دوران سلطنت لوئی چهاردهم، 72 سال و دوران سلطنت پادشاه پس از او، یعنی لوئی پانزدهم، 59 سال طول کشید؛ یعنی دو پادشاه فرانسه، در مجموع، به مدت 131 سال حکومت این کشور را در اختیار داشتند. هرچند که به نظر می‌رسد این دوران طولانی سلطنت، باید برای فرانسه، ثبات و قدرت به همراه بیاورد، اما اتخاذ رویکرد استبدادی و عیاشی‌هایی که پایانی برای آن متصور نبود، باعث شد که حکومت فرانسه به تدریج، از درون بپوسد؛ به طوری که فرانسوی‌ها، به تدریج تمام مستعمرات خود را در قاره جدید یعنی آمریکا، به انگلیسی‌ها واگذار کردند. ایالت «لوئیزیانا» که به نام لوئی چهاردهم نام گذاری شده بود، یکی از معروف‌ترین بخش‌های مستعمرات فرانسه محسوب می‌شد که به دست انگلیسی‌ها افتاد. هنگامی که لوئی شانزدهم حکومت فرانسه را در دست گرفت، آشوب، اعتراض و بی‌نظمی، تقریباً در همه نقاط این کشور حکمفرما بود. مردم فرانسه از خاندان «بوربون» که از سال 1589 میلادی و با به قدرت رسیدن هانری چهارم، حکومت خود را بر فرانسه آغاز کرده بود، نفرت شدیدی داشتند و این نفرت، بعد از روی کار آمدن لوئی شانزدهم و اقدامات همسر وی، ماری آنتوانْت، به اوج خود رسید؛ زنی که ملکه فرانسه بود و به دلیل وابستگی به دربار اتریش، در بین فرانسوی‌ها، هیچ محبوبیتی نداشت.

لوئی شانزدهم؛ یک پادشاه زن ذلیل!

نفوذ زنان در دربار پادشاهان فرانسه، مسبوق به سابقه بود. پیش از ماری آنتوانت، «مادام پمپادور»، معشوقه لوئی پانزدهم، بسیاری از مقدرات کشور فرانسه را در اختیار داشت و با حمایت شاه و «کاردینال فلوری»، صدراعظم مقتدر لوئی پانزدهم، هر چه می‌خواست انجام می‌داد. شاید اقدامات امثال مادام پمپادور، مقدمه نفرت عمومی از ماری آنتوانت بود؛ اما به هر حال، خود او نیز در دامن زدن به این دشمنی‌ها، نقش عمده‌ای ایفا کرد. شوهر او، لوئی شانزدهم، نوه لوئی پانزدهم بود. آلبر ماله، مورخ مشهور فرانسوی در کتاب «انقلاب کبیر فرانسه»، درباره شخصیت وی می‌نویسد:«زنش او را مرد بیچاره می‌خواند. هوشی کُند و ضعیف داشت و بسیار خجول و محجوب بود، زیرا بنا بر قول برادرش .... شاه می‌دانست که لیاقت سلطنت را ندارد.» لوئی شانزدهم به شدت زیر نفوذ همسرش، ماری آنتوانت، قرار داشت؛ ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، بخش «روسو و انقلاب»، به این موضوع اشاره می‌کند و می‌افزاید که این مسئله باعث شده بود لوئی، حتی نسبت به روابط غیراخلاقی ملکه با سرهنگ «فرسن» بی‌تفاوت بماند و ماری را بی‌گناه فرض کند. موضوعی که عمیقاً بر جامعه فرانسه تأثیر منفی گذاشت و باعث شیوع اشعار بسیار مبتذلی درباره شخصیت ملکه فرانسه شد و بر نفرت عمومی از او افزود. در خارج از قصر لوئی شانزدهم در ورسای و حتی در داخل قصر، بسیاری از افراد، ماری آنتوانت را زنی هوسباز می‌دانستند که به شوهرش وفادار نیست و با افراد مختلفی ارتباط دارد.

ملکه‌ای به نام ماری

ماری آنتوانت در سال 1755 میلادی(1134 هـ.ش)، در وین اتریش به دنیا آمد. پدرش، «فرانتس یکم»، پادشاهی درمانده و شکست خورده بود که روزگاری، عنوان امپراتور مقدس روم را یدک می‌کشید و با همین عنوان، شوهر «ماری ترز»، دختر امپراتور اتریش و مادر ماری آنتوانت شد. ماری ترز مانند شوهرش بدشانس نبود و توانست عنوان ملکه اتریش را به دست آورد و بر ممالکی همچون اتریش، مجارستان، کرواسی، بوهم، ایتالیا، لهستان و بخش‌هایی از آلمان، حکومت کند. در واقع آن چه دربار فرانسه را به برگزیدن دختر وی برای ازدواج با ولیعهد برانگیخت، قدرتی بود که امپراتوری اتریش در این دوره تاریخی، صاحب آن بود. ماری آنتوانت در سال 1770 با لوئی شانزدهم ازدواج کرد؛ عروس در آن زمان 15 ساله و داماد، 16 ساله بود.

بوالهوسی های ملکه!

به نظر می‌رسید که این ازدواج بتواند به اختلافات گسترده‌ای که میان دو دربار وجود داشت، پایان دهد و عملاً نیز، تا حدودی چنین شد. اما مردم فرانسه اعتقاد داشتند که با این وصلت، کشورشان عملاً زیر بلیت اتریشی‌ها قرار گرفته است؛ موضوعی که شاید به حقیقت نزدیک بود و در قراردادی که بین فرانسه و اتریش، یک سال بعد از این ازدواج، در ورسای منعقد شد، انعکاس پیدا کرد. ماری آنتوانت، بر خلاف شوهرش، انسانی بسیار تند خو بود. آلبر ماله در کتاب خود گزارش داده است که اصولاً، «اخلاق ثابت و راسخ در طبیعت او وجود نداشت و از این جهت به هیچ وجه شباهتی با مادر خود ماری ترز نشان نمی‌داد. نادان و بوالهوس و در مقابل موانع و حوادث Accidents ناشکیبا بود.» ماری از نظر اخلاقی نیز، شهرت خوبی نداشت. از این‌که او را با افراد هرزه و بدنام ببینند، ترسی به خود راه نمی‌داد. یک بار وی را در جشن بالماسکه‌ای که در یکی از تالارهای پاریس برگزار شده بود، در میان رقاصان شناسایی کردند! ماری آنتوانت، از یک نظر کاملاً شبیه همسرش بود و آن این‌که به سرعت تحت تأثیر حرف اطرافیان قرار می‌گرفت و به هیجان می‌آمد و بدبختانه در همین حالت، اقدام به گرفتن تصمیم‌های مهم و راهبردی می‌کرد! ماری اطرافیانی داشت که ابداً معتقد به انجام اصلاحات در کشور نبودند و خاندان «پولینیاک»، در رأس این اطرافیان قرار داشت. به همین دلیل بود که ملکه فرانسه، بدون آن‌که اطلاعات دقیقی داشته باشد، به مخالفت با اصلاحاتی پرداخت که خواست قاطبه ملت فرانسه بود؛ اقدامی که می‌توانست بر مخالفت و عداوت مردم با ملکه، دامن بزند. اما او که اشراف‌زاده‌ای خودستا و بی‌توجه به عامه مردم و در یک کلام، خودرأی و مستبد بود، خواست مردم را به هیچ گرفت و تصور کرد که می‌تواند با این شرایط، استیلای خود را بر فرانسه تداوم بخشد.

آتش‌های زیر خاکستر

فساد مالی و اداری، از مدت‌ها قبل دامن‌گیر دربار فرانسه شده بود. اواخر دوران لوئی پانزدهم، اقتصاد فرانسه با کسری بودجه عظیمی روبه رو بود. فرانسوی‌ها، 250 سال قبل، حدود 22 میلیون فرانک کسری بودجه داشتند! دولت، 78 میلیون فرانک از درآمد سال‌های بعد را پیش‌خور کرده و مبلغی بیش از 235 میلیون فرانک مقروض بود! با وجود اقداماتی که «تورگو»، صدراعظم کاردان لوئی شانزدهم برای بهبود شرایط انجام داد، به دلیل فساد ریشه‌دار موجود، وضعیت بهتر نشد و بحران، هر روز بیشتر و عمیق‌تر از قبل می‌شد. پارلمان فرانسه که از زمان لوئی چهاردهم و برای پیشنهاد دادن قانون Law به شاه تأسیس شده بود، عملاً در تنقیح قوانین و تصویب مقررات جدید، منفعلانه عمل می‌کرد. در این بین، نقش احزاب آشکار و مخفی که برخی از آن ها با دولت‌های بیگانه و به ویژه انگلیس ارتباط داشتند، در دامن زدن به بحران، غیرقابل کتمان بود. پس از آن‌که تورگو نتوانست کاری از پیش ببرد، «نِکِر» روی کار آمد تا شاید بتواند با توجه به سابقه‌ای که در امور مالی دارد، اوضاع را سامان دهد؛ اما او نیز قادر به کنترل کردن اقدامات خودسرانه وابستگان به دربار و به ویژه، ماری آنتوانت، نبود و به همین دلیل، اواخر سال 1783، از کار برکنار شد و این بار، لوئی شانزدهم در یک اشتباه راهبردی، سکان اداره کشور را به «کالون» سپرد؛ مردی مورد حمایت درباریان و ملکه و متخصص در ویران کردن بنیان اقتصاد کشور! او برای جلب قلوب درباریان، مستمری آن ها را از 23 میلیون فرانک به 32 میلیون فرانک رساند و به قول آلبرماله، «جوی پول در دربار لوئی روان شد.» کالون برای پر کردن خزانه تهی دولت فرانسه، به گرفتن مالیات‌های جدید روی آورد. این کار، همچون جرقه در انبار باروت بود و خشم مردم را برانگیخت. با فرا رسیدن سال 1789، فرانسه آماده طغیانی سراسری بود. شاه کوشید با تشکیل مجلس موسسان، بر آتش افروخته شده، آبی بریزد، اما این آب، تکافوی خاموش کردن آن آتش را نمی‌کرد. روز 14 ژوئیه 1789، مردم خشمگین پاریس به سمت زندان Prison معروف «باستیل» هجوم بردند. فتح باستیل، سرآغاز انقلاب کبیر فرانسه بود.

