زن 36 ساله در حالی که بیان می کرد، همسرم مرا از خانه بیرون انداخته و سربار پدرم شده ام، درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد گفت: هنوز شیرینی قبولی در آزمون سراسری را مزمزه می کردم که «رامتین» به خواستگاری ام آمد اما پدرم با این شرط با ازدواج من و او موافقت کرد که مانع ادامه تحصیل من نشود.

در حالی که مشغول تحصیل در دانشگاه بودم، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم ولی همسرم بیکار بود و روزگارمان به سختی می گذشت.

خلاصه باتلاش بسیار و مراجعه به افراد مختلف بالاخره رامتین به عنوان نگهبان در یکی از بیمارستان های بزرگ مشهد استخدام شد.

بعد از آن اوضاع زندگی مان آرام آرام بهتر شد و من هم تحصیلات تکمیلی را به پایان رساندم اما رامتین اجازه نداد بیرون از منزل کار کنم. همه اوقاتم را صرف خانه داری و تربیت فرزندانم می کردم تا این که با کمک مالی پدرم و فروش طلاهایم موفق شدیم خانه کوچکی بخریم.

دیگر هیچ پس اندازی نداشتیم و روزهای سختی را می گذراندیم به گونه ای که در تامین هزینه های روزانه زندگی نیز مشکل داشتیم. هربار که به خانه پدرم می رفتیم من مقداری از میوه ها را درون کیفم می ریختم تا روز بعد در کیف مدرسه فرزندانم بگذارم.

یک بار که این کار را تکرار کردم، پدرم متوجه ماجرا شد اما چیزی به من نگفت. از آن روز به بعد پدرم به بهانه های مختلف و با پلاستیک های میوه به خانه مان می آمد تا من برای تهیه میوه دچار مشکل نشوم. با وجود این، یک روز رامتین متوجه ماجرا شد و همه میوه ها را درون سطل زباله ریخت ولی من همیشه در برابر رفتارهای ناشایست همسرم سکوت می کردم تا سه فرزندم دچار مشکل نشوند.

همه این سختی ها را به امید یک زندگی بهتر تحمل می کردم تا این که حدود سه سال قبل متوجه شدم او یکی از کارکنان بیمارستان را به عقد موقت خودش درآورده است که از اعضای کادر درمان بود.

از آن روز به بعد، رفتارهای همسرم با من به کلی تغییر کرد. او حتی منزلی که سند آن را به نام من ثبت کرده بود به زور از من گرفت و به نام همسر صیغه ای اش سند زد.

حالا دیگر همواره مورد سرزنش قرار می گرفتم و گاهی به شدت کتک می خوردم تا منزلم را ترک کنم اما من با همه این مشکلات نمی توانستم از فرزندانم جدا شوم و مجبور بودم این تلخی ها را نیز تحمل کنم ولی چند روز قبل زمانی که برای خرید از منزل بیرون رفتم، همسرم درخانه را قفل کرد و دیگر مرا راه نداد. حالا هم بدون آن که پس اندازی داشته باشم سربار پدرم شده ام و دلم برای دیدن سه فرزندم پر می زند و...

با صدور دستوری از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی به این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی