تاویل 2 قطعه شعر از علیرضا راهب

دو استکان عرق علیرضا راهب

به گزارش رکنا ، تاویل دو قطعه شعر از علیرضا راهب را در این مطلب می خوانید.

قطعه اول با نام عدد از مجموعه شعر دو استکان عرق چهل گیاه و قطعه دوم منتشر شده در فضای مجازی برای مجموعه سوم شاعر، است

عدد

می توانی لبخندی بزنی

و درست وسط ابروهای من ماشه را بکشی!

یا بکارت سکوتی باشی

که از دهان من آتش می گیرد

روایتی از پیله ای که تن به پروانگی نمی دهد

تا حماسه شمع، خودسوزی ابلهانه ای پیش نباشد

می توانی هرگز نبوده باشی

که هرگز ندیده باشمت

تا غزل های عاشقی ناگفته بمانند

که هرگز غزلی عاشقانه نشده باشی

تا سهم من از این همه روایت

دشنه ی پدر در پهلو

یا تیر سرنوشت در پاشنه ام باشد

می توانی نباشی

تا هر کلمه ای تراژدی خاموشی باشد بر کتیبه ای

و اما قطعه دوم با نام

هلاااااا

از این سان که مرگ

روسپی وار

فراوانی خویش را بر گذرگاه جار می زند

مردن

خبطی ست بی فخری و جلالتی

زیستن

معصیتی است

ماندآب خاطره ای بی انکار

بی روزنه امیدی به انابتی

هرگز از پیش نبودن

نیستن!

این دام و دانه را خود هرگز از نیستی پر نگشودن!

نامی هرگز از خویش نشنودن

سعادتی...

ما خیل فراموشان را لیکن

به انگیزه ای هر چند ناچیز مردن!

عطیه ای ست سزوار گردن گذاری

آری و من، این ناآزموده را

خود، سرنوشتی بود ای کاش

هم به قدر فراموشی

خاموشی

خود به قدر نیستن

هرگز نبودن

مرتبت خورشید را به هم پایه گی سایه ای نشکستن

نام هستی را به خماری حقیر مردن، خوار نکردن

سرنوشتی

هم به قدر نبودن

نسرودن

هولدرلین شاعر و متفکر آلمانی، در قطعه شعر- مرثیه ی نان و شراب- می پرسد:

در روزگار عسرت

شاعران برای چه هستند؟

و پاسخ می دهد:

آنان مثل کشیشان مقدس، خدای شراب اند که در شب مقدس، از دیاری به دیاری سفر می کنند.

وضوح و تصویر این قطعه از شعر هولدرلین، متعلق به قلمرو آپولون و دیونوسوس است، تصویری گنگ، اما هوشیارانه از سرمستی است.

او اضافه می کند: قلمرو آپولونی، قلمرو تحدید و تفاوت گذا ی است، قلمرو مرزها بر گستره زمان و مکان، اما قلمرو دیونوسوس، قلمرو بی تفاوتی و آزادی و سرمستی است.

هایدگر با توجه به بحث های هستی شناسانه خود در باب هنر، هویت و روح قومی در باره ی ملت تاریخی به نظریات هولدرلین می پردازد و بحث هرمونوتیکی خود را در باب متن و زبان شرح و بسط می دهد. و این پرسش را استخراج می کند که:

در روزگار عسرت

شاعران برای چه هستند؟

و پاسخ می دهد:

یک ملت تاریخی، بدون داشتن فرهنگ و هنر و سنت های گذشته گانش به ملت تاریخی تبدیل نمی شود و شاعران در خط مقدم این هویت اصیل و ناب قرار دارند.

قبل از ورود به تاویل و نشانگان متنی قطعه شعرهای علیرضا راهب، لازم دیدم نکاتی را در شرح و بسط این تاویل به نظریات متفکران و فیلسوفانی بپردازم که پیش فرض ورود به تحلیل این قطعه شعر بود. برای روشن شدن بیشتر مطلب، چکیده ای از این نظریات را اینجا آورده ام.

از قطعه شعر عدد چاپ شده در کتاب دو استکان عرق چهل گیاه

می توانی لبخندی بزنی

و درست وسط ابروهای من ماشه را بکشی

یا بکارت سکوتی باشی

که از دهان من آتش می گیرد

از قطعه شعر هلااااا

از این سان که مرگ

روسپی وار

فراوانی خویش را برگذرگاه جار می زند

مردن خبطی استبی فخری و جلالتی

شوپنهاور را فیلسوف ساز مخالف خوانده اند، او برخلاف چیزی حرف می زند که آدم دوست دارد، از یک فیلسوف بشنود و عمده ترین ساز مخالف او پیام به ظاهر بدبینی است.

او زندگی را نوعی خطا یا اشتباه می داند، او جهان را چیزی می داند که باید وجود نداشته باشد، شوپنهاور این ساز مخالف را از سلنوس، همراه و محافظ ماینادها یا زنان باکوس به عاریت می گیرد. وقتی سلنوس در جنگلی اسیر شاه میداس می شود، بنا به خواست شاه میداس، که به پیشگویی های سلنوس ایمان داشت، از سلنوس می خواهد، توصیه هایی برای او بکند و سلنوس بر خلاف میلش به شاه می گوید: چرا چیزی می خواهی که به ضرر توست و ادامه می دهد:

اول چیز هرگز زاده نشدن و هیچ بودن است، که غیر ممکن می نماید و دوم چیز بی درنگ مردن و هیچ شدن است که ممکن است.

در واقع سلنوس محافظ زنان باکوس و دیونوسوس، خدای شراب و سرمستی و آزادی برای رهایی از چنگال، نظم و اراده آپولونی، در قلمرو بی تفاوتی قدم می گذارد.

این قلمرو که در تحلیل ها و تاویل های هولدرلین، شوپنهاور، نیچه و هایدگر آمده، قلمرو تضاد ها و تقابل ها با قلمرو آپولونی است. اما در متن و هنر می تواند در کنار رانه ی مرگ هم قدم شده و به معنای اصیل و ناب خود دست می یابد.

و به معنی دیگر مرگ آگاهی هایدگری، شاعر این جهانی و در این جهان بودن را زیست می کند و در هستی شناسی متن و زبان آن را بروز می دهد، وجود خود را غریب یافته و در زبان متکثر می شود که ما در ابتدای هر دو قطعه شعر یاد شده آن را می بینیم، مرگ آگاهی هایدگری ریشه در قلمرو بی تفاوتی دیونوسوسی دارد و زیستن معصیتی است، از زبان شاعر در متن جاری می شود.

اما در قطعه شعر عدد از مجموعه اول شاعر

این که « من» شاعر، « من» دیگری را خطاب قرار می دهد، بازنمایی همان، «من» شاه میداس درون «من» واقعی است که حتا می تواند:

درست وسط ابروهای من(شاعر) ماشه را بکشد

یا بکارت سکوتی باشد

این مصرع از قطعه شعر عدد، علاوه بر تاویل متن، بر نظرگاه مرگ آگاهی می توان بحث لاکان و کوژو را در ذهن مخاطب بازنمایی کند که میل، میل دیگری است، بحثی که لاکان از طریق کوژو و روح هگلی به آن می پردازد.

همان طور که در پدیدارشناسی روح هگل آمده، روح هگلی نمی تواند، از این آگاهی و اثبات این آگاهی، شادان باقی بماند و باید از این مرحله عبور کند، یا بهتر است پرسیده شود، «من» چه چیزی را باید نفی کند، تا واقعیت ذهنی خود را اثبات کند، مطمئن مجهول ما، نمی تواند یک شی باشد، زیرا اگر چنین باشد، در مرحله ابتدایی است، پاسخ کوژو به این پرسش، میل، میل دیگری است.

این تفاوت در عشق و معاشقه هم هست، یعنی به رسمیت شناختن عشق من از طرف جایگاه معشوق من که در دیالکتیک ا باب و بنده ی هگلی شرح و بسط یافته است. لاکان با استفاده از بحث های میل و میل دیگری بزرگ، استدلال می کند، سوژه خط خورده، سوژه ای است که بین خودآگاه و ناخودآگاه شکاف برداشته است، یعنی بکارت سکوت از جانب سوژه در قلمرو ساحت نمادین شکاف برداشته است.

