7 خوان احساس
رکـنا : هیجان سر تا پای وجودش را گرفته بود و ضربان قلبش تندتر میزد. نمیدانست باید چه کار کند. کنترلی روی کارهایش نداشت؛ چاقویی را که در دست داشت بر کمر فرد مهاجم فروکرد، تازه خون را که دید ترسید.
همه بدنش یخ کرده و دستهایش کرخ شده بود. چاقو را انداخت و پا به فرار گذاشت، اما میدانست فرارش مدت زیادی طول نخواهد کشید.
همه ما در مواقع مختلف دچار هیجانات زیاد میشویم که گاهی این احساس زود و گذراست. گاهی این هیجانات مثبت است و در دورهای نیز ما را به ناکجاآباد میبرد؛ گاهی شادمان و گاهی آنقدر اندوهگینمان میکند که تنها راهمان این است که ساعتها گریه کنیم و براستی در برخورد با این هیجانات چگونه باید رفتار کنیم؛ آیا این هیجانات باید سرکوب شود یا اینکه باید اجازه دهیم راه خودشان را طی کنند؟
دکتر مینو استرآبادی، روانشناس و مشاور خانواده، در مورد روحیه هیجانی افراد میگوید: هیجان درک انسان نسبت به احساساتش است. در واقع شادی، خشم، تعجب، تنفر، غم، ترس و نگرانی هفت هیجان اصلی در زندگی انسانهاست. همه انسانها با این هیجانات روبهرو هستند، اما چیزی که افراد را متمایز میکند نحوه برخورد با این هیجانات است، زیرا همه افراد دارای ژنتیک و محیط متفاوتی هستند و نحوه برخورد با این مسائل به عوامل فرهنگی و تربیتی و نگرش افراد به مسائل مختلف بستگی دارد.
همه انسانها با هیجان روبهرو میشوند، اما این خصلت در برخی افراد زیاد بروز میکند و در برخی دیگر کمتر است. همه انسانها چه کم و چه زیاد با وقایعی روبهرو میشوند که آنها را دچار هیجان میکند.
با بالا رفتن هیجان هورمون آدرنالین در بدن بالا میرود که باعث افزایش ضربان قلب در افراد میشود. اکسیژنرسانی به مغز و بدن بیشتر شده و واکنش نسبت به عملی که باعث آن شده بیشتر میشود. شما تصور کنید فردی در جنگل در حال عبور است و یک حیوان وی را تعقیب میکند. او دچار هیجان میشود و پا به فرار میگذارد، این هیجان در این موقع میتواند به وی کمک کرده و فرار وی را تسهیل کند.
البته مسالهای که وجود دارد در برخی افراد این احساس هیجان بیشتر از دیگر افراد بروز میکند و این احساسات دم به دم میتواند برای آنها خطرناک باشد.
وی در ادامه میگوید: چند وقت پیش شاهد بودیم مرد 67 سالهای که طرفدار یکی از تیمهای پرطرفدار پایتخت بود، هنگام دیدن بازی و وقتی که مهاجم تیمش نتوانست پنالتی را گل کند، دچار حمله قلبی شد و متأسفانه جان خود را از دست داد. این هیجان باعث شد فشار روی قلب بالا رود و چون سن بالایی داشت، قلب نتوانست این فشار را تحمل کند. با بالا رفتن هیجان هورمونهای سمپاتیک بالا رفته و حالت آمادهباش بر کل بدن حاکم میشود.
وی در ادامه میگوید: قسمتی از هیجان به صورت ژنتیکی منتقل میشود و این افراد واکنشهای تندتری نسبت به دیگران از خود نشان میدهند و به اصطلاح به آنها استرسی میگوییم، زیرا هیجانات روی این افراد تأثیر بیشتری دارد.
در واقع میتوان گفت واکنش افراد به هیجانات متفاوت است و چگونگی بروز عکسالعمل افراد میتواند با آموزش نسبت به این هیجانات متفاوت باشد.
در بررسی بیشتر پروندههای قتل میتوان به عینه دید که افراد مجرم گاهی در یک لحظه دچار هیجان شدهاند و چون نتوانستهاند آن را کنترل کنند، دست به کاری زدهاند که سالها مجبور هستند انگ مجرم بودن را با خود به دنبال بکشند. در بیشتر دعواها و نزاعهای خیابانی همین مسأله حاکم است و افراد به دلیل هیجان وارد درگیریها میشوند و گاهی حتی تا قتل هم پیش میروند. خیلی از این افراد در حالت عادی حتی فکرش را هم نمیکنند که بتوانند به کسی آسیبی برسانند، اما وقتی بهشدت دچار هیجان میشوند، کنترلی بر اعمال خود نخواهد داشت.
این روانشناس در ادامه میگوید: بسیاری افراد در زمانهای مختلف نمیدانند نسبت به این هیجانات، استرسها و احساساتی که به طور ناگهانی بر آنها غلبه میکند و باعث تغییر حالات آنها میشود، چه واکنشی داشته باشند. متأسفانه خیلی از افراد با نحوه صحیح ابراز هیجانات منفی یا کنترل آنها آشنا نیستند و همین موضوع میتواند زمینهساز دردسرهای بعدی در جامعه و ارتباط با دیگران شود. البته میتوان گفت کنترل این احساسات و هیجانات نوعی هنر است که همه آن به آموزش در دوران کودکی برمیگردد. در واقع اینکه ما با این هیجانات طوری برخورد کنیم که منجر به اخلاق منفی نشود که نوعی مهارت زندگی است. فرض کنید غمی بر شخصی وارد میشود که باعث میشود فرد برای همیشه افسرده و غمگین باشد، به مرور این افسردگی بر تمام زندگی این فرد تأثیر منفی میگذارد و باعث میشود این فرد نسبت به اتفاقات زندگی نظر منفی داشته باشد. این روانشناس در ادامه میگوید: بچهها از اعمال بزرگترها الگوبرداری میکنند و آن را در زندگی به کار میبندند.
در حقیقت هیجاناتی را که پدر و مادر برای آنها تعریف میکنند و واکنشهایی که خودشان نسبت به آن هیجان نشان میدهند، همگی در ذهن کودک جا میافتد و برایش همانطور تعریف میشود تا در دوران بزرگسالی هم مورد استفاده قرار گیرد. تمام این موارد نیز به صورت الگویی در محیط خانواده تعریف میشود و علاوه بر آن کودک در مهدکودک یا کارتونهایی که میبیند نیز چنین رفتارهایی را میآموزد. با آموزش رفتارهای صحیحی که باید در برابر هیجانهای منفی بروز کند کمکم میتوان چنین عاداتی را در جامعه ایجاد کرده و آن را میان مردم رواج داد. البته کارشناسان و روانشناسان اعتقادی بر سرکوب این هیجانات در فرد ندارند، بلکه تأکید آنها بر نحوه صحیح ابراز آن است.
در واقع اگر بخواهیم این هیجانات را کنترل کنیم، باید شناخت کافی از خودمان داشته باشیم، یعنی بدانیم از چه مسائلی خوشحال میشویم و چه کارهایی ناراحت و عصبانیمان میکند. وقتی به خودآگاهی از خودمان رسیدیم میتوانیم پیشبینی کنیم چه حوادثی میتواند ما را به هم بریزد و همین مسأله باعث میشود افراد برای حضور در محیطهای مختلف و شرایط متفاوت برنامهریزی کنند.
این روانشناس در ادامه میگوید: در نهایت نباید هیچ هیجانی را سرکوب کرد، چون هر چه هیجانات را پس بزنیم و در برابرشان از مکانیزم دفاعی سرکوبی یا واپسزنی استفاده کنیم، آنها در جایی دیگر و به صورت مشکلی شدیدتر نمایان میشود که در اغلب موارد هم قابل کنترل نخواهد بود. بنابراین نباید فراموش کنیم تخلیه نکردن هیجانها میتواند موجب بروز مشکلات روانی متعددی در جامعه شود.
ارسال نظر