بلای هولناکی که نیمه شب بر سر رویای 19 ساله آمد ! / با سرو وضع پریشان و خونی در شهر گم شد
حوادث رکنا: من که همیشه صورتم را با سیلی سرخ نگه داشته ام تا کسی از راز زندگی ام سر در نیاورد حالا سرگردان شده ام و نمی دانم چه کار کنم.
به گزاش رکنا، پدر ۶۶ ساله در دایره اجتماعی کلانتری افزود: هر چه می کشم از ندانم کاری های همسرم است. من بازنشسته هستم و پسرم چند سال قبل ازدواج کرده است. اما رویا دختر کوچکم که الان ۱۹ سال دارد با کارهایش عذابم می دهد و آن قدر اذیتم کرده است که دوست دارم سر به بیابان بگذارم.
راستش را بخواهید همسرم که آزادی های زیادی برای دخترم قائل است از مدتی قبل مجبورم کرد برای این بچه یک خودرو بخرم. او پول بی حساب و کتاب نیز در اختیار رویا می گذاشت و تا می خواستم حرفی بزنم می گفت: مگر دختر من از دخترخاله هایش کمتر است که... .
متأسفانه منشاء همه این رفتارهای غلط تربیتی چشم و هم چشمی بود و آبرویم را سوزاند و خاکستر کرد. پدر دل شکسته آهی کشید و افزود: من که از رفت و آمدهای وقت و بی وقت دخترم به تنگ آمده بودم از مدتی قبل او را به طور نامحسوس تحت کنترل قرار دادم و متوجه شدم پاره تنم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد پیدا کرده است.
این واقعیت تلخ نگرانی عجیبی در من به وجود آورده بود و دنبال فرصتی می گشتم تا با رویا دو کلمه حرف حساب بزنم. تا این که چند شب قبل، ساعت یک بامداد دخترم با سر و وضعی پریشان از بیرون آمد. رویا در پاسخ به این سوال که چرا این قدر دیر به خانه آمده ای و اصلا معلوم هست چه کار می کنی؟ داد و فریاد راه انداخت و گفت: به کسی مربوط نیست.
او که حالت طبیعی نداشت و دچار توهم شده بود با این تصور که من مأمور هستم و می خواهم دستگیرش کنم ناگهان شیشه پنجره را شکست و با تیزی شیشه اقدام به خودزنی کرد. رویا با لباس هایی آغشته به خون از خانه بیرون رفت و الان ۴۸ ساعت است که هیچ خبری از او ندارم. به هر کجا که عقلم می رسید زنگ زدم و سراغش را گرفتم ولی هیچ فایده ای نداشت و می ترسم بلایی به سر دخترم آمده باشد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ظرفیت انسان مثل یک ظرفه از اسمش پیداست .الکی نیست که می گن ظرفیت .یه لیوان و پر آب کنی آندازه اون آب می گیره .یه پارچ هم پر کنی آندازه پارچ آب می گیره .ضرفیت انسان هم
همین قدره .محبت بیش از حد شبیه پارچ آبیه که پر کردی و دیگه جا نداره و آب داخلش داره می ریزه .به خصوص بچه ها بعضی پدر و مادر ها از محبت زیاد اونقدر ظرف فرزند شون و پر می کنن که دیگه جا نداره آب از پار بیرون می ریزه چون ظرفیتش کامل شده و دیگه جا نداره .چشم و هم چشمی هم بهش اضافه بشه و آزادی بیش از حد .یک نا هنجاری به وجود میاد .دیگه نمی تونن جمع کنن این نا هنجاری رو ..یکی از روش ها و تجربه های که من باهاش تربیت شدم و در حد شرایط اجتماعی خودم جواب داده .اینه که پدر و مادر م پول زیاد توی دست و بالم نریختن .والبته از محبتشون هست با حقوق باز نشستی پدرم که فرهنگی هستش .ماهی ۵۰ تومن که الان شده ۱۰۰ تومن و با وجود اینکه ۳۸ سالم هست و خانه دار هم هستم .و مجرد اما بازم مادرم می گه من و پدرت این ۱۰۰ تومن و ما ها نه بهت می دیم .هر کاریش می خوای بکنی دیگه مال خودته .می خوای یه جا خرجش کن ،یا پس انداز آن ،یا در راه خدا انفاق کن ،یا آتیشش
بزن هر کاری می خوای بکن باهاش ولی تا ماهی دیگه سر برج خبری از پول و تو جیبی نیست .خب منم میام وسایل مورد نیازمو لیست می کنم .اندازه اون توی کیفم می گذارم .ما بقیه شو که اضافه میاد پس انداز می کنم .یا سکه های پارسیان .۵۰ تومنی و۱۰۰ تومنی می گیرم .صدقه هم باهاش می دم .که برکت توی پولم می ندازه .وهر بار که پدر یا مادر یا داداش هام پول لازم داشتن از پس اندازم بهشون می دم و کارشون راه افتاد پس می دن .مقداری هم برای شارژ اینتر نت کنار می گذارم .و از ته دلم با تمام وجو با این روش تربیتی از پدرم و مادرم صمیمانه تشکر می کنم و عاشقشونم .