ناگفته های تلخ عروس 20 ساله مشهدی از منجلاب وحشتناک داماد

این ها بخشی از اظهارات تازه عروس 20 ساله ای است که به همراه همسر 33 ساله اش به اتهام توزیع مواد مخدر صنعتی دستگیر شده بود.

این زن جوان درحالی که ادعا می کرد به اجبار همسرش به توزیع مواد مخدر می پرداخت درباره داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: در کلاس دوم دبستان درس می خواندم که یک روز وقتی از مدرسه به خانه آمدم هیاهویی در منزل ما به پا بود.

همه لباس سیاه به تن داشتند و مادرم بر سرو صورتش می کوبید. تازه فهمیدم پدر بیمارم فوت کرده است.

من هم مانند دیگران اشک می ریختم اما نمی دانستم این حادثه مسیر زندگی ام را عوض می کند چرا که پدرم یک کارگر ساده کوره آجرپزی بود و اوضاع مالی خوبی نداشت.

از سوی دیگر نیز همه درآمد و پس اندازش را برای درمان بیماری سرطان هزینه کرده بود.

با این حال برادرانم هزینه های زندگی ما را به عهده گرفتند و یکی از خواهرانم ازدواج کرد. هنوز سالگرد پدرم نشده بود که مادرم به عقد موقت مرد دیگری درآمد و به دنبال سرنوشت خودش رفت.

من هم در حالی در خانه خواهر و برادرانم زندگی می کردم که می دانستم آن ها برای تامین مخارج روزانه خودشان با مشکلات حادی روبه رو هستند و من از این که سربار آن ها بودم زجر می کشیدم .

روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که یک سال قبل روزی در خیابان نگاهم با نگاه های جوانی تلاقی کرد که به درخت حاشیه خیابان تکیه داده بود. همین نگاه به لبخندی خیابانی انجامید و شماره تلفنی بین ما رد و بدل شد .

از همان روز به بعد قرار و مدارهای پنهانی من و منصور آغاز شد و ما در طول یک هفته چندین بار همدیگر را ملاقات کردیم و قرار ازدواج گذاشتیم اما خواهر و برادرانم با دیدن چهره آشفته و رفتارهای پرخاشگرانه منصور به شدت با ازدواج مان مخالفت کردند.

با این حال من که از این تنهایی خسته شده بودم و خودم را موجودی سربار می دانستم بدون توجه به خواسته ها و نصیحت های اطرافیانم دست منصور را گرفتم و به عقد او درآمدم اما هنوز یک ماه از ثبت ازدواج مان نگذشته بود که فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام .

همسرم مردی سابقه دار و توزیع کننده مواد مخدر بود که بیشتر از چند ماه از آزادی اش نمی گذشت . دنیا روی سرم خراب شد اما نمی توانستم در این باره چیزی به اطرافیانم بگویم چرا که من به خواست خودم در این منجلاب وحشتناک افتاده بودم.

ابتدا تصمیم به طلاق گرفتم ولی خیلی زود فهمیدم یک ماهه باردار هستم و از تصمیم خودم منصرف شدم . از سوی دیگر منصور نه تنها به مواد مخدر صنعتی اعتیاد داشت بلکه یکی از عاملان توزیع شیشه و کریستال در پارک ها بود. او که می دانست من چاره ای جز سکوت ندارم مجبورم می کرد برای حمل مواد مخدر به او کمک کنم چرا که مدعی بود اگر یک زن همراهش باشد ماموران به او مشکوک نمی شوند .

من هم اگر خواسته‌اش را برآورده نمی کردم زیر مشت و لگد قرار می گرفتم و به شدت کتک می خوردم . در این شرایط هنگامی که به همراه همسرم مشغول توزیع مواد مخدر بودیم، ناگهان در محاصره پلیس قرار گرفتیم و دستگیر شدیم. حالا هم نمی دانم سرنوشت من و فرزند به دنیا نیامده ام چه خواهد شد .

 این زوج جوان پس از انجام بازجویی های تخصصی در دایره مبارزه با مواد مخدر و با دستور سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) به مراجع قضایی معرفی شدند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی