به یاد هری دین استنتون، خواننده، موسیقیدان و بازیگر آمریکایی،که هفته پیش درگذشت
مورد عجیب مردی که خودش را گم کرد! +فیلم
رکنا: احمدرضا حجارزاده: یکم/ داشتیم با خوشی و شور و هیجان دربارهی سینمای جهان، فیلمهای مورد علاقهمان و فیلمنامه تازه ایی که قرار بود با هم بنویسیم، حرف میزدیم؛ من و دینا، یک دوست دیریافته اما به شدت باسواد و عشقِ سینما. هر کدام چند فیلم خوب و از نظرِ خودمان مهم را نام بردیم که آن دیگری ندیده بود. عاقبت سر فیلم«نُه زندگی» (Nine Lives) ساخته رودریگو_گارسیا_مارکز و محصول سال2005 توافق کردیم که چهقدر این فیلم خوب است و دوستش داریم و بالاخره رسیدیم به فیلم محبوبمان. من مثل همیشه فوری گفتم «پاریس، تگزاس» (Paris,Texas)ـ ساخته ویم_وندرس محصولِ سال1984ـ و دینا هم تایید کرد فیلم خیلی خوبی است و از دیدنش لذت برده اما طعم خوش این مرورِ تاریخ سینما، یک ثانیه بیشتر دوام نداشت. این بار، برخلاف همیشه که حتی از تکرار نام «پاریس، تگزاس» خُرسند میشدم، دینا با خبرِ بدی که داد، مزهی خوشِ فیلم را از سَرم پراند: بازیگرِش همین هفته گذشته مُرد!
دوم/ خبر نداشتم! البته مدتهاست از چیزی خبر ندارم، چون اصولا دنیای خبرها را دنبال نمیکنم و اهمیتی به رویدادهای جهانِ پیرامونم نمیدهم اما این یکی کمی فرق داشت. بازیگرِ فیلمِ محبوبم مُرده بود و من بیخبر بودم! خودِ بازیگر Actor هم به اندازهی فیلم، بَرام عزیز و گرامی بود. هر بار فیلم را میدیدم، بازیِ خوبش را تحسین میکردم و میگفتم «خدایا، چهقدر این بازیگر درست بازی میکند. چهطور ممکن است کسی تا این حد در نقشی به این دشواری و پیچیدگی، خوب باشد؟». بارها فیلم «پاریس، تگزاس» را دیده بودم، ولی حتا یک بار هم تیتراژ را نخوانده بودم تا بدانم نام کسی که نقش «تراویس» را بازی میکند، چیست! فقط فیلم را مدام دیده و محو بازی بازیگر نقش تراویس شده بودم، و حالا از یک دوست تازه میشنیدم بازیگرِ فیلم مورد علاقه ام مُرده است. جالب اینکه او هم نام بازیگر فیلم را نمیدانست. طبیعی بود نخواهیم نامش را به خاطر بسپاریم. او بازیگر بزرگی بود اما ستاره نبود. سلبریتی نبود. آنقدر مشهور و پرکار نبود که عالم و آدم نامش را مانند افرادی همچون آرنولد_شوآرتزینگر ، جیم_کَری ، تام_کروز، جُرج_کلونی ، آل_پاچینو و رابرت_دنیرو بدانند یا به خاطر بسپارند اما هرچه بود، یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما Cinema را از آن خود کرده بود و ما را عاشق سبک زندگی تراویس! نامِ او هری_دین_استنتون (Harry Dean Stanton) بود.
سوم/ درست یادم نیست نخستین باری که فیلم «پاریس، تگزاس» را دیدم، چه زمانی و به پیشنهادِ چه کسی بود، ولی این را خوب به خاطر دارم که از همان بار نخست، شیفته این فیلم بینظیر و به ویژه شخصیت اصلی فیلم و بازی هری_دین_استنتون شدم. در آغاز آشنایی با این فیلم، بسیار تحت تاثیر داستان جذاب، اصرار و اراده تراویس برای ادامه دادن مسیرش تا رسیدن به مکان و هدفی که در ذهن دارد و پایان زیبا و امید بخش فیلم شدم. از همان لحظه که فیلم را دیدم، یکی از تصمیمهای مهم زندگیام شد همان کاری که تراویس در فیلم کرده بود؛ راهافتادن در جادهها و رفتن در مسیری دور و دراز بی آنکه به کسی خبر بدهم یا به چیزی نیاز داشته باشم. نمیدانم آیا در کشور ما این کار شدنی هست یا نه، ولی آن رویایی است که مدتهاست در سر میپرورانم و شک ندارم روزی اجرایش خواهم کردم، و این رویای زیبا، همسرم را بیاندازه ترسانده، تا جایی که روزی خطاب به من گفت «اگر خواستی یک روز مثل تراویس همهچیز رو وِل کُنی و بِری، قبلِش به من خبر بده»!
چهارم/ هری_دین_استنتون یکی از عجیبترین و خاصترین هنرمندانِ آمریکایی بود. این خواننده، موسیقیدان و بازیگرِ آمریکایی، چهاردهمِ ژوییه۱۹۲۶ در شهر اروین ایالت کنتاکی آمریکا زاده شد و پانزدهمِ سپتامبر۲۰۱۷ میلادی با نود و یک سال سن در شهرِ لُسآنجلسِ آمریکا درگذشت.
او بینِ سالهای۱۹۵۴ تا ۲۰۱۷ به بازیگری مشغول بود و در فیلمهایی از قبیل قهرمانان کِلِی (۱۹۷۰)، دلینگر (۱۹۷۳)، زمان درستکاری (۱۹۷۸)، بیگانه (۱۹۷۹)، مرد مخزن (۱۹۸۴)، پاریس، تگزاس (۱۹۸۴)، زیبا در صورتی (۱۹۸۶)، آخرین وسوسه مسیح (۱۹۸۸)، از تهِ دل وحشی (۱۹۹۰)، او خیلی دوستداشتنییه (۱۹۹۷)، مسیر سبز (۱۹۹۹)، بیعانه (۲۰۰۱) و فیلمهای دیگر پرداخت اما فیلمی که او را به شهرت رساند و نامش را به عنوان یک بازیگر درخشان و کمنظیر بر سرِ زبانها انداخت، «پاریس تگزاس» بود؛ فیلمی درام به کارگردانی ویم_وندرس درباره مردی که در صحرا گُم شده و برادرش او را مییابد و به خانه برمیگرداند. نام فیلم از پاریس، شهری در شمالشرقی ایالت تگزاس (در شهرستان لامار)،گرفته شده، ولی هیچ صحنهایی از فیلم آنجا فیلمبرداری نشده است. این فیلم جایزه نخل طلا را از جشنواره فیلم کن برای کارگردانش به ارمغان آورد.
پنجم/ هری_دین_استنتون برای من، تنها بازیگر یک نقش خوب در یک فیلم خوب نیست. او تصویری آرمانی از یک انسان آزاد و مصمم است؛ بیهیچ قید و بند و وابستگی به این دنیای فانی یا تعلقِ خاطر به شیء یا شخصی. او راهی دور و دراز را در بیابانهای گرمِ آمریکا پیش گرفته تا خود را به نقطهایی که برساند که نطفهاش آنجا بسته شده؛ زمینی برهوت و خالی. ولی امروز تنها یک تابلوِ کوچک و زنگزده در آن محل جا خوش کرده، و جالب اینکه سفرِ تراویس تا پاریس تگزاس به قدری طولانی میشود که حتی یادش میرود چرا آن قطعه زمین را خریده است. بازیِ پُر از سکوت اما عمیق و تاثیرگذارِ این بازیگر، ناامیدی و امیدواریِ شخصییتِ تراویس در یافتن زمین و سرخوشیِ موقتش در بازگشت به خانه برادر و ملاقات با فرزندش «هانتر»، نمونهایی از توانمندی یک هنرپیشه در شناخت و اجرای درست و دقیقِ نقش است که شاید کمتر بتوان چنین پیوندی میان بازیگر ـ نقش را در سینمای جهان به خاطر آورد. هری_دین_استنتون در نقش تراویس، علاوه بر اینکه الگویی همیشگی برای علاقهمندان به بیخیالی و آنارشیگَری است، میتواند مثالی عینی باشد برای دوستدارانِ هنرِ بازیگری تا بدانند بازیگری تنها به پُرگویی و بروزِ رفتارهای هیجانی و بیرونی نیست. بلکه گاهی میتوان فقط در بیابانها راه رفت، یا در سکوت و تاریکی یک فیلمِ سوپر هشت را تماشا کرد و لبخند زد، یا بر سَکویی نشست و به سایه هواپیما رویِ زمین زُل زد و شکلِ نو و شگفتآوری از بازیگری را خلق کرد؛ همان کاری که هری_دین_استنتون در فیلم درخشانِ «پاریس، تگزاس» میکند. روحش شاد، یادش گرامی.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر