گروگانگیری خانوادگی برای ارثه پدری / 3 برادر شوهرخواهرشان را دزدیدند
حوادث رکنا: 3 برادر خشمگین برای ارثیه پدری شان داماد خانواده را به گروگان گرفتند.
سه برادر با تصور اینکه ارثیه پدریشان با فریبکاری داماد بر باد رفته است، به انتقامجویی خشنی دست زدند.
به گزارش اختصاصی رکنا، وقتی خواهر شنید برادرانش میهمان شام هستند، احساس کرد کینهها خاموش شده است، غافل از اینکه در نقشهای شوم گرفتار خواهند شد.
نیمه شب 5 اسفندماه، زن با صدایی گرفته و در حالی که به سختی حرف میزد، با پلیس 110 تماس گرفت و ادعا کرد شوهرش از سوی برادرانش ربوده شده است و احتمال وقوع یک قتل وجود دارد. وقتی ماموران کلانتری خود را به خانهای در شمال تهران رساندند، زن هراسان را دیدند که جلوی در آپارتمان ایستاده و با همسایههایش حرف میزند. «مریم» با دیدن ماموران گفت: پدرم یک کارخانه ظروف تفلن داشت، البته بیشتر شبیه کارگاه بود و شوهرم که «فریبرز» نام دارد، حسابدار وی بود و همه امور مالیاش را انجام میداد.
وی افزود: 6 ماه قبل پدرم در محل کارش سکته کرد. 10 روز در بیمارستان بود تا اینکه تمام کرد و همه عزادار شدیم. مرگ پدرم دل من و شوهرم را خیلی شکست، چراکه او را دوست داشتیم. مریم ادامه داد: وقتی پدرم زنده بود، من و سه برادرم خیلی با هم خوب بودیم، رابطهمان صمیمی بود و خیلیها حسادت میکردند. همیشه این احساس را داشتم اگر روزی اتفاقی برای یکی از آنها بیفتد، زنده نمیمانم. هدایای آنچنانی بین خانوادههای ما رد و بدل میشد تا اینکه نوبت به ارثیه پدریمان رسید.
دردسر ارثیه پدری برای یک زن / شوهرش را ربودند
وقتی فریبرز که حسابدار و مسوول همه مسایل مالی پدرم بود، پس از حسابرسی، کل دارایی پدرم را اعلام کرد تا انحصار وراثت شود، ناگهان هر سه برادرم تغییر رنگ دادند. آنها بدون در نظر گرفتن بازار و حتی ورشکستگی جزیی کارگاه پدرم، ادعا داشتند که حساب و کتابها دستکاری شده و انگشت اتهام را به سمت فریبرز نشانه رفتند.
شوهرم و حتی من که از همه آنها بزرگتر هستیم و برخلاف سه برادرم، هیچگاه پدرم را تنها نگذاشته بودیم، خیلی ناراحت شدیم و فریبرز با دلشکستگی از خانه پدریام خارج شد و به من گفت که دیگر نمیخواهد برادرانم را ببیند.
از آنجا که میدانستم شوهرم راستگوست و تلاشش را هم دیده بودم تا پدرم از لحاظ مالی به زمین نخورد، در حمایت از وی به رفتار سه برادرم، اعتراض کردم، اما آنها برخلاف گذشته با بیاحترامی من را نیز شریک دزد قافله دانستند و خواستند فریبرز را وادار به بازگرداندن پولهای پدرم کنم.
مریم با گریه گفت: به پیشنهاد شوهرم به محضر رفتم و ارثیهام را به برادرانم بخشیدم و به آنها پیغام دادم که دیگر هیچ رابطهای بین ما وجود ندارد. ابتدا تصور کردم که این کارم باعث شود آنها از خر شیطان پایین بیایند، اما پیغام آمد که میدانند به اندازهای پول به جیب زدهایم که ارثیه پدری به دردمان نمیخورد.
برادران خمشگین شوهرخواهرشان را گروگان گرفتند
دیگر جوابی ندادم و 6 ماه گذشت تا اینکه ظهر امروز «حسن» برادر کوچکترم به خانهام زنگ زد. صدایش مهربان بود و گفت برای حل و فصل اختلافات و آشتیکنان، شام هر سه برادرم به خانهمان میآیند. خیلی خوشحال شدم، فریبرز هم راضی بود. شب که شد، «حسن»، «محمود» و «شهرام» آمدند، اما چهرهشان باز خشمگین بود.
من برای چیدن غذا روی میز به آشپزخانه رفته بودم که ناگهان صدای تکاپو و درگیری را شنیدم. وقتی هراسان به پذیرایی برگشتم، دیدم برادرانم با چسبهای پهن، شوهرم را نوارپیچ کردهاند. خواستم حرفی بزنم که حسن به سمتم آمد. دهان و دستانم را با چسب بست و من را داخل حمام انداخت. نگاههای ملتمسانه شوهرم را فراموش نمیکنم. دیگر نفهمیدم چه شد، خیلی به در حمام کوبیدم تا اینکه پسرم که ساعت 12 شب به خانه آمده بود، در را باز کرد و سریع با پلیس تماس گرفتم.
ماموران پلیس که با یک گروگانگیری فامیلی مواجه بودند، با دستور بازپرس کشیک دادسرای شمیرانات، وارد عمل شدند. هیچکدام از برادرها به موبایلهایشان پاسخگو نبودند و وقتی ماموران در خانههایشان رفتند، فهمیدند آنها همسر و بچههایشان را به سفر ترکیه فرستادهاند و با نقشه حسابشدهای دست به این کار زدهاند.
هیچ ردپایی از این سه برادر و دامادشان نبود. یک هفته گذشت تا اینکه کارآگاهان به یک باغی در جنوب تهران رسیدند که متعلق به یکی از دوستان شهرام بود و وقتی غافلگیرانه به آنجا رفتند، فریبرز را در شرایطی نامناسب در یک اتاق کوچک پیدا کردند، اما اثری از سه برادر نبود.
فریبرز، وقتی توانست حرف بزند ادعا کرد که برادران همسرش وی را در آنجا زندانی کرده و گاهی برای غذا و آب نزدش میرفتند و هیچگاه در باغ نبودند و اگر پتو و یک والور نداشت، حتما از سرما زنده نمیماند.
فریبرز به افسر پرونده گفت: هر روز سوالهای تکراری میپرسیدند و من جوابهای تکراری میدادم که قانع نمیشدند.
ماموران که شنیدند برادران کینهجو به آن باغ سرکشی میکنند، در آنجا به کمین نشستند و هنوز شب نشده بود که حسن دستگیر شد.
این مرد جوان که باور نمیکرد دستگیر شود، در بازجوییها محل اختفای دو برادرش در خانهشان حوالی پردیس را لو داد و ساعتی بعد محمود و شهرام نیز به دام افتادند. سه برادر باز اصرار داشتند که دامادشان خیانت در امانت کرده است و فریبرز میگفت که همه نوع سند برای اثبات بیگناهیاش دارد.
بنابر این گزارش، بازپرس پرونده با توجه به اینکه فریبرز و خواهر این سه برادر، راضی نبودند آنها به زندان بیفتند، با وثیقه میلیونی متهمان را آزاد کرد و دستور داد تا اسناد ورثهای نیز بررسی شود تا در صورت وجود ایرادی این بخش نیز رازگشایی شود.
ارثیه های دردسر ساز
محمود ایزدنیا، جامعهشناس درباره این پرونده میگوید: متاسفانه ارثیهها همیشه باعث دلخوری میشود، حتی اگر طبق قانون انحصار وراثت صورت گیرد. وی میافزاید: پروندههایی داشتیم که همین ارثیهها باعث وقوع قتل شدهاند که متاسفانه در این پرونده نیست. اعضای یک خانواده با محبت به خاطر مال دنیا باز به جان هم افتادهاند و عجیب اینکه همه آنها از لحاظ مالی در شرایط خوبی بوده و شاید نیازی به این ارثیه نیز نداشتهاند، اما طمع همیشه کار دست انسان میدهد و ارثیه یکی از بحثهای اصلی در به وجود آمدن طمع است. این جامعهشناس میگوید: مرگ خبر نمیدهد و بهتر است افراد چه پولدار و چه کسانی که در سطح عادی هستند، قبل از هر چیزی وصیتنامه آماده کنند و داراییهایشان را بیان کرده و انتظاراتشان را بنویسند تا وراث با احترامی که به وی دارند، بدون دعوا به داراییهایشان برسند و اختلافاتی بین آنها بروز نکند. ایزدنیا ادامه میدهد: اگر اختلافی نیز درگرفت، چه بهتر است به قانون پناه ببرند و از دست زدن به اقدامات خودسرانه که تبعات منفی زیادی نیز دارد، جلوگیری کنند. طرح دعوا در دادسرا و دادگاه ایدهآلترین راه برای حل این اختلافات است.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر