شومَنِ آنارشیستی که ناگهان تبدیل به بُتی پوشالی شد /چگونه از هیچ بُت بسازیم؟! +عکس

از مهم‌ترین اصول حرفه‌ای و اخلاقی در مستندسازی، بی‌طرفی نسبت به سوژه و بیانِ صادقانه‌ حقایق است. 
مستند «شباز؛ میراث خانوادگی» متاسفانه از این امتیاز برخوردار نیست و خالق آن در پرداختن به یک موضوعِ نه چندان پراهمیت، قضاوتی یک‌جانبه پیش گرفته و مانند شیوه‌ رسانه‌ تلویزیون در سطح جهان، آنچه را به صلاحِ باور عمومی بوده در فیلم گنجانده است. آغاز تا انتهای مستند «شباز...»، مجموعه‌ای گزینش‌شده ـ برحسب مصلحت ـ از اخبار و اسناد و مدارک آرشیوی است که روی یک سوژه‌ سوخته و فراموش‌شده فوکوس کرده‌اند.
فیلم با خبر ترور Assassination «مالکوم لطیف شباز» در نهم مِی2013ـ نوزدهم اردی‌بهشت92ـ شروع می‌شود و سپس تا پایان آن، راوی یا به متهم‌کردن اشخاص و دولت‌ها و ادیان می‌پردازد یا تشریح واژه‌های سیاسی یا با معرفی افرادی که نقش چندانی در زندگی کوتاه شباز نداشتند، به حاشیه می‌رود و از اصل ماجرا دور می‌افتد. 
در مستندی با موضوع مالکوم شباز، می‌توان منطقِ وجودیِ فلاش‌بک‌هایی به زندگی و شخصیت مادر و پدربزرگش را پذیرفت اما این‌که ناگهان از دلِ بیوگرافی هر شخص، واردِ بیوگرافی دیگری بشود که برای عموم تحصیل‌کرده‌ها و علاقه‌مندان به مستندهای سیاسی آشنایند، چه دلیل و کارکردی دارد؟! فیلم‌ساز در معرفیِ مالکوم ایکس، اشاره‌ای هم به «مارتین لوترکینگ» می‌کند و سپس با نمایش بخشی از مسابقه‌های بوکسور مشهور آمریکایی، سروقتِ معرفی «کاسیوس مارسیوس کِلِی» می‌رود که پس از مسلمان‌شدن، نام «محمدعلی» را برای خود برگزید. خرده‌اطلاعاتی که فرود عوض‌پور با پژوهش‌هایش عرضه کرده، فیلم را خیلی زود به اثری خسته‌کننده و بی‌خاصیت تبدیل می‌کند که در بهترین حالت می‌توانست یک بیوگرافی سر راست و کوتاه از سیاه‌پوستی باشد که برحسب اتفاق مسلمان می‌شود و نوه‌ مالکوم ایکسِ مشهور از کار درمی‌آید. 
در حالی‌که هر فرد آگاه و عاقلی با نگاهی به زندگی شباز از کودکی تا مرگ درمی‌یابد او بیش از آن‌که یک مسلمان معتقد باشد، آنارشیست سرگردان و بی‌هدفی بوده که تحت تاثیر خانواده‌ آشفته‌اش، ناخواسته مسیری شورش‌گرانه را پیموده تا نامش در فهرست نیروی مبارزه با تروریسم اف‌بی‌آی قرار بگیرد اما آیا شباز به راستی یک فرد سیاسی بود؟! پاسخ منفی است. او یک آواره‌ی خیابانی بود که زندگی و مرگش جز نزد چند نفر از دوستانش، اهمیتی برای کسی نداشت و از این‌رو طبق روایت فیلم، دولت آمریکا حق داشت خیلی ساده به ماجرای ظهور شباز نگاه بکند یا اف‌بی‌آی نخواهد که مرگ او سیاسی نشود، چون او سیاسی نبود.
شباز برخلاف آنچه در گفتار متن می‌شنویم، قربانی تفکر ضداسلامی غرب نبود. او یک شومنِ تبلیغاتچی بود که از سرِ بیکاری و با تشویق دیگران به یک بُتِ پوشالی تبدیل شد؛ بتی که دولت آمریکا اجازه نداد به مساله بزرگی مانند پدربزرگش، مالکوم ایکس، تبدیل بشود و خیلی زود او را فرو ریخت. در سرتاسر فیلم، هرگز شباز را در حال انجام یک عمل مذهبی ـ حتا نمازخواندن ـ نخواهید دید. نگاه بکنید صحنه‌ی سخنرانی‌اش را برای مسلمانان الجزایری مقیم فرانسه که وقتی آنها را به صلوات دعوت می‌کند، خودش صلوات نمی‌فرستد! او فقط به بهانه تبلیغ دین اسلام، هر کجا که می‌شد سخنرانی برپا می‌کرد یا مدام در حالِ وبلاگ‌نویسی و افشاگری علیه دولت آمریکا در صفحه‌های مجازی بود. شباز سیاه‌پوست بی‌خانمانی بود که در دوازده‌سالگی با آتش‌زدنِ عمدی خانه، موجب مرگِ مادربزرگش شد؛کودکی که حتا مادرش او را نمی‌خواست و عقده‌ی دوری از مادر، او را به سوی ایجاد هیاهو و شورش علیه دنیا سوق داد. شباز مسلمانی بود که ویدیوکلیپ‌های رپ می‌خواند و حتا در آنها می‌رقصید؛گیرم ترانه‌هایش ضدآمریکایی و در حمایت از دین اسلام بود. تنها حادثه‌ی تاسف‌بار و شرم‌آور زندگی شباز که در فیلم به آن اشاره می‌شود، سانحه‌ی آتش‌سوزی خانه‌ی مادربزرگ است اما هرگز گفته نمی‌شود او در سال ۲۰۰۲ به خاطر دزدیدن صد دلار به سه سال‌ونیم زندان Prison و همچنین سال ۲۰۰۶ به خاطر شکستن شیشه یک مغازه دستگیر شد، یعنی در سال‌هایی که نه تنها خود مسلمان بوده،که به تبلیغ دین اسلام نیز می‌پرداخت. در فیلم «شباز...» اشاره‌یی به این موضوع نمی‌شود که جسدش پس از کشته‌شدن، سه روز در خیابان‌های مکزیک بود. فیلم‌ساز در انتشار تصاویر مرگ او به صحنه‌هایی از محل ترور و لحظه‌هایی از تشییع جنازه‌اش اکتفا می‌کند. در این مستند به اغلب زوایای زندگی مالکوم شباز پرداخته شده اما تا دقایق پایانی فیلم، کم‌ترین صحبتی از ازدواج او و معرفی همسرش به میان نمی‌آید. تنها پیش از اتمام فیلم می‌شنویم همسر و دختری هم داشته است. حتی نام همسرش مطرح نمی‌شود و او را زنی شاداب و بی‌حجاب می‌بینیم. 
بنابراین جای پرسش است آیا شباز،که مومن و مبلغ دینِ اسلام بود، به حج رفته و شیعه بود، در ویدیوکلیپش از یک دختر محجبه استفاده کرده، از ضرورت حجاب در دین اسلام آگاهی نداشت؟ و آیا جناب عوض‌پور نتوانسته عکس و اطلاعات بیش‌تری از همسر شباز پیدا بکند که اکنون جای او در فیلمش خالی است؟ اگر گرایش و علاقه‌ شباز برای سفر به کشور ما نبود، آیا باز هم شخصیت او برای تولید یک مستند چهل‌دقیقه‌یی، جذاب و مهم بود؟ 
مستند «شباز...» سرشار از این پرسش‌های مبهم و بی‌پاسخ است که باعث می‌شود نتیجه‌ی کار فرود عوض‌پور را تا سطح فیلمی سفارشی، ضعیف و بی‌ارزش پایین بیاورد. علاوه بر محتوای پُرضعف و اِشکال فیلم، مستند «شباز...» از نظر ساختار هم بسیار سطحی و عوام‌فریبانه تولید شده است.
گفتار متنی که محمدعلی شعبانی برای صحنه‌ها نوشته، لبریزند از جمله‌های غیرادبی و ناشیانه‌ای که گویا برای کودکان و نوجوانان نوشته شده‌اند. مانند توضیح واژه‌ی ترور یا پیشنهادهای مالی شیوخ عرب به شباز:«ترور معادله‌ی پیچیده‌یی دارد. فرد اول باید در انظار عمومی ترور شخصیتی شود و سپس حذف فیزیکی شود.
مردم چه می‌گویند؟ اول باید ذهن مردم را آماده کرد، بعد کمر به قتل Murder بست. نمی‌شود که با کُت و شلوار و یک اتیکت که روی آن نوشته شده سیاه، سراغ سوژه رفت و ماشه را کشید. اول باید گذشته‌ فرد را بیرون کشید و بعد از درون آن، نقطه‌ضعف را پیدا کرد،«شیوخ عرب پیشنهادهای مالی عجیب و غریبی به وی دادند تا به تبلیغ وهابیت بپردازد. در همین سفر بود که مالکوم لطیف شباز از مذهبش پرده‌برداری کرد. او جواب وهابیون را با یک جمله‌ ساده داد و گفت: من شیعه هستم».
حالا تصور بکنید چنین جمله‌هایی را با صدای آشنا و مهیج غلامرضا صادقی که چه لحن طنزآمیزی به خود خواهد گرفت. انگار پیام‌های بازرگانی بانک‌های کشور یا تبلیغ یک فیلم فارسی اَکشن را می‌شنوید. هیجان بی‌دلیلِ گفتار متن، بزرگ‌ترین لطمه را به ساختار فیلم زده تا مخاطب بی‌آن‌که از تماشای تصاویر زندگی شباز و اعضای خانواده‌اش به هیجان آمده باشد، با کلافگی نریشن‌های نچسب فیلم را تحمل بکند. مستند «شباز؛ میراث خانوادگی»، تلاشی نه چندان صادقانه است برای تبدیل‌کردن سیاه‌پوستی آمریکایی به یکی از هزاران بُتی که هر چند سال یک‌بار و برای گمراهی افکار عمومی در غرب علم می‌شوند و خیلی زود هم از خاطر می‌روند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

شومَنِ آنارشیستی

شومَنِ آنارشیستی