مرد زنجانی که کبریت ها را از اعتیاد به سوی هنر هدایت کرد+ عکس های دیدنی
رکنا : یک هنرمند زنجانی که سال ها با اعتیاد دست به گریبان بود پس از ترک اعتیاد رو به هنر آورد.
او حالایک هنرمند است؛ او با کبریتهایش که روزگاری زندگیش را سوزانده اند کشتیهایی میسازد برای نیل به اهدافش.
ابوالقاسم نصیری میگوید: متولد ۱۳۴۹ در زنجان است در سال ۱۳۷۲ باهمسرش ازدواج کرده و یکسال بعد دخترشان مهسا بدنیا آمده است او می گوید بعد از ازدواجم تنها دوسال خوبی را تجربه کردم بعد دوسال کم کم معتاد شدم...
او قصه اعتیادش را اینگونه تعریف می کند:همه مشکلات من از ۲۴ سال پیش شروع شد، هنگامی که برای اولین بار برای تسکین درد پاهایم به مصرف مواد مخدر به عنوان مسکن رو آوردم
اما تسکین درد برای من بهانهای شد برای اعتیاد، طوریکه بعد از ۹ سال دیگر تریاک برایم جوابگو نبود، من معتاد به هروئین شدم.
او ادامه میدهد: دار و ندارم به باد رفت، خانه، ماشین هرچه داشتم فروختم کم کم به طلاهای همسرم رو آوردم، سوختن خانواده ام را می دیدم، اما مواد حاکم و تصمیم گیرنده برای زندگی من بود.
نصیری میگوید:توانم برای کار کردن و تامین خرج و مخارجم از بین رفت، طوریکه اگر یک ماه کار می کردم پنج ماه خانه نشین می شدم.
او ادامه میدهد: دیگر پولی برای خرید مواد نداشتم، یک روز که همسرم در خانه نبود کل وسایل خانه را بار وانت کردم و به قیمت ناچیز فروختم تا بتوانم با آن مواد تهیه کنم.
به فکر فرو میرود عمق ناراحتی را میتوانی از چهره اش بخوانی با بغضی که در گلو دارد میگوید: روزی را به خاطر دارم که برای خرید مواد قابلمه غذای روی اجاق را خالی کردم تا آنرا بفروشم و پول موادم را تامین کنم.
نصیری میگوید: بالاخره با هر مشقتی بود موفق به ترک این مواد افیونی شدم، اما فضای بیرون از خانه برای من تازه ترک کرده امن نبود ترس برگشت دوباره با دیدن دوستان و شرایطم مرا بر آن داشت تا کاری که سرگرمم کند در محیط خانه باشد.
او میگوید: قبلا به درخواست برادرم با چوب کبریت کشتی برای پسرش درست کرده بودم که خیلی از اقوام از دست ساخته ام تعریف و تمجید کردند و از من میخواستند برای آنها نیز نمونه آنرا بسازم همین علتی شد تا تصمیم به ساختن کشتی با چوب کبریتها گرفتم.
نصیری میگوید: حالا کارگاهی کوچکی دارم هرچند گاهی دست ساخته هایم در این کارگاه جا نمیشوند و مجبور به کار در منزل کوچکمان میشوم، ولی به هر حال با همه سختیها سعی می کنم بهترین کار را ارائه دهم و بر این باورم که کشتی های که ساخته ام می تواند من و خانواده ام را از تلاطم روزهای سخت به ساحل آرامش برساند .
با همسر آقای نصیری که در طول مصاحبه آرام در کنارمان نشسته و به صحبتهای همسرش گوش میداد هم کلام شدم درباره آن روزهای سخت از او سوال میکنم: چشمانش پر از اشک میشود و از روزهای حکایت میکند که برای امرار معاش مجبور به کار کردن می شود حالا ۷ سال از آن روزها می گذرد .
او می گوید، چون همسر و خانواده ام را دوست داشتم نتوانستم ترکش کنم، ماندم جنگیدم و نجاتش دادم حالا همه اقوام ترکمان کردند و از دار دنیا فقط دخترم برایمان ماند.
مهسا دختر خانواده چند سالیست که ازدواج کرده و حالا یک پسر ۴ ساله دارد در طول مصاحبه یاد آوری روزهای تلخ گذشته باعث شد چند بار اتاق را ترک کند، با او سر گفتگو را باز می کنم.
او میگوید:اما حالا که پدرم موفق به ترک شده و به زندگی برگشته من به او اعتماد زیاد دارم او یک هنرمند تواناست، در کارش بسیار دقیق است و شبانه روز برای دست ساخته هایش وقت میگذارد تا سفارشاتی که گرفته به دست مشتریانش نرساند آرام و قرار ندارد.
مهسا ادامه میدهد: با این همه بهرهای زیادی از دست ساخته هایش عایدش نمیشود و به همین دلیل از مسئولین انتظار دارم در این راه کمک حال پدرم باشند.
ارسال نظر