موفقیت یا عدم موفقیت شهرزاد در فصل دوم
رکنا: آنچه که فصل اول را دارای مقبولیت کرد وفادار ماندن حداقلی به آثاری است که در سینمای جهان برای روایت خانواده های مافیایی داشته است و انتظار می رفت که فصل دوم هم به تابعیت از همان الگو ها (هرچند نمونه ضعیف تر) جلو رود و از فرد جایگزین یک تابویی بسازد که نسبت به آنچه روایت شده بود متفاوت باشد.
حسن فتحی بی شک جزو معدود کارگردان هایی است که در عرصه ساخت سریال های تلویزیونی آثار ماندگاری را خلق کرده است که بیشتر آنها درونمایه عشق با فضاهای مختلف را به دنبال داشته است که از طرف دیگر در بیان برخی از آنها گاه زیاده روی هایی داشته است که موجب تغییر مسیر داستان به صورت اجباری داشته است، عشق هایی که در روایت اگرچه بی شباهت بهم هستند اما در شمایل کلی در روند اصلی داستان خلل جدی وارد می کند که فیلمساز از آنها غافل می شود و غرق داستانکی می شود که به پیکره اصلی قصه خدشه وارد می کند و شخصیت های دیگر روی هوا رها می شوند.
با گذشت هفت قسمت از فصل دوم مجموعه «شهرزاد» می شود قضاوتی برآن وارد دانست که همچنان در سایه فصل درحال پیش روی است و اضافه شدن برخی شخصیت ها به دلیل شتابزدگی و خرده داستان های اضافی برای فصل دوم به شخصیت پردازی و جا انداختن جایگاه آدم های جدید ضربه زده است و داستان برای هیچ یک از آنها یک جبهه تازه نتوانسته ترسیم کند و البته تدوین هم در این میان شلخته است که بیشتر از دل داستان بیرون می آید چراکه چشم انداز دلیل موفقیت فصل اول برای فصل دوم به درستی و با شناخت ترسیم نشده است.
شروع فصل دوم با شخصیت عمه بلقیس آغاز می شود که نقش مهمی در به قدرت رسیدن قباد دیوان سالار دارد اما بعد از گذشت این مرحله عملا او به آکسسواری تبدیل می شود که بی دلیل در داستان حضور دارد و یا افسر اداره پلیس Police که مانند پلیس میوه ممنوعه از یک سادیسم بی علت رنج می برد و گاهی می آید چیزی می گوید و می رود و یا در ادامه شاپور بهبودی که در شمایل یک احمق به قدرت رسیده واکنش های غیرمنطقی از خود بروز می دهد که معلوم نیست چرا باید چنین پرسوناژی برای او ترسیم کرد که رفتارهای مضحک از خود بروز می دهد. اساسا فصل دوم در شخصیت پردازی آدمهای جدید ملغمه ای است از پرسوناژهایی که هویت ندارند و هستند که دست های خالی نویسنده را بیشتر خالی نگذارند.
آنچه که فصل اول را دارای مقبولیت کرد وفادار ماندن حداقلی به آثاری است که در سینمای جهان برای روایت خانواده های مافیایی داشته است و انتظار می رفت که فصل دوم هم به تابعیت از همان الگو ها (هرچند نمونه ضعیف تر) جلو رود و از فرد جایگزین یک تابویی بسازد که نسبت به آنچه روایت شده بود متفاوت باشد و البته در اداره امور خانواده مافیایی خود پر قدرت تر جلوه کند تا خواسته هایش رنگ و بوی جاه طلبی دهد و نه اینکه از وی یک فردی بسازد که در برابر اتفاقات منفعل و ضعیف تر نمایانگر شود، نمونه بارز در اثر درخشان فرانسیس فورد کاپولا «پدرخوانده» است که با مرگ دون جایگزین وی یعنی مایکل بسیار بی رحم تر و در عین حال با سیاست بیشتر در اداره خانواده کار کرد و به همین دلیل «پدرخوانده ۲» ادامه ای درست از قسمت یک بود و قسمت سوم آن از این آدم خشن یک فردی مسن ساخت که نمی تواند آن بازدهی و تاثیرپذیری را داشته باشد و پازل داستان به درستی چیده شد به طوری که احساس نمی شد تکه ای از این پازل را فیلمساز جا انداخته باشد.
البته حواشی تولید «شهرزاد» به قدری زیاد بود که نمی توان منکر آن شد که تمرکز فیلمساز ار دست رفته باشد و جزییات طراحی صحنه، گریم و حتی جلوه های بصری مسئله ای است که جدای از فیلمنامه به اندازه فصل اول آن ظرافت های خود را از دست داده است که این البته در هدایت بازیگران هم مشهود است، فصل دوم بسیار پر لکنت جلو می رود و از آن کنش مندی که با شخصیت بزرگ آقا روایت داشت در این فصل با آن مواجه نیستیم.
«شهرزاد» در بیان مسائل تاریخی زمان خودش بسیار ضعیف پیش می رود به طوری که بیان آنها بستر لازم را ندارد و این حرف ها در سریال باید رنگ و بوی دراماتیزه کردن بهتری به خود می گرفت ولی در اینجا با شب نامه هایی مطرح می شود که بی پایه است و همین دل مشغولی های شخصیت فرهاد به شمایل کلی داستان نمیاد و بهتر بود نویسندکان آن در بیان داستان مشکلات خانواده آن جلو می رفت، چرا که بستر کاملا فراهم نبود که از آن غافل شدند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر