عشق به دختر افغان از من قاتل ساخت / اعترافات قاتل عاشق پیشه + گفتگو

به گزارش رکنا، شب گذشته گزارش قتل یک جوان 30 ساله به ماموران کلانتری خزانه داده شد و مشخص شد این مرد مقابل یک کارگاه خیاطی با ضربه پیچ گوشتی از پای در آمده است.

بلافاصله بازپرس محمدرضا صاحب جمعی در صحنه قتل حاضر شد و با تحقیقات انجام شده، ضارب شناسایی و دستگیر شد و به وارد کردن ضربه مرگبار اعتراف کرد.

او صبح امروز در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران در تشریح ماجرا گفت:«من کارگر کارگاه خیاطی بودم.روز گذشته چند مرد غریبه وارد کارگاه شدند و ظاهرا دنبال فردی می گشتند که گمان می کردند رفیق ماست.آنها من و دوستم را به باد کتک گرفتند که آثار کبودی هنوز روی دست و پایم هست.یکی از آنها با لگد به فک دوستم ضربه ای زد و سر دوستم به دیوار خورد.آنها از ترس اینکه دوست من بمیرد، مقداری وسایل ما را برداشتند و پا به فرار گذاشتند که ما دنبال آنها دویدیم و وسط کوچه باز با هم درگیر شدیم.من یک پیچ گوشتی دستم بود.یکدفعه دیدم یک نفر از پشت سر در حال نزدیک شدن به من است که فکر کردم دوست مهاجمان است و قصد ضربه زدن به من را دارد.برای همین ناخودآگاه برای دفاع از خودم به او ضربه ای زدم که فکر نمی کردم همان ضربه باعث مرگش شود.بعد فهمیدم آن مرد از همسایه های محل بود که برای میانجیگری وارد کوچه شده بود.»

با اعترافات متهم جوان رسیدگی به این پرونده در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران هم چنان در جریان است.

در ادامه گزارش گفتگو با متهم پرونده را بخوانید.

قتل مرد جوان مقابل کارگاه خیاطی در خزانه

چند سال داری؟

22 ساله هستم و7 ماه قبل به ایران آمدم.که ای کاش نیامده بودم.

چرا از سفر به ایران ناراحتی؟

من در افغانستان در کارگاه هایی کار می کردم که خیلی موش داشت.آنجا حتی موش هم نکشته بودم اما حالا آدمکش شدم.خیلی می ترسیدم خطراتی برای من اتفاق بیفتد و هر چه می ترسیدم سرم آمد.اما مجبور شدم بیایم.

چرا مجبور شدی؟

عاشق دختری شدم که پدر شرط گذاشت به ایران بیایم و کار کنم و برای دخترش طلا ببرم.می گفت پسران خودم هم در ایران کار کردند.مادرم گفت اگر دختر را می خواهی ترس را کنار بگذار.

از چه چیز این همه می ترسیدی؟

 قبلا پسرعموهایم غیرقانونی وارد ایران شدند و از آنها شنیده بودم، خودرویی که با آن راهی ایران شدند واژگون شد و چند نفر فوت کردند.حتی می گفتند یک نفر به خاطر ازدحام افراد در خودرو سواری خفه شده بود.علاوه بر این شنیده بودم که یک روز کامل باید در مسیرصعب العبور پیاده روی کنم و ممکن است خودرو گشت پلیس ایران ما را دستگیر کند.

در مسیر به چنین خطراتی برخوردی؟

از مرز پاکستان 24 ساعت پیاده روی کردیم. در مسیر کوهستان یکی از همراهان پایش سر خورد و از کوه سقوط کرد و فوت کرد.دیدن این صحنه باعث شد حال خیلی بدی داشته باشم و تا چند روز خواب و خوراک نداشتم.

چرا اینقدر گریه می کنی؟

عذاب وجدان دارم.

بنا بر این گزارش، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است.