عروس 15 ساله داماد 30 ساله شدم! / شوهر عشق نداشت وابسته مرد غریبه شدم و ...

روایت تلخ از زندگی

به گزارش رکنا، زنی ۳۰ ساله با بیان این‌که اولین فرزند خانواده بودم و وضع اقتصادی خوبی نیز داشتم، به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: دوران کودکی‌ام با تمامی ساد‌گی‌ها و محدودیت‌ها سپری شد؛ اما هرگز فکر نمی‌کردم که در ۱۵ سالگی زندگی‌ام کاملاً تغییر کند.

مردی که ۱۵ سال بزرگ‌تر بود به خواستگاری‌ام آمد و با آنکه او را نمی‌شناختم و تمایلی به زندگی با او نداشتم، اما مخالفت‌هایم نتیجه‌ای نداشت. پدر و مادرم می‌گفتند: «ما بهتر می‌دانیم صلاح تو در چیست» و با این شرایط با اشک و ناباوری ازدواج کردم و به شهر دیگری رفتم. تحصیلات را نیز ترک کردم و به مقطع راهنمایی محدود شدم. زندگی‌ام در کنار او همچون کابوس بود؛ مردی که تفاوت سنی‌اش با من به اندازه یک نسل بود، نه عشق داشت و نه درک. تمامی روزهایم در تنهایی و بی‌کسی سپری شد.

آشنایی با غلام در فضای مجازی

سال‌ها گذشت و من بچه‌دار نشدم. مشکل از او بود اما همیشه مورد سرزنش قرار می‌گرفتم. در ۲۸ سالگی تنها پوسته‌ای از وجودم باقی مانده بود و به دلیل بیکاری و تنهایی به فضای مجازی پناه بردم. در آنجا با مردی به نام غلام آشنا شدم؛ او در شهر پدری‌ام زندگی می‌کرد و جذاب به نظر می‌رسید. اولین بار بعد از سال‌ها قلبم تپید. به بهانه دیدن خانواده، به شهرمان رفتم، اما متوجه شدم که تمام افکارم غلط بود؛ او ۲۰ سال از من بزرگ‌تر و تمامی تصاویر و سخنانش دروغ بود اما با چرب‌زبانی نگه‌ام داشت.

زندانی در زندان اعتیاد

با اصرار از شوهرم طلاق گرفتم و مهریه‌ام را گذشتم. با وجود مخالفت‌های شدید پدر و مادرم، تنها خواسته‌ام آزادی بود، بی‌خبر از سرنوشتی که در انتظارم بود. مدتی بعد فهمیدم غلام متأهل است و فرزندانی جوان دارد. وقتی همسرش نبود، مرا به خانه‌اش می‌برد و من به مادر می‌گفتم که در مغازه‌ای کار می‌کنم تا کسی به ما شک نکند. آرام‌آرام متوجه شدم که غلام به مواد اعتیاد دارد و من هم به مصرف مواد روی آوردم، شاید به امید آرامش. اما یک روز پسر غلام ما را در حال مصرف دید و ماجرا به پلیس گزارش شد و دستگیر شدیم.

پدر و مادرم با شنیدن خبر باورشان نمی‌شد. آمدند تا رضایت بگیرند اما نگاه و سکوتشان همه چیز را گفت. حالا من با یک عمر پشیمانی روبرو هستم. زندگی‌ام فنا شده و آینده‌ام تاریک است؛ شوهر اول، مردی که حالا قدرش را می‌فهمم، از دست رفته. جوانی، سلامتی و همه چیز تمام شده است. این منم، مهشید! زنی که در اوج جوانی زندگی‌اش را به آتش کشیده است...

با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان، رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد، تلاش کارشناسان و مددکاران اجتماعی برای رهایی زن جوان از گرداب اعتیاد و بازگشت به زندگی سالم آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

سیدخلیل سجادپور / خراسان

وبگردی