هوشنگ امینی را می شناسید؟! /  لقب او در 7 قتل سریالی قاتل کلاه نمدی است! + عکس

به گزارش رکنا ، او که کنجکاو شده بود، رد خون را دنبال کرد و به یک چاه رسید. بعد به ژاندارمری محل رفت و به مأموران خبر داد. وقتی مأموران آمدند و داخل چاه را گشتند، جسد بی‌سر جوانی را پیدا کردند. حدود یک‌ماه بعد هم، جسد زنی در چاه قنات منطقه دولت‌آباد ری پیدا شد. بعد از آن هم جسد بی‌سر دو نوجوان در منطقه شترخان در شرق تهران پیدا شد؛ شترخان جایی بود که اصغر قاتل بیشتر قتل‌هایش را در آنجا مرتکب شده‌بود.

از آن طرف، ژاندارمری دزد دوچرخه‌ای را در ورامین دستگیر کرده بود که دوچرخه‌ها را از تهران می‌دزدید و با مدارک جعلی در ورامین می‌فروخت. او در اعترافش اسمی هم از هوشنگ امینی برده بود و به‌خاطر همین، مأموران به سراغ هوشنگ رفتند تا از او هم پرس‌وجو کنند. اما هوشنگ فرار کرده و همین باعث شده بود مأموران ژاندارمری توجه‌شان به او جلب شود. در آن میان، ستوان هاشمی، از مأموران ژاندارمری ورامین هم به‌خاطر آورد که چندین سال پیش هوشنگ را هنگام ارتکاب به قتل جوانی دستگیر کرده‌ و مانع قتل جوان شده بودند. در آن موقع، مأموران دقیقا در لحظه بریدن سر قربانی رسیده و او را گرفته بودند. در نهایت هم هوشنگ چند وقتی برای آن جرم به زندان رفته بود. با این یادآوری ستوان هاشمی، هوشنگ امینی را برای بازجویی فراخواند، اما هوشنگ به ژاندارمری نرفت. همین موضوع باعث شد پرونده دوچرخه‌دزدی و قتل به هم گره بخورد. مأموران چند وقتی دنبال هوشنگ گشتند تا اینکه او را در خانه خواهرش دستگیر کردند. درست30 سال پس از اصغر قاتل، وقتی هوشنگ امینی در ورامین دستگیر شد، روزنامه کیهان با این عنوان او را معرفی کرد: «قاتلی خطرناک‌تر از اصغر قاتل». در دهم فروردین­ ماه1342 روزنامه کیهان با عنوان «جنایات پی‌د‌رپی تهران توسط یک نفر انجام می‌شود» از دستگیری هوشنگ امینی خبر داد. بعضی از روزنامه‌ها به‌خاطر اینکه او در ورامین زندگی می‌کرد، به او لقب «هوشنگ ورامینی» داده بودند. بعضی دیگر هم به‌خاطر کلاه‌نمدی‌ای که همیشه به سر داشت، به او «قاتل کلاه‌نمدی» می‌گفتند. هوشنگ، از لات‌های بدنام ورامین، در اصل شاگرد راننده کامیون بود و حین الواتی‌هایش از کسبه منطقه باج‌گیری هم می‌کرد. علاوه بر اینها، به این معروف بود که قماربازی حرفه‌ای است. صدای خوشی هم داشت و گاه آواز هم می‌خواند. پس از دستگیری‌اش روزنامه‌ها و مطبوعات افسانه‌سرایی‌های بسیاری در وصف او می‌کردند؛ اینکه غزل‌های حافظ را از بر بوده و در جمع‌ها غزل‌خوانی می‌کرده. هوشنگ امینی ابتدا به ارتکاب 7 قتل اعتراف کرد. وقتی پرونده‌اش به دادسرای تهران ارجاع داده شد، 2 قتل دیگر را هم به گردن گرفت. بعد در روزهای اولی که به تهران منتقل شده‌بود، در مصاحبه با خبرنگار روزنامه کیهان، به 14 قتل دیگر هم اعتراف کرد. روزنامه کیهان که هر روز گزارش ویژه‌ای در مورد او کار می‌کرد، در هر شماره یکی از قتل‌ها و مکان جسد را لو می‌داد، تا اینکه در نهایت بازپرس پرونده برای یافتن جسدهای تازه و تکمیل پرونده، دست به دامن کیهان شد. با این حال هیچ وقت مشخص نشد هوشنگ امینی چند نفر را کشته و نخستین بار کی دست به قتل زده بود؛ حتی تاریخ دقیق نخستین قتلش هم مشخص نیست.

هوشنگ ورامینی

برای امینی مرد و زن و نوجوان و بزرگسال فرقی نداشت و هر کسی را که به تورش می‌خورد، می‌کشت. او از بعضی از آنها فقط دزدی کرده بود، بعضی‌های دیگر را هم بعد از تجاوز، کشته بود. اما جنجالی‌ترین مقتول او، ارنست لانگه، مستشار اقتصادی آلمان بود که گم‌شدنش در عرصه بین‌الملل برای ایران دردسر زیادی درست کرد. آلمان به ایران برای مشخص‌شدن سرنوشت او اولتیماتوم داد و مأموران در به در به‌دنبالش می‌گشتند. هوشنگ، لانگه را در حال مستی در خیابانی در تهران پیدا کرده و به بیابان‌های مسگرآباد کشانده بود. در آنجا بعد از دزدیدن اموالش او را کشته و جسدش را در چاهی انداخته بود. در آخر، هوشنگ امینی مانند اصغر قاتل به اعدام محکوم و قرار شد در همان مکانی که اصغر قاتل به دار آویخته شد، اعدام شود. مجازات او قرار بود آخرین اعدام در یک مکان عمومی باشد و بعد از آن، اعدام‌ها همگی در زندان صورت بگیرند. به‌خاطر شهرتی که هوشنگ امینی با قتل‌های بی‌رحمانه‌اش برای خود دست‌وپا کرده بود، مردم از شب قبل از اعدامش از همه جای تهران به سمت میدان توپخانه رفتند تا صبح به تماشای آخرین اعدام بنشینند. سیل جمعیت از همه راه‌های منتهی به میدان توپخانه سرازیر بود. هوشنگ، شب قبل از اعدامش با 2خبرنگار رادیو ایران مصاحبه‌ای کرد و انگیزه اصلی‌اش را رفتن به راه اصغر قاتل و از بین بردن افراد فاسد جامعه دانست. صبح اعدام هم در کمال خونسردی پای چوبه‌دار آوازی ‌خواند و خود را به دار مجازات سپرد.

هیچ وقت دقیقا مشخص نشد انگیزه‌های درونی او برای قتل‌ها چه بودند. بعضی‌ها ریشه قتل‌هایش را خانواده بی‌بندوبار او می‌دانستند؛ پدر و مادر هوشنگ هر کدام به‌ کار شیادی و بدنامی شهرت داشتند و برادرانش هم هر کدام به جرم و بزهی گرفتار شده بودند. از طرفی نحوه اعتراف ماجراجویانه او به خبرنگار روزنامه کیهان، نشان می‌داد که او بسیار شهرت‌طلب بود و هیچ فرصتی را برای خودنمایی از دست نمی‌داد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

محمد مقدسی- حسنا مرادی