این شاهزاده ایرانی قصد انهدام خاک ایران را داشت؟
ابوالفتح میرزا در سال ۱۲۶۰ (۱۲۹۸ ه.ق) در شهر تبریز زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی و نظامی در تبریز، به حکومت در چند ایالت ایران منصوب شد، که اغلب با شکایت اهالی از رفتارش، معزول میشد. سالارالدوله را از لحاظ اخلاقی فاقد هر گونه ثبات شخصیتی دانستهاند. اکثر منابع دربارهٔ او دید مثبتی ندارند و وی را شخصی ساده لوحمعرفی میکنند. احمد کسروی از او به عنوان «شاهزاده سبکسر» و «سبکمغز» و مورگان شوستر از او به عنوان «دیوانه» یاد میکند.
به گزارش خبرنگار تاریخ رکنا، ابوالفتح میرزا سالارالدوله (زاده ۱۲۶۰ تبریز - درگذشته ۱۳۳۸ اسکندریه) از رجال سیاسی دوران قاجار و پسر سوم مظفرالدینشاه بود.
پس از انقلاب مشروطه از ایران رفت و در حمایت از برادرش محمدعلیشاه، در کردستان دست به شورش زد و سنندج را گرفت و از مجلس شورای ملی خواست تا با شاه مخلوع، همکاری کند. بعد از عزل محمدعلیشاه، در وین با برادر خود ملاقات نمود و برای بازگشت سلطنت برادر، از راه عثمانی وارد ایران شد و با لشکری از ایل کلهر، جاف، سنجابی و لر، توانست کرمانشاه و همدان را تصرف کند.
در نبرد نخست با مشروطهخواهان، به فرماندهی امیر مفخم بختیاری، که در نزدیکی ملایر اتفاق افتاد، پیروزی از آن سالارالدوله بود. وی سپس با حدود سی هزار نفر قشون، به سوی تهران رهسپار شد. در نبرد دوم که میان مشروطهخواهان به فرماندهی امیرمفخم و قشون سالارالدوله در نزدیکی ساوه در گرفت، این بار سالارالدوله به سختی شکست خورد، که در نهایت وی موفق شد از صحنه نبرد بگریزد و چون مجلس برای توقیف یا اعدام او ۲۵ هزار تومان جایزه تعیین نمود، سالارالدوله به عثمانی فرار کرد.
چند سال بعد، بار دیگر به کردستان رفت و لشکری جمعآوری کرد و به همدان تاخت، ولی از قوای یپرمخان شکست خورد و بار دیگر از ایران گریخت. بعدها به وساطت روسها، حکومت گیلان به او سپرده شد، اما بار دیگر طغیان کرد و قزاقان ساخلوی گرگان از او حمایت نمودند، ولی بار دیگر شکست خورد و این بار از ایران اخراج شد. هنگام جنگ جهانی اول باز هم به ایران آمد و کاری از پیش نبرد و سرانجام به کشور عثمانی پناه برد و ساکن کشور مصر گردید، که در اسکندریه در خردادماه سال ۱۳۳۸ درگذشت.
تصویر برگرفته از کتاب گنج پیدا ، مجموعه ای از عکس های آلبوم خانه کاخ موزه گلستان ، همراه با رساله عکسیه حَشریّه ،نوشته محمد بن علی مشکوة المُلک
سالارالدوله، شاهزاده قاجاری و برادر محمدعلی شاه بود که در طول چند سال، بارها و بارها علم شورش برافراشت، اما هر بار به نحوی شکست خورد.
به گزارش رکنا ، در ۱۶ اردیبهشت سال ۱۲۹۱ شمسی، نیروهای سالارالدوله پسر مظفرالدین شاه که ادعای سلطنت و جانشینی برادر معزولش محمدعلی میرزا را داشت در نزدیکی همدان، از نیروهای دولتی شکست خوردند و با برجای گذاردن مقدار زیادی اسلحه و مهمات فرارکردند.
درباره این شاهزاده طغیانگر کمتر نوشته شده است. اما بد نیست کمی بیشتر در مورد او توضیح داده شود.
شاهزاده شورشی که هیچ گاه تاج بر سرش ننشست
ابوالفتح میرزا سالارالدوله، متولد سال ۱۲۶۰ در تبریز است. او فرزند مظفرالدین شاه بود، اما به این علت که مادرش از قاجار نبود، شانسی برای سلطنت نداشت و از این رو ولایت عهدی را به برادر بزرگترش، محمدعلی میرزا داد.
همین اتفاق باعث شد روحیه سالار الدوله بسیار تغییر کند. او تندخو، ملون المزاج و مغرور بود. هر چند داعیه روشنفکری داشت، فرانسه میدانست، عاشق ناپلئون بود و کتب بسیاری در باب جنگ نوین و توپخانه خوانده بود، اما به شدت دیکتاتور و در عین حال، مذبذب بود و نمیتوانست درست تصمیم بگیرد.
او در جوانی، والی ایالات کرمانشاهان بود و از این طریق توانست رابطه خوبی با روسای قبایل مختلف ایجاد کند. از چند ایل زن گرفت و توانست ائتلافی محکم با آنها به وجود آورد. با این حال، رفتار زشت او با مردم و خشونتش باعث شد توسط مظفرالدین شاه از قدرت عزل شود. او سپس فرماندار خوزستان و لرستان شد، اما مجددا به علت خشونت فراوانش عزل شد.
شاهزاده عصیانگر موی دماغ دولت مشروطه میشود
سالار الدوله بعد از عزل، به سرعت وارد عمل شد و مقدمات شورش خود را فراهم کرد. به حکومت رسیدن برادرش نیز در عزم او برای شورش موثر بود. او سال ۱۳۲۵ نافرمانی خود را آغاز کرد، اما به شدت سرکوب شد. این اتفاق، شاهزاده جوان را دلشکسته کرد، اما باعث نشد که فکر به دست آوردن سلطنت و تاج و تخت را از سرش بیرون کند. برای عرض اندام دوباره منتظر فرصت بود. در بحبوحه استبداد صغیر، اوضاع و ارکان سلطنت آشفته شد. نارضایتیها از چهارگوشه مملکت سربرآورده بود. شعله مشروطهخواهی دوباره زبانه زد و طومار سلطنت محمدعلیشاه را درهم پیچید و شاه مجبور به کناره گیری از قدرت شد.
بعد از پیروزی انقلاب مشروطه و خروج محمد علی شاه از کشور، سالار الدوله از در آشتی با برادر معزولش درآمد. او به وین رفت و قسم خورد که با برادرش متحد شده و با نیروهایش سلطنت را به محمدعلی شاه پس بدهد، در عوض برادرش نیز قول داد که او را حاکم غرب ایران کند.
سالار الدوله بعد از این نشست، از خاک عثمانی وارد ایران شد. او به شیخ الاسلام کردستان نزدیک شد، نیروهایش را جمع کرد و کرمانشاه و کردستان و ایلام را فتح نمود. سالار الدوله با کمک خوانین محلی توانست ۲۰ هزار سرباز جمع آوری کند. او سپس به دستور محمد علی شاه، به سمت تهران حرکت کرد؛ هر چند در مسیر، علم قیام برافراشت و مدعی سلطنت شد و به اسم خودش سکه زد.
سالار الدوله در راه، شهرهای آبادی، چون همدان را تصرف و غارت کرد. او سپس از مسیر ملایر و اراک به سمت تهران حرکت کرد. اولین مقاومت جدی در مقابل او، در شهر ساوه به وقوع پیوست. سواره نظام یپرم خان ارمنی (سپه سالار دولت مشروطه و رئیس نظمیه دولت) در مقابل او ایستاده و سپاهیان سالار الدوله را عقب راند.
دومین نبرد بین قوای مشروطه به فرماندهی عبدالحسین فرمانفرما و سالار الدوله به وقوع پیوست. در این نبرد، فرمانفرما شکست خورد و قوایش تا همدان عقب نشینی کردند.
در سومین نبرد، بار دیگر یپرم خان با قوایش به سمت غرب و قوای سالار الدوله هجوم آورد. سالار الدوله و قوای شورشی در این نبرد شکست سختی خورده و از هم پاشیدند. شاهزاده شورشی شهر به شهر عقب نشینی کرد تا اینکه با کمک قوای روس از کشور گریخت.
شور و شری که فرو نشست، شاهزاده بدون تاجش در خاک خفت
سالار الدوله (ابوالفتح خان) در این مدت چند بار دیگر به ایران بازگشت و تلاش کرد قدرت را به دست بگیرد. حتی یک بار در اوج جنگ جهانی اول به ایران برگشت و سعی کرد شورش کند، اما خیلی زود شکست خورد و مجبور شد از خاک عثمانی فرار کرده و به اسکندریه مصر برود. او تا پایان عمرش در اسکندریه ماند و در خردادماه ۱۳۳۸ از دنیا رفت و بدین ترتیب، سرانجام شاهزاده عصیانگر قاجار نیز با ناکامی و تلخکامی به پایان رسید.
ارسال نظر