انقلاب فرانسه؛ پایان ماری آنتوانت

لوئی شانزدهم در مقابل خواست انقلابیون فرانسه عقب‌نشینی کرد و تن به اصلاحات مد نظر آن ها داد، اما همسرش، ماری آنتوانت، این تمکین را بر نمی‌تابید. به همین دلیل تصمیم گرفت به برادرش لئوپلد دوم، امپراتور اتریش، نامه‌ای بنویسد و تقاضای کمک کند. منظور ملکه این بود که اتریشی‌ها برای سرکوب انقلاب و بازگرداندن قدرت مستبدانه شاه، وارد عمل شوند. لئوپلد دوم به درخواست خواهرش جواب مثبت داد. البته این جواب مثبت، بیشتر به دلیل نگرانی او از نفوذ افکار انقلابی در اتریش بود تا اجابت ملکه فرانسه! قشون اتریش در بهار سال 1792 از مرزهای فرانسه گذشتند، اما نتوانستند نیروی رو به تزاید انقلابیون را مهار کنند. در عوض، فرانسوی‌های خشمگین، کینه چند ساله را از سینه بیرون ریختند و در 10 اوت 1792، به سلطنت لوئی شانزدهم خاتمه دادند و او و همسرش را به اسارت گرفتند. برخی از سران انقلاب فرانسه، معتقد بودند که باید ماری آنتوانت را به عنوان گروگان hostage نزد خود نگه‌دارند تا بتوانند بر سر او با امپراتوری اتریش، معامله کنند، اما شدت خشم مردم، بیش از آن بود که این افراد آینده نگر، بتوانند آن را مهار کنند. به این ترتیب، فرمان اعدام execution لوئی شانزدهم و همسرش، ماری آنتوانت، صادر شد. دادگاه ماری، دادگاهی بسیار پرجنجال بود و طبق گزارش‌های موجود، او می‌کوشید با استفاده از چهره زیبا و لحن به ظاهر معصومانه‌اش، اعضای قاضی Judge و دادستان را بفریبد؛ اما موفق به این کار نشد.

انجام اعدام با آخرین اختراع!

فرانسوی‌ها برای اعدام شاه و ملکه جدیدترین ابزار اختراع شده را برگزیدند؛ گیوتین! وسیله‌ای که چند سال قبل، توسط «ژوزف گیوتین»، پزشک Doctor فرانسوی طراحی و یک سال قبل از اعدام لوئی شانزدهم، نمونه‌هایی از آن برای اعدام محکومان فرانسوی، با دستور و سفارش «شارل هانری سانسون»، مشهور به جلاد پاریس، ساخته و به کار گرفته شده بود. روز 21 ژانویه 1793 (زمستان 1171 هـ.ش)، لوئی شانزدهم را کشان کشان به میدان «کنکورد» در پاریس بردند و سرش را با گیوتین قطع کردند. 9 ماه بعد و در حالی که فرانسه، دوران وحشت خود را با حکومت افرادی مانند «روبسپیر» تجربه می‌کرد، در 16 اکتبر 1793 (پاییز 1172 هـ.ش)، ماری آنتوانت را نیز، در میان هیاهوی مردم به میدان «کنکورد» آوردند و گردنش را زیر گیوتین گذاشتند و به زندگی این زن اشرافی، خودرأی و مستبد، خاتمه دادند.

منابع:

انقلاب کبیر فرانسه؛ آلبر ماله و ژول ایزاک؛ ترجمه رشید یاسمی؛ امیرکبیر

تاریخ تمدن؛ ویل و آریل دورانت؛ بخش «روسو و انقلاب»(بخش دوم)؛ ترجمه ضیاءالدین علائی؛ انتشارات علمی و فرهنگی

انقلاب فرانسه؛ میشل وول؛ ترجمه محمد مظلوم خراسانی؛ انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد

خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید

 

وبگردی