قصاص؛ تاوان 100 ساعت شکنجه هولناک یک زن
رکنا: مرد سنگدل که همسرش را پس از ساعتها شکنجه به طرز هولناکی کشته بود، برای دومینبار به قصاص محکوم شد.
به گزارش خبرنگار ما، «جمشید» 50 ساله نیمهشب پنجم شهریورماه سال 89 همسر 47 سالهاش به نام «معصومه» را پس از ساعتها شکنجه و بستن دست و پای او با زنجیر، کشت و دختر و پسر نوجوانش را به مسافرت اجباری فرستاد تا راز این جنایت فاش نشود.
چهار ماه بعد، دختر این مرد که از شکنجههای او خسته شده بود، از خانه گریخت و به پلیس آگاهی رفت و از پدر شکنجهگر شکایت کرد. با ادعای این دختر و کشف فیلم 100 ساعته شکنجه معصومه به دست شوهرش، راز این جنایت فاش و بقایای جنازه زن میانسال در جنگلهای شمال کشور پیدا شد.
جمشید در شعبه 113 دادگاه کیفری سابق استان تهران در حالی پای میز محاکمه ایستاد که دختر و پسر جوانش با گذاشتن دو شرط پرداخت دیه و قطع رابطه با آنها از خونخواهی گذشتند، اما مادر قربانی طی نامهای درخواست قصاص را مطرح کرد.
در پایان این جلسه، هیأت قضایی مرد شکنجهگر را به قصاص محکوم کرد.
اما این رأی به دلیل برخی ایرادات در شعبه 9 دیوانعالی کشور تأیید نشد و پرونده برای رفع نواقص به دادسرای امور جنایی تهران برگردانده شد.
با رفع نواقص، جمشید دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محمدباقر قربانزاده و با حضور دو قاضی مستشار محاکمه شد.
در جلسه رسیدگی به این ماجرا، پسر قربانی گفت: آخرینبار وقتی پدرم بیرحمانه مادرم را کتک میزد، از صدای فریادهای او به طبقه بالا رفتم و مادرم را دیدم که دست و پایش با زنجیر بسته شده بود. پدرم یک چنگک را به شکم او فروکرده بود و مادرم به سختی نفس میکشید. همان موقع احساس کردم مادرم در حال مرگ است، اما صبح روز بعد پدرم من و خواهرم را به سفر فرستاد و وقتی بازگشتیم، به ما گفت مادرم از خانه فرار کرده و ما را برای همیشه ترک کرده است.
وی ادامه داد: پدرم به دلیل مصرف شیشه بدبین شده و گمان میکرد مادرم با افراد غریبه در ارتباط است. پدرم در حق ما بدی کرد، اما با این اوضاع باز هم ما راضی به قصاص پدرم نیستیم. اگر پدرم خانهاش را به نام من و خواهرم کند و دیگر سراغمان نیاید، حاضر به گذشت هستیم.
وقتی مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد، در حالی که اشک میریخت، گفت: این مرد بیرحمانه دخترم را شش ماه شکنجه داد و سرانجام هم او را کشت. من پولی ندارم تا به عنوان سهم دیه نوههایم به آنها بپردازم، اما اگر خون دخترم پایمال شود، خودم را به آتش میکشم تا از این زندگی خلاص شوم. دامادم باید قصاص شود.
سپس جمشید پشت تریبون دفاع ایستاد و گفت: قتل همسرم را قبول دارم و نمیخواهم دیگر درباره آن حرفی بزنم. احساس میکردم همسرم با مردان غریبه رفت و آمد دارد، به همین دلیل ماهها دست و پای او را با زنجیر میبستم و او را در خانه حبس میکردم تا به رابطهاش اعتراف کند، اما او واقعیت را نمیگفت. به او چند سیلی زدم و از اعترافاتش فیلم تهیه کردم تا بعدها بتوانم از آن در دادگاه استفاده کنم، اما یکباره سیدی 100 ساعته فیلم ناپدید شد. همسرم میگفت مادر و خواهرش این فیلم را با خود بردهاند تا از روی آن کپی کنند. او به پرسشهای من جواب قانعکنندهای نمیداد، به همین دلیل آخرینبار چند سیلی به صورتش زدم که بیهوش شد. باور کنید من اصلا نفهمیدم همسرم چطور جان سپرد. من در شرایط روانی بدی بودم، چون همسر و فرزندانم میخواستند به من تلقین کنند که تحتتأثیر مصرف شیشه دچار توهم شدهام و گمان میکنم همسرم با افراد غریبه در ارتباط است.
این مرد در ادامه منکر مخفی کردن جنازه و پنهان نگه داشتن راز جنایت برای 4 ماه شد و گفت: بعد از مرگ همسرم، دختر و پسرم را همراه برادرم برای سفر به پلور فرستادم و به پیشنهاد برادرم جنازه را شبانه به جنگلهای عباسآباد که زنم عاشق آنجا بود، بردم و در یک دره رها کردم.
در پایان جلسه هیأت قضایی وارد شور شد و جمشید را به قصاص، منوط به پرداخت دیه فرزندان قربانی از سوی مادربزرگشان محکوم کرد.
ارسال نظر