وقتی من و مادر سمیرا رسیدیم او در محاصره 3 پسر جوان شیطان صفت در حیاط خانه ویلایی بود!
رکنا: دوستم با آب و تاب از شاهکارهایش تعریف و تمجید میکرد. چندبار به او تذکر دادم دست از این حرفها بردارد. اما گفتههایش برای بقیه بچهها خیلی جذاب و شنیدنی بود.
موضوع را به مسئولان مدرسه و مادرم اعلام کردند. سمیرا متوجه شد که زیر نظر قرار گرفته و از طرفی از طرف مدرسه به مادرش هم تذکر دادند که بیشتر مراقب دخترش باشد.
من هم به توصیه مادرم با سمیرا قطع رابطه کردم. حدود دو ماه از این ماجرا گذشت. همکلاسیام مخفیانه به کارهای خلافش ادامه میداد.
چند روز قبل فهمیدم با پسری به تازگی دوست شده است. دلم برایش میسوخت، او را کنار کشیدم و گفتم: تو یک دختر نوجوان هستی و باید خیلی مراقب خودت و آیندهات باشی. پوزخندی زد و از کنارم رد شد.
بعد از تعطیلی مدرسه فهمیدم پسری جوان با موتورسیکلت دنبالش آمده است. بلافاصله به خانهشان زنگ زدم، مادرش از من خواست تعقیبش کنم؛ میگفت خودش را میرساند. یک تاکسی دربست گرفتم و دنبالشان رفتم. پسر جوان، سمیرا را به داخل خانهای کشاند.
مادر این دختر کجفکر زمانی خودش را رساند که فرزندش در داخل حیاط خانه با سه پسر جوان درگیر شده بود و سروصدا میکرد. با گزارش موضوع به پلیس Police ١١٠، ماموران کلانتری خیلی زود آمدند و متهمان پرونده را دستگیر کردند. سمیرا نجات پیدا کرد، مثل ابر بهاری اشک میریخت و میگفت این پسر قول ازدواج به من داده بود و امروز ادعا کرد خواهرش میخواهد مرا ببیند و....برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر