درباره اکبر رادی / چخوفِ معترض
رکنا: «اکبر رادی» مصداق بارز صحبتهای شایگان است. کسی که از درد اجتماع و مردمش نوشته و شخصیتهای نمایشنامههایش آدمهایی از پیرامونمان هستند.
حضور او به قدری پررنگ است که پس از نمایشنامه «افول» جلالآلاحمد دربارهاش میگوید: «رادی در افول حسابی طلوع کرد.» از اینجاست که یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان تئاتر ایران ظهور میکند، مردی خوشفکر با قلمی شسته و روفته.
چرا نمایشنامهنویسی؟
سالهای دهه ۴۰ اوج سالهای داستاننویسی ما بود و داستاننویسان زیادی با حضورشان فصل جدیدی در تاریخ ادبیاتمان گشودند. شاید برای بسیاری سوال باشد که چرا اکبر رادی همانند بسیاری از نویسندگان آن زمان روی به نوشتن داستان و رمان نیاورد و خودش را مشغول حرفهای ناشناختهتر و سختتر کرد. شاید اگر رادی به نوشتن داستان مشغول میشد از لحاظ مادی و از نظر شناخت و اقبال عمومی مسیر راحتتری طی میکرد ولی او با اصرار بر نگارش نمایشنامه، خودش را در این عرصه ماندگار کرد.
«حمیده عنقا» همسر رادی که به گفته رادی نام او هم در پای نمایشنامههایش قرار دارد توضیحاتی درباره فعالیت همسرش در حوزه نمایشنامهنویسی میدهد: «برخورد رادی با افراد شاخصی همچون احمد شاملو و شاهین سرکیسیان قطعاً در این رهیافت تأثیر داشت. چرا که این بزرگان تشخیص دادند در شرایطی که ما در حوزه داستاننویسی کمابیش غنی هستیم و در نمایشنامهنویسی نه، بهتر است که رادی با چنین انگیزه و توانمندیای که در خلق درام دارد، به این مقوله بپردازد و خود او هم دریافته بود که اگرچه نمایشنامه نویسی سختتر است با وجود این توانایی پرداختن به این حیطه را دارد. بدین ترتیب پس از نگارش «روزنۀ آبی» که مورد تأیید این بزرگان هم قرار گرفت دربست به آن سمت و سو رفت.»
چرا رادی مهم است؟
در اینکه رادی نویسندهای بود قهار که تبحر زیادی در نوشتن دیالوگ داشت، شکی نیست. نویسندهای پرکار که ارکان نمایش را بلد بود و درام را بخوبی میشناخت. بسیاری رادی را چخوف ایران میدانند. شخصیتها در نمایشنامههای رادی، با داشتن مسلک روشنفکری، خصلتهایی شبیه طبقه مرفه آثار چخوف دارند که اکثراً افرادی منفعل محسوب میشوند و مأیوسانه نشسته و دست به عمل نمیزنند.
رادی، با تجربه و ادراک قوی و تعهدش نسبت به زبان و فرهنگ مردمانش، جلوهای را از ایران معاصر برای صحنه تئاتر به ارمغان میآورد که هم متناسب تئاتری است که وظیفهاش، بازتاب آینه وار اجتماع روز است و هم برازنده صحنهای است که سخت به دنبال هویت ایرانی خود میگردد. هرچند این جلوه، بیشتر در محدوده جامعه شهری و ترجیحاً تهران و استانهای شمالی قابل تعمیم باشد.
زندهیاد اکبر رادی در حالی در ۵ دی ماه سال ۱۳۸۵ چشم از جهان فروبست که در طول حیات خود بیش از ۳۵ نمایشنامه به رشته تحریر درآورد.
دیالوگهایی ماندگار از اکبر رادی
مشدی: ... نمیخوام کسی دنبال تابوت من بیفته. بیصدا، یه گوشه، زیر دس و پا، همی که زودی گم شم. واسم سنگ نذارین. میخوام هیشکی ندونه کجام. کاشکی میشد منو بذارین زیر اون درخت... (از نمایشنامه مرگ در پاییز)
آرمین: سؤال که تو سینه باشه، مثل موریانه ایمان رو میخوره. (از نمایشنامه شب روی سنگفرش خیس)
میلانی: آموزگار دبستان من نان و هندوانه میخورد. فرهنگ! ای عنکبوت پیر که ما را با نان و هندوانه شبهایت، چارمیخ کردهای... لعنت به تو! (از نمایشنامه افول)
ارسال نظر