هم می خواهد سکوت به بکارت خود ادامه دهد و به جایگاه شورمندی مقدس دست یابد و هم می خواهد سکوت بشکند و در زبان و امر نمادین لاکانی جا ی شود. اگر میل دیگری بزرگ، به شورمندی بکارت مقدس ادامه دهد، در ساحت نمادین، آن میل « من» شاعر محو می شود و اگر سکوت را بشکند، شورمندی مقدس به جانب امر نمادین حرکت کند، میل من دیگری محو خواهد شد که:

از دهان من آتش می گیرد

یا در قطعه شعر هلااااا

ماندآب خاطره ای بی انکار

بی روزنه ی امیدی به انابتی

خود را نشان می دهد.

این منطق ناگزیر است که شکافی در سوژه بودگی، ایجاد می کند و این خلایی است که در زبان ایجاد می کند و از خودبیگانه گی لاکانی رخ می دهد. اولین از خود بیگانگی در مرحله آینه ای برای « من» اتفاق افتاده و یک تمنای ابدی در ناخودآگاه «من» شاعر شکل گرفته است و دومین از خودبیگانگی در مصاف با من دیگری رخ می دهد.

در این مرحله از خود بیگانگی در ساحت نمادین، «من» به مثابه ی سوژه عمل می کند که با انتخاب دیگری بزرگ، یعنی آن بکارت سکوت، محو می شود و این حفره در سطح میل نیز می تواند، سوژه ای باشد که میل دارد بی آن که ابژه ی خاصی را مورد میل اش قرار دهد، میل دیگری باشد و این آرزومندی منجر به هستی سوژه در دگردبسی زبان می شود و باید توسط یک دال معرفی شود، دیگر تامل دکارتی نخواهد داشت و نمی تواند به خود بیندیشد، مگر آن که بخواهد، معنای خود را از دست بدهد.

از قطعه شعر عدد

می توانی هرگز نبوده باشی

که هرگز ندیده باشمت

تا غزل های عاشقی ناگفته بماند

که هرگز

غزلی عاشقانه شده باشی

و یا از قطعه شعر هلاااااا

هرگز از پیش نبودن

نیستن!

این دام و دانه را خود هرگز از نیستی پر نگشودن

نامی هرگز از خویش نشنودن

سعادتی....

رد این ساحت نمادین و نپذیرفتن اختگی فرویدی یا فقدان لاکانی سوژه یا همان «من» شاعر را در اسارت میل دیگری کوچک a یا همان از خودبیگانگی اولی اسیر خود خواهد کرد.

اما بر گردیم به ساز مخالف شوپنهاو ی و سلنوسی

می توانی هرگز نبوده باشی، من شاعر در خطاب به من پیگری، که هرگز ندیده باشمت، خطاب به میل دیگری ک.چک a

آن فقدان اولیه، مانع از ناگفته ماندن شده اند، یعنی میل به جانب سوژه رفته و در ساحت نمادین زبانمند شده و محو می گردد. آن چه باقی می ماند آن روح شاعرانه و متن و زبان است و به معنی دیگر، اتفاقی هرمونوتیک و هستی شناسانه در متن رخ می دهد.

اما من شاعر از میل خود به دیگری صرف نظر می کند و می پذیرد در ساحت نمادین، جانب آزادی را بگیرد و به سمت هیچ بودگی میل کند و به سمت رانه ی مرگ کشیده می شود و از قلمرو بی تفاوتی و شوریدگی دیونوسوسی عبور می کند و آزادی را و یا به تعبیری آزادگی را به هستی شناسی و اصیل بودن معنا در متن پیوند می زند.

در ادامه از این دو قطعه شعر می خوانیم:

از قطعه شعر عدد

تا سهم من از این همه روایت

دشنه پدر در پهلو

یا تیر سرنوشت در پاشنه ام باشد

از قطعه شعر هلااااا

مرتبت خورشید را به هم پایه گی سایه ای نشکستن

نام هستی را به خماری حقیر مردن، خوار نکردن

سرنوشتی

هم به قدر نبودن

نسرودن!

بعداز این مرحله، من شاعر، وارد ساحت واقع لاکانی شده و از زیست ساحت نمادین چشم پوشی می کند و سلنوسی به جهان می نگرد یا تمامن ساز مخالف شوپنهاوری می اندیشد و آزادی را قربانی میل دیگری نمی کند و می پذیرد که شاعر در جایگاه ساحت نمادین ضعف و استعاره، پاشنه آشیل را به سرنوشت خود اذعان دارد و یا در پایان خطاب به خود می گوید:

می توانی نباشی

یا هر کلمه ی تراژدی خاموشی باشی.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی