کتک زدن دانش آموز مشهدی با خط کش/ معلم جوان چه گفت؟
رکنا: هیچ وقت هنگام رویدادها و اتفاقاتی که در زندگی ام رخ داد نتوانستم تصمیم درستی بگیرم و عاقلانه به عاقبت رفتار و گفتارم بیندیشم به همین دلیل شغلم را از دست دادم و دچار ناراحتی های روحی و روانی شدم تا جایی که گاهی افکار وحشتناکی به ذهنم خطور می کند و…
جوان ۳۸ ساله مجرد با بیان این که دیگر امیدی به زندگی ندارم و دیگران را مقصر رخدادهای تلخ زندگی ام می دانم درباره ماجراهایی که مدعی بود سرنوشت اش را تغییر داده به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: زمانی که در مقطع ابتدایی تحصیل می کردم درس هایم خیلی ضعیف بود چرا که به دلیل ضعف بینایی نوشته های روی تخته سیاه را نمی دیدم حتی وقتی در نیمکت اول می نشستم باز هم دیدن شفاف آن نوشته ها برایم بسیار سخت بود به همین دلیل همواره مورد غضب معلمان قرار می گرفتم. هیچ کس از ضعف بینایی من اطلاع نداشت و همکلاسی هایم به دلیل ضعف تحصیلی و نمرات باورناپذیر مسخره ام می کردند و «هو» میکشیدند. آن ها مرا «خنگ» صدا می زدند و با خنده هایشان آزارم می دادند از سوی دیگر معلمانم برای آن که بیشتر درس بخوانم اخم می کردند و گاهی مرا از خط کش چوبی می ترساندند بعضی اوقات نیز ضربه خط کش را بر دستانم حس می کردم و برای آن که معلم از من درس نپرسد سعی می کردم خودم را از دید او در کلاس پنهان کنم. خلاصه در حالی به خاطر ضعف بینایی یک سال مردود شدم که دیگر تنفر عجیبی از مدرسه داشتم تا این که بالاخره یکی از معلمان به ریشه مشکلم پی برد و مرا نزد چشم پزشک فرستاد. روزی که برای اولین بار عینک را به چشمانم زدم انگار وارد دنیای دیگری شده بودم. همه چیز برایم روشن و زیبا شد. نوشته های روی تخته سیاه را شفاف می دیدم و دیگر از درس خواندن لذت می بردم. خیلی زود شاگرد ممتاز شدم و لذت پیشرفت تحصیلی را چشیدم اما هیچ گاه نتوانستم اخم ها، خط کش چوبی و رفتارهای تحقیرآمیز یکی از معلمانم را فراموش کنم چرا که خودم را مستحق آن رفتارهای سرزنش آمیز نمی دانستم. خلاصه تحصیلاتم در مقطع متوسطه نیز به پایان رسید و من در یکی از رشته های دبیری علوم انسانی وارد دانشگاه شدم ولی هیچ علاقه ای به تحصیل در آن رشته نداشتم و از این که در آینده معلم می شوم خیلی ناراحت بودم چرا که خاطره خوبی از معلم دوره ابتدایی ام نداشتم. از سوی دیگر مجبور به ادامه تحصیل بودم و در غیر این صورت باید به خدمت سربازی می رفتم بنابراین به دلیل ترس از شرایط خدمت سربازی و سرگردانی های شغلی بعد از آن به تحصیل در دانشگاه ادامه دادم تا این که روزی یکی از استادان دانشگاه وقتی متوجه علاقه نداشتن من به رشته تحصیلی ام شد در یک محیط صمیمانه با من به گفت و گو پرداخت. وقتی حرف ها و عقده هایم را شنید دستانم را گرفت و از عشق معلمی و خدمت بی منت برایم سخن گفت و از خوبی ها مانند معلمی که متوجه ضعف بینایی ام شد، برایم مثال زد. آن روز سخنان استادم مرا دگرگون کرد تا جایی که همه عقده های فروخورده ام را فراموش کردم و به عشق معلمی تحصیل در دانشگاه را به پایان رساندم. بعد از آن به عنوان معلم غیررسمی در یکی از مدارس پسرانه ابتدایی مشغول کار شدم اما چند ماه بعد به خاطر رفتار نامناسب یکی از کارکنان مدرسه با او درگیر شدم. در واقع هنوز حقارت های دوران کودکی را به نوعی جبران می کردم خلاصه مدیر مدرسه هم از آن فرد طرفداری کرد به گونه ای که من از مدیر مدرسه هم کینه به دل گرفتم و همواره با او یا گاهی اولیای دانش آموزان درگیر می شدم. چون احساس می کردم نباید بگذارم رفتاری تبعیض آمیز با من داشته باشند و حقم را پایمال کنند.
همه همکارانم می گفتند سکوت کن! چرا که او مدیر است ولی من اعتقاد داشتم که چون پول و پارتی ندارم کسی به کار و تخصصم اهمیت نمی دهد و همواره نمره ارزیابی پایینی می گرفتم. تا جایی که در آستانه اخراج از مدرسه قرار گرفتم در همین حال از مدیر مدرسه و برخی دیگر از افرادی که به من توهین می کردند شکایت کردم اما در نهایت حرفم به جایی نرسید. بالاخره اخراج شدم. این حادثه مرا دچار افسردگی شدیدی کرد بعد از آن ماجرا دچار وسواس و بیماری های روحی و روانی شدم تا جایی که دیگران مرا دیوانه می خوانند که باید در بیمارستان روان پزشکی بستری شوم! اکنون چندین سال از آن ماجرا می گذرد و من که سربار خواهران و برادرانم هستم دیگران را مقصر همه بدبختی هایم می دانم و…
شایان ذکر است پس از انجام مشاوره های مقدماتی در کلانتری، به دستور سرگرد امارلو (سرپرست کلانتری شفا) این جوان به مرکز مشاوره ای پلیس راهنمایی شد تا از رخدادهای جبران ناپذیر جلوگیری شود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضویبرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سلام.انگار تمام معضلات ومشکلات اموزش وپرورش خلاصه در تنبیهات بدنی دانش اموزان می شود.
چرا درباره انانی که نظام اموزشی را به خاک ولجن کشیدن صحبت نمی شود.
چرا درمورد خانواده هایی که با چوب وچماق معلمان را لت وپار می کنند چیزی گفته نمی شود.
چرا درباره دانش اموزانی که معلم خود را با چاقو سوراخ سوراخ می کند مطلبی نوشته نمی شود.
بس کنید ،بیشتر از این فرهنگیان را خوار نکنید.اگر نیت شما نیکوست تلاش کنید نظام اموزشی از این بیماری لاعلاج که دامنگیر معلمان ان شده است نجات دهید نه ذکر این مطالب بیهوده
خسته نمیشین هر روز فقط دنبال پایین اوردن ارزش معلمان و بی احترامی به اونا هستید؟معلومه معلم خود شما خوب شما را در دوران تحصیل تربیت نکرده که این همه دنبال تحقیرکردن و شایعه پراکنی هستید.یه بار شده از سختی کارشون،فداکاریشون،مشکلاتشون بگین؟باید خجالت بکشید.
متاسفانه درمملکت اسلامی ما پارتی وتحقیر افراد بی پناه از کشور هند هم گذشته یک جوان ساده که در طول زندگش فقط دونفر ادم درست در برخورد هایش بوده واین قدر سالم بوده که با صحبت های آنها درونش جلا پیدا کند ولی این افراد از خدا بی خبر باز اورا عقده ای بار آوردند وحالا او هست باهمه مشکلاتش وانکی که به او می زنن نمیدونم چرا مراجع همیشه حق را به مدیران میدهند ؟همش پول پول.......
ایشالله خیرنبینن معلم های دوران کودکیش
من هم تجربه تحقیرناحق ازمعلمم راداشته ام
هروقت یادم میادحالم بدمیشه
بیخودنیس میگن معلمی شغل انبیاست کارهرکسی نیست چون خواسته یاناخواسته بارفتارشون باعث آسیب های روانی.شخصیتی به دانش آموزان میشن
من هم خاطره بدی از یکی از معلمان ابتداییم دارم او وقتی که من اصرار داشتم که پاسخ سوالی را که یکی از دانش آموزان بلد نبود را بگویم به من گفت بیا جلوی تخته ومن بااشتیاق وهیجان رفتم جلوی تخته تا سوال را روی تخته پاسخ بدم ولی معلم به من گفت پشتت رو به بچه ها کن وجلوی تخته بایست ومن هم آن زمان ۸ سالم بود ومعلم نمی دانست که بچه ۸ ساله هم می تواندبرای خودش عزت نفس داشته باشد با من چنین رفتاری کرد آن روز من اینقدر گریه کردم وهیچ وقت این خاطره از ذهنم پاک نخواهد شدوالان که خودم هم معلم هستم سعی می کنم رفتار مناسبی با دانش آموزانم داشته باشم در واقع رفتار معلمم به من آموخت که هیچ وقت به کوچکترها هم نباید توهین کردمصداق همون نثر که می گه ادب از که آموختی گفت از بی ادبان هر آنچه را که از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهیز کردم ایشان وامثال ایشان هم باید مثل من باشند نه اینکه خودشان را به خاطر یه خاطره بدتخریب کنید سعی کنیم بخشنده باشیم اینگونه آدم هایعنی افرادی مثل معلم این شخص در جامعه به وفور یافت می شوند ومطمئن باشید مانمی توانیم با همه اینها برخورد کنیم وآنها را ادب کنیم اگه ما زیاد با این افراد تند برخورد کنیم همه ما را مقصر خواهند دانست چرا؟!چون ماباید خودمان را باشرایط جامعه وفق بدیم وگرنه ما هرگز نخواهیم توانست جامعه رو با خودمون موافق کنیم هرگز
من در دوره ابتدایی وقتی درس بلد نبودم بخصوص ریاضی ضیف بودم باخطکش چنان تو سرم میزد چشم هام سیاه تاریکی میکرد یا باخطکش به کف دستم میزد قرمز می شد بعد تاول می زد
من خودم معلم هستم همیشه میگفتم معلمم رونمیبخشم منوزدیاتحقیرکرداماحالامیفهمم معلم من چی کشیده وقتی جای کسی نیستیداظهارنظرنکنیدمن خودم هرروزدانش اموزگستاخی میکنه والدین میادفحشم میده حتی یه بارجلوشونومدیرگرفت میخاستن بزننم واقعاهرمعلمی دانش اموزروبزنه من بهش حق میدم دیگه خیلی به دانش اموزارودادن