سرنوشت تلخ آقای بهروزی با یک آرزوی بزرگ
رکنا: آقای بهروزی که 50 بهار را پشت سر گذاشته نتوانسته است تاکنون خانهای بخرد و همیشه فکر صاحبخانه شدن و انتظار خرید خانه او را آزار می داد او و خانوادهاش هر جا که مستاجر بودهاند با خاطرات خوبی آن جا را ترک کردهاند...
به گزارش رکنا، اینبار آقای بهروزی احساس میکند صاحبخانهاش که هم سن و سال پسر اوست کمی با بقیه فرق دارد مغرور است و برای هر چیزی بهانه میگیرد چرا پنجره اتاقتان را به شدت میبندید چرا بچهها خیلی بالا پایین میروند چرا آب زیاد مصرف می کنید...
یکی دوبار به صاحبخانهاش تذکر میدهد که پسرم هنوز تو متولد نشده بودی که من سرد و گرم روزگار را میچشیدم تو جای پسرم هستی آدم این قدر با بزرگتر از خودش بدخلقی نمیکند ما که به موقع اجاره تو را می دهیم ما که همه چیز را رعایت میکنیم این همه بهانه برای چیست اگر میخواهی خالی کنیم و برویم...
تذکرات آقای بهروزی فقط برای ساعتی موثر بود و بعد همان آش و همان کاسه و غرولند صاحبخانه شروع میشد.
پاسی از شب گذشته آقای بهروزی متوجه میشودکه چراغ راهرو روشن مانده است از پسر 10سالهاش می خواهد که به راهرو برود و چراغ را خاموش کند...
دست به کلید بردن برای خاموش کردن همان و ورود صاحبخانه 30ساله از در ساختمان همان...
این وقت شب چرا چراغ روشن مانده خجالت هم چیز خوبی است عجب مستاجر پررویی چقدر باید تحمل کنم و پشت سر هم هر چه دلش میخواست میگفت...
آقای بهروزی و همسرش به داد و بیداد صاحبخانه بیرون میآیند و هر چه صاحبخانه جوان را به آرامش دعوت میکنند نتیجهای نمیدهد...
به صدای مشاجره صاحبخانه و آقای بهروزی تعدادی از همسایهها نیز بیرون میآیند صاحبخانه یقه مستاجر را می گیرد و او را از پلهها پایین میکشد دخالت همسایهها نیز مانع درگیری نمیشود. او مغرور از تسلط خود احساس میکند پیروز میدان است حتی شیون زن و بچهها نیز رحمی در دل او ایجاد نمیکند. او آقای بهروزی را کشان کشان به طرف پایین میبرد ناگهان متوجه میشود رنگ چهره مرد 50ساله مثل گچ سفید شده و حرکتی از خود ندارد در یک لحظه اضطراب همه وجودش را فرا میگیرد همین که او را رها میکند، رها کردن همان و افتادن همان...
آقای بهروزی هیچوقت از جای خود بلند نشد او در اثر سکته قلبی جان سپرد آیا بهتر نبود صاحبخانه برای مستاجر خود، هم سایه بود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
دکتر جعفر رشادتی
ارسال نظر