقط ستاره سینما باقی ماندند.
کلونی، از سوی دیگر، در نگارش فیلمنامه چهار فیلمی که خودش کارگردانی کرد، نقش داشت و هفت فیلمش را هم تهیهکنندگی کرد. او حتی در فیلمهای تولید کمپانی خودش اسموکهاوس پیکچرز هم نقش اول را برای خودش برنداشت. فیلمهایی که خودش کارگردان آنها هم نیست. مثل فیلم «آژانس» (The Agency) که بازسازی یک درام سیاسی فرانسوی است و مایکل فاسبندر نقش اولش را بازی میکند و قرار است در آینده اکران شود.
اما کلونی که طبق گزارشها ثروت کسب و کار نوشیدنی الکلیاش به پانصد میلیون دلار رسیده است، در سه فیلم از چهار فیلم آخر خود بازی نکرده است؛ فیلم محصول ۲۰۱۷ «سابربیکون» (Suburbicon) که نقش اولش را مت دیمون بازی میکند، فیلم محصول ۲۰۲۱ «کافه امید» (The Tender Bar) که نقش اولش را بن افلک بازی میکند، و فیلم محصول ۲۰۲۳ «پسران در قایق» (The Boys in the Boat). اساساً، او تمام تلاش خود را کرده است تا نقش بازیگری را به دیگران واگذار کند و این بیش از هر چیزی به ادعاهای تارانتینو درباره او اعتبار میبخشد.
این کنارهگیری از بازیگری ممکن است به خاطر زندگی زناشویی هم باشد. ازدواج کلونی با امل علم الدین وکیل مدافع حقوق بشر در سال ۲۰۱۴ ناگهان باعث شد که او مردی جدی به نظر بیاید، نه آن مرد مجرد جذابی که همه او را به خاطر چهره زیبایش به خاطر دارند.
کلونی تقریباً دیر هم ازدواج کرد. اما بیش از همه اینها این کار خیریه این زوج به جای حضور در سینمای پرمخاطره است که نشان میدهد حالا همسر کلونی یا دستکم فعالیتهای بشردوستانه به همراه همسرش برایش در اولویت قرار دارد. اگر کلونی به تدریج از دنیای بازیگری خسته شده باشد، این میتواند توجیه دیگری برای آن باشد که بخش زیادی از انرژیاش را در سالهای اخیر معطوف به عالم سیاست کرده است.
کلونی در ماه ژوئن میزبان یک گردهمایی با حضور ستارگان برای کمپین ریاست جمهوری بایدن بود، جشنی در لس آنجلس که جولیا رابرتس، باربارا استرایسند، جک بلک و بسیاری دیگر چهرههای هالیوودی در آن شرکت کردند.
تنها یک ماه بعد، پس از مناظره بدنام رئیس جمهور که زنگ خطر را برای بسیاری به صدا در آورد، کلونی به یکی از برجستهترین صداهایی تبدیل شد که بایدن را تشویق به کنارهگیری کرد. مقاله او برای نیویورک تایمز حاوی یک جمله بود که بر سر زبانها افتاد: «اما تنها نبردی که او نمیتواند پیروز شود، مبارزه با زمان است.» مقاله کلونی با ترغیب بایدن به کنارهگیری برای نجات دموکراسی پایان یافت. بایدن ده روز بعد کنارهگیری کرد.
آیا رفتار کلونی شبیه رفتار مرد جاهطلبی است که میخواهد در آینده نامزد ریاست جمهوری شود؟ رونالد ریگان برای آخرین بار سال ۱۹۶۴ در فیلمی بازی کرد و بعد از آن دیگر ستاره سینما نبود. همان سال او یک سخنرانی تحسینشده در کمپین ریاست جمهوری بری گلدواتر داشت. ستاره سینمای «واقعی» یک جور خلوص خاص خود را دارد که غیرسیاسی است.
تارانتینو در اظهارات سال گذشته خود درباره بازیگران ستاره سینمای هالیوود که از نگاهش جورج کلونی جزو آنها نیست، اشارهای به بازیگران شخصیتهای خاص و فیلمهای مارول نمیکند. شاید دلیل ناراحتی کلونی از صحبتهای تارانتینو درباره او این بوده باشد که او برای ستاره سینما شدن باید بر انگ «بازیگر تلویزیونی» بودن در دوران سریال محبوب «ای.آر» (ER) اورژانس غلبه میکرد -در حالی که بازیگرانی مثل دیوید کاروسو نتوانستند چنین کاری بکنند- اما هنوز از نگاه او «ستاره سینما» به حساب نمیآید.
و جز این باید مسئله پخش آنلاین را هم در نظر بگیریم؛ حتی فیلمی که کلونی و پیت در حال حاضر دارند با هم تبلیغ میکنند، فیلم «گرگها» (Wolfs) علیرغم حضور دو نفر از مشهورترین بازیگران زنده جهان قرار است یک اکران عمومی یک هفتهای داشته باشد و بعد از پلتفرم اپل تیوی پلاس پخش شود.
پرسشی که مطرح میشود این است؛ آیا ستارگان پلتفرمهای پخش آنلاین اصلاً ستاره سینما به حساب میآیند؟ طبعاً نه به همان شکلی که زمانی بت دیویس یا استیو مک کوئین بودند. به طور کلی به نظر میرسد که دوران آن ستارگان به سر آمده و تعداد ستارگان سینما همینطور رو به کاهش است.
رابطه کنونی کلونی با سینما، با وجود همه ظواهر ستاره بودنی که دارد – مثل پیاده شدن از قایق در جشنوارههای سینمایی اروپایی، دست به دست شدن با امل – دورتر از آن چیزی است که ممکن است به نظر برسد.
کلونی بهجای اینکه خودش در فیلمها حضور پیدا کند، ظاهراً ترجیح میدهد وقتش را صرف همین صحنههای زیبا و جذابیتهای اضافه کند. در واقع میتوان گفت در رابطه او با ستاره بودن روی پرده سینما یک جور ارتجاع وجود دارد. انگار که با ستاره سینما بودن چندان راحت نیست.
یا اینکه نقشهای جالب و مناسبی را به اندازه پروژههایی که میتواند با بازیگران دیگر کار کند، پیدا نمیکند. آگاهانه یا ناآگاهانه، رابطه بیحوصله او با «جورج کلونی، ستاره سینما» انتظارات ما را از او در تمام سالهای فعالیتش از بین برده است.
شاید «جورج کلونی، نامزد دموکراتها» روزی او را به زندگی بازگرداند. شاید آن مرد جذاب که به صرف جذابیتش راضی نبود، یک روز با ورود به عرصه سیاست از خودش و تصویرش در برابر جهان راضی شود.
ارسال نظر