شهید سلیمانی در اندیشه نسل‌های جهان اسلام جاودانه شد

می‌توانم بگویم که شهید حاج قاسم سلیمانی تمام زندگی خود را به یک موضوع خاص یعنی «مقاومت در برابر ظلم و ستم و حمایت از مستضعفان در سراسر جهان» اختصاص داد. بدیهی است نام کسی که چنین راه و روشی در پیش گرفته در روح و روان و اندیشه نسل‌های متمادی پایدار و پابرجا بماند. احساس می‌کنم که این فرمانده که (بهشت برین مأوا و جایگاهش باد) در فکر و ذهن ما و فرزندان مقاومت و مردم سوریه، لبنان، عراق و ایران -تا حداقل قیام قیامت- جاودانه شده است، زیرا او در کنار کسانی قرار گرفت که مستکبرین به آنها ظلم و ستم روا داشتند.

کارهای وی نه تنها در شکل و شمایلی که دیدیم یعنی یک فرمانده در کنار سربازانش ماندگار خواهد شد، بلکه نحوه تعامل او با سربازانش نیز جاودانه خواهد ماند. چنین فرماندهی چگونه با نیروهای تحت فرمان خود رفتار می‌کرد؟ او همچون یک برادر با کرامت و شرافت برخورد می‌کرد برادری که طرف مقابل خود را در می‌یافت چه با او موافق باشد چه مخالف.

چنین فرماندهی فقط در برابر تروریسم مقاومت نمی‌کرد، تنها با افراد منحرف از جاده حق و حقیقت مقابله نمی‌کرد، بلکه سعی داشت روح و روان طرف مقابل خود را که از جاده حق و حقیقت منحرف شده است اصلاح نماید و تا آنجا که می‌تواند ان را به راه حق و حقیقت بازگرداند.

او به قانون الهی یعنی اقامه عدل در میان مردم پایبند بود

او به قانون الهی یعنی اقامه عدل در میان مردم پایبند بود و بر همین اساس به آنان محبت و مودت می‌ورزید. چنین شخصی وقتی در مقابل تروریسم مقاومت می‌کرد به عنوان یک قهرمان نظامی ظاهر نمی‌شد، بلکه به عنوان یکی از فرماندهان نابغه استثنایی با تروریسم مقابله می‌کرد که اعتقاد دارند تروریسم منجر به تضعیف بشریت و جهان اسلام و از بین رفتن آن خواهد شد. بر همین اساس او در میدان نبرد همان گونه بود که در دوران صلح و آشتی به سر می‌برد. اگر او را در میدان‌های نبرد در البوکمال و دیرالزور مشاهده می‌کردی پیشگام و پیش قراول میدان نبرد می‌یافتی، زیرا هر امتی با پیروزی رهبرانش به پیروزی می‌رسد و این پیروزی تحقق نمی یابد مگر آنکه رهبران پیش قراولان امت خود باشند.

او به تروریسم به عنوان یک موضوع متعلق به یک کشور خاص نگاه نمی‌کرد

دومین نکته آنکه او به تروریسم به عنوان یک موضوع متعلق به یک کشور خاص نگاه نمی‌کرد، بلکه به تروریسم به عنوان یک موضوع عمومی در جهان می‌نگریست و معتقد بود چه بسا که جریان‌های تروریستی دست به دست هم داده و باعث تقویت یکدیگر می‌شوند.

بر همین اساس می‌گفت باید در سایر جبهه‌ها نیز به تضعیف آنها پرداخت. به همین دلیل مشاهده کردیم که این فرمانده در میان صحنه‌های نبرد در رفت و آمد به سر می‌برد تا با تروریسم مقابله کند. به عنوان مثال او را در سودان غزه، لبنان، عراق یافتیم همان گونه که او را در یمن یافتیم در حالی که با انواع مختلف ظلم و ستم و تروریسم در شکل‌های گوناگون آن در حال ستیز بود.

قرآن کریم افتادم که می فرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (و دیگران را بر خود ترجیح می‌دهند، هرچند که خود به آن نیازمند هستند).

او در میان سربازانش در هنگام جانفشانی فراروی آنها قرار دارد و هنگامی که به چیزی نیاز پیدا کردند، آنها را بر خویشتن ترجیح داده و بر خویش مقدم می‌دارد فرمانده واقعی باید دارای چنین خصوصیاتی باشد. در جانفشانی باید جلوتر از دیگران باشد و در مواردی که نیروهایش به او نیاز دارند دوستانش را بر خود مقدم بدارد و سربازانش را بر خویش ترجیح دهد. با این ویژگی ما در تمامی نبردها پیروز میدان بودیم.

شهید سلیمانی وارد هیچ نبردی نمی‌شد مگر آنکه قبل از آن وضعیت جغرافیایی منطقه را مورد بررسی قرار می‌داد و سپس برای نحوه ورود به صحنه عملیات و نحوه خارج شدن از آن برنامه ریزی می‌کرد. این موضوع ما را به یاد انسان بردبار عاقل می‌اندازد که فقط با «شجاعت» میدان نبرد را فرماندهی نمی‌کند، بلکه با نقشه‌های راهبردی صحنه نبرد را هدایت و رهبری می‌کند و در عین حال از حلم و بردباری صبر و شجاعت و ایستادگی برخوردار است.

به همین دلیل او توانست بر تروریسم پیروز شود و در اینجا بود که غرب تصمیم گرفت تا از وجود او رهایی یابد. این امر مایه افتخار ماست که او به شهادت رسید تا از او الگو بگیریم و به او اقتدا نماییم. خداوند حاج قاسم سلیمانی را قرین رحمت خود فرماید.

چرایی حضور حاج قاسم برای مقابله با تروریسم در سوریه

گاهی می‌پرسند که چه لزومی داشت حاج قاسم برای مقابله با تروریسم در سوریه حضور یابد و محور مقاومت با تمامی توان خود به مقابله با تروریسم برخیزد؟ به نظر من سوریه جدای از ایران نیست؛ زیرا همه فرزندان یک فرهنگ و یک میراث هستیم. من به عراق جدای از سوریه و به عراق و به سوریه جدای از ایران نگاه نمی‌کنم، زیرا ما دارای تاریخ مشترک هستیم. ما باید خود را دارای یک آرمان مشترک بدانیم که همانا مقابله با ظلم در سراسر جهان است؛ مقابله با استکبار جهانی در هر جای این گیتی که حضور داشته باشد.

به همین دلیل وجود ما اقتضا می‌کند که آزاده باشیم. ما نمی‌توانیم آزاد مرد باشیم مگر آنکه با یکدیگر همکاری کنیم. بر همین اساس این جبهه امتداد یافته از تهران تا بیروت، جبهه مقاومت علیه استکبار و ظلم و ستم و بیداد و بردگی و بندگی و استعمار نوین و امپریالیسم آمریکاست که امروزه خود را به صورت اعمال فشارهای گسترده نمایان می‌سازد و صهیونیسم جهانی که می خواهد سراسر جهان را فرو ببلعد.

من همچنین احساس می‌کنم که فرهیختگان و نخبگان می‌بایست به عنوان یک مأموریت دائمی نقاب از چهره استعمار جدید بردارند، زیرا چنین استعماری می‌خواهد ملت‌های منطقه خوار و ذلیل فرو افتاده فقیر و عقب مانده باشند. استعمار نمی‌خواهد ملت‌ها از فناوری برخوردار شوند و در برابر آنها ایستادگی می‌کند. پس آن کس که مانع از دستیابی ما به فناوری و پیشرفت تسلیحاتی شود دشمن ماست، زیرا میخواهد ما عقب مانده بمانیم و از هر آنچه که در اختیار داریم بهره‌برداری نماید و ما نتوانیم از آنچه که سرزمینمان در اختیار داریم استفاده کنیم.

لذا واقعیات موجود اقتضا می‌کنند که ما با یکدیگر باشیم و در یک جبهه با هم باشیم که نامش «مقاومت در برابر استکبار جهانی» است. همچنانکه امام خمینی (قدس الله سره) آن را به همین عنوان نام گذاشت. این همان موضوعی است که ما همواره از آن سخن می‌گوییم.

اما آن دسته از افراد گمراه منحرف فاسد که نمی‌خواهند واقعیت را ببینند، همواره به مسائل بیهوده می‌نگرند. در حالی که وقتی نامه شهید حاج قاسم سلیمانی را به خانواده‌ای در بوکمال خواندم و آن را مورد تحلیل قرار دادم دریافتم او به آن خانواده به عنوان کسانی که با او اختلاف نظر دارند نگاه نمی‌کند، بلکه به آنها به عنوان کسانی که به انسانیت مستضعف تعلق دارند نگریسته است، کسانی که باید آنها را به راه راست هدایت کرد. به همین دلیل احساس می‌کنم که این فرمانده به طرف مقابل خود به عنوان یک دشمن نگاه نمی‌کند، بلکه به طرف مقابل خود به عنوان کسی که همچون او یک انسان است، می‌نگرد. بر همین اساس من معتقدم که فرهنگ مشترک ما را گرد هم جمع کرده است. همان گونه که قرآن می‌فرماید: «انَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»، (اما و یا شما کدامیک برطریق هدایت و یا در گمراهی

آشکاریم). اما انسان انسان باقی می‌ماند قبل از آنکه بخواهد از نظر مذهب با تو موافق و یا مخالف باشد. مردم بر دو گروهند یا آنکه برادر دینی تو هستند و یا همنوع تو هستند.

شهید سلیمانی با داشتن چنین نگرش فوق العاده‌ای برآمده از فرهنگ امتداد یافته در درونش و احساسات پاکش اعتقاد داشت که رسالت یک سوری همان رسالت یک ایرانی و رسالت ایرانی و سوری همان رسالت یک عراقی و رسالت ایرانی و سوری و عراقی همان رسالت یک لبنانی است که در واقع رسالت همه مستضعفان جهان است. در نتیجه ما باید یک جبهه مقاوم مشترک داشته باشیم و همه با همکاری یکدیگر از قید و بند استعمار و استکبار رهایی یابیم.

خداوند به شما جزای خیر دهد.

دکتر حسین جمعه

استاد دانشگاه و رئیس اتحادیه نویسندگان عرب در سوریه