از وقتی که شوهرم در خواب اسم سارا را به زبان آورد کابوس های من شروع شد
حوادث رکنا: زن جوان که به خاطر خیانت شوهرش تن به طلاق داده بود با سرنوشت پیچیده ای روبه رو شد. او برای سرپرستی دخترش که در ازای بخشیدن مهریه آن را برعهده داشت به دادگاه خانواده شهید محلاتی تهران رفت و به طرح شکایت پرداخت.
به گزارش رکنا، شیوا به آینه نگاه کرد. چقدر پیر و شکسته شده بود. انگار هزار سال داشت. انگار طی هزار سال زیر خروارها سختی شانه هایش خمیده شده بود، به خودش و جوانی از دست رفته اش کمی فکر می کرد، بیشتر دچار ناراحتی میشد. بیشتر قلبش به درد می آمد. حاصل زندگی زناشویی اش دخترکی بود که حالا درست شش سال بود از او جدا مانده بود. تنها چهار سال زیر یک سقف با شوهرش زندگی کرده بود؟ چرا که پیمان در پی هوس رفته بود.
در دادگاه چه گذشت ؟
شیوا در برابر قاضی دادگاه خانواده ایستاد صدایش می لرزید. کمی هم خجالت زده بود آرام و شمرده گفت: روزی که پیمان به خواستگاری ام آمده بود وقتی با سینی چای جلوی او ایستادم، احساس کردم نگاه هایش خیلی بیگانه است و انگار به زور به خانه مان آمده. بیشتر از آن که پیمان من را دوست داشته باشد و به این وصلت اصرار کند، مادر پیمان تمایل داشت که من عروس شان شوم.
آهی کشید و گفت: مادرشوهرم انگار متوجه این بی تفاوتی شده بود او گفت بعضی پسرها موقع زن گرفتن شرم و حیا سراغشان می آید و همین دلیل زبانشان بند می آید. مادرم هم تایید کرد و گفت که پدر من هم در جلسه خواستگاری همین شکلی بود اما ای کاش پیمان تنها یک هفته مثل پدرم بود.
شیوا مکثی کرد و ادامه داد: خیلی زود با اصرار مادر پیمان و پدر و مادرم سر سفره عقد نشستم، امیدوار بودم با نگاه بیگانه پیمان آشنا شوم. من پیمان را دوست داشتم می دانستم پیمان شغل مناسبی ندارد اما پذیرفتم در سختی ها با او باشم. من و او در خانه کوچکی زندگی مان را آغاز کردیم.
تولد دخترم پیمان را خوشحال نکرد
شیوا سری تکان داد و به قاضی گفت: برای این که زندگی مان گرم تر شود، مادر شدم. عجیب این که پیمان اصلا خوشحال نبود تا این که دخترم به دنیا آمد نام او را من حمیرا گذاشتم و امیدوار شدم دخترم زندگی مان را از بی روحی درآورد .
سارا و عشق قدیمی
زن جوان بغض اش ترکید و گفت: هنوز یک هفته نگذشته بود، سارا که از اقوام دور پیمان بود، برای دیدن دخترم به خانه امان آمد. از این که مورد توجه اقوام دور پیمان هستم، خوشحال شدم تا این که از خواهر پیمان شنیدم سارا از شوهرش طلاق گرفته است. انگار او از روزی که شوهر کرده بود، اصلاً علاقه ای به شوهرش نداشت. سارا به اصرار خانواده اش شوهر کرده بود و دلش در جای دیگری بند بود. اصلاً خانه و شوهرش را دوست نداشت.
از این که می دیدم دختر جوانی مثل سارا سیاه بخت شده است، ناراحت بودم. از آن شب به بعد متوجه کابوسهایی شدم که شوهرم میدید. پیمان در خواب اسم سارا را صدا می کرد. احساس کردم شاید پیمان هم به خاطر طلاق سارا ناراحت است ولی یک ماه بعد فهمیدم که اشتباه میکردم. از آن روز به بعد متوجه غیبتهای شوهرم شدم، در دلم میدانستم که پیمان در کنار ساراست، اما نمیتوانستم باور کنم.
اعتراف پیمان به گذشته اش با سارا
شیوا افزود: چهار سال گذشت. دیگر نمی توانستم تحمل کنم. وقتی به پیمان فهماندم می دانم او خیانت کرده است باور نمی کردم پیمان با گستاخی جواب بدهد! او در برابرم ایستاد و گفت که تو تازه و به زور به زندگی من آمدی. سارا را از کودکی دوست داشتم. برای دیدن او به هر چیزی که بگویی متوسل می شدم. سارا هم مرا دوست داشت. به خواستگاری اش رفتم، پدرش قبول نکرد. او را برای پسر یکی از دوستانش در نظر گرفته بود. سارا را که شوهر دادند، من دچار ناراحتی روحی شدم. مادرم برای این که از غصه هایم کم شود، مرا ناچار کرد که تو را بگیرم. تو را گرفتم و با تو ازدواج کردم.درحالی که هیچ علاقه ای به تو نداشتم. حالا که سارا از شوهرش جدا شده است و می خواهد زن من بشود، من باید با او ازدواج کنم. من دلم می خواهد در خانه ای باشم که او باشد.
طلاق و بخشیدن مهریه
زن گریان گفت: طلاق گرفتم و مهریه ام را بخشیدم به شرط این که حمیرا دخترم به من برسد. پذیرفت اما فقط یک ماه طول کشید که پدرم این بار من را اذیت کرد او گفت، نوه داماد بی معرفت اش را نگه نمی دارد. سر دوراهی بودم مجبور شدم دخترم را به پدرش بدهم و قرار شد هر هفته او را یک بار ببینم برای این که دخترم نزدم باشد سریع دنبال کار گشتم. همزمان در ملاقات هایم فهمیدم حمیرا به من کم مهر شده است و مقصر پدرش است.
بالاخره در شرکتی استخدام شدم و با اجاره خانه ای از پیمان خواستم دخترم را به من بدهد اما او نه تنها نپذیرفت بلکه از آن روز حتی اجازه نمی دهد هر هفته حمیرا را ببینم. او آخرین بار به من گفت از موقعیت و ارتباطی که دارد، استفاده میکند و نمی گذارد بچه را ببینم. حمیرا هم اگر لازم باشد، می آید در دادگاه می گوید که نمی خواهد تو را ببیند دیگر ۱۰ ساله است و دادگاه حرفش را قبول می کند.
شیوا در پایان گفت: می خواهم حمیرا را به خاطر شرطی که در بخشیدن مهریه ام گذاشتم به من بدهند و کاری با زندگی هیچ کس ندارم.
بنابه این گزارش، قاضی دادگاه خانواده دستور احضار شوهر سابق شیوا و حمیرا را به دادگاه داد تا با شنیدن ادعاهای آن ها و بررسی پرونده طلاق این زن و شوهر تصمیم نهایی را بگیرد.
قانون چه می گوید؟
در این مطلب می بینیم که این خانم در سال های قبل دادخواست داده است و این دادخواست برای «صدور گواهی عدم امکان سازش» تنظیم و به دادگاه ارائه شده است و در یکی از شعبه های مجتمع قضایی خانواده بررسی شده است.
آن چه از صحبتهای این زن بر می آید این است که زوج و زوجه هر دو در دادگاه به طلاق توافق داشته اند و براساس همین توافق بوده است که زوجه مهریه خود را در قبال طلاق خلع به زوج بدل کرده و زوج نیز متعهد گشته است که طلاقشان به صورت خلع ثبت شود.
زوجه همچنین در خصوص جهیزیه و نفقه اعلام کرده است که هیچ درخواست و ادعایی ندارد و تنها خواسته اش حضانت تنها دخترشان بوده است.
زوج متعهد شده است که بابت نفقه فرزند مشترکشان ماهیانه مبلغی به مادر طفل بپردازد و زوج نیز طبق توافق و رأی دادگاه هر هفته روزهای جمعه از ساعت ۹صبح تا ۱۲ظهر بتواند با فرزند خود ملاقات کند.
دادگاه بعد از این که داوران نظریه زوجین را اعلام میکنند و پس از آزمایش مخصوص تست بارداری زوجه که از سوی پزشکی قانونی صادر میشود، رأی به صدور گواهی عدم امکان سازش به صورت توافقی میکند.
زوجین بعداز صدور این گواهی، در مهلت مقرر قانونی اقدام به ثبت طلاق میکنند ولی چند ماه بعد زوجه فرزند مشترک را که در حضانت او بوده به علت مشکلاتی که با آن مواجه شده با یک درخواست مبنی بر استرداد طفل به پدر می سپارد.
این درخواست به پدر صادر میشود و در یک دادنامه دیگر مقرر میشود که مادر باید هر هفته روزهای جمعه از ساعت ۹صبح تا ۵عصر با بچه اش ملاقات کند با این که طفل مشترک به پدر واگذار می شود و با وجود این که دادگاه زمان ملاقات مادر را تعیین می کند، پدر مانع ملاقات مادر با فرزند مشترک میشود.
سرانجام چندماه بعد پدر طفل درخواست «تقاضای صدور حکم حضانت فرزند مشترک» را به دادگاه تقدیم میکند و دادگاه پس از تعیین وقت رسیدگی و دعوت از دوطرف مبادرت به صدور این حکم میکند.
حالا مشکل مادر این است که پدر مانع ملاقات او و فرزندش میشود. با توجه به این که در این جا فرزند دختری است ۱۰ساله که به سن بلوغ شرعی رسیده است، به موجب رأی وحـــــدت رویه به شماره ۳۰مورخ 1364.10.3 هیئت عمومی دیوان عالی کشور در ماده۱۲۱۰قانون مدنی اصلاحی هشتم دیماه سال۱۳۶۱ که علی القاعده سن صغار به سن بلوغ را دلیل رشد قرار داده است و ناظر به دخالت آنان در هر نوع امور غیرمالی مربوط به خود هستند، در این اختلاف فرزند مشترک مختار است زندگی با پدر یا مادرش را خود شخصاً انتخاب کند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
چرا وقتی که کسی زن دوم می گیره اسمش رو میزارین خیانت؟ شما و هر کسی که اسم ازدواج مجدد رو خیانت میزاره غلط زیادی می کنین. چطور تو کشورهای دیگه اگر مردی به هر دلیل دو یا چند همسر داره کسی نمیگه خیانت و فقط تو ایرانه که به دلیل تربیت غلط زن ها تو شوهرشون زن دیگه ای میگیره اسمش رو خیانت میزارن
منظورشن از خیانت زن دوم نبوده با وجود اینکه متاهل بوده به کس دیگه ای فکر کرده اونم با وجود یک بچه اگه اون دختر میخواست اصلا نباید زن می گرفت حتی به زور خانواده هم نه الان با وجود زن بچه یادش اون عاشق کس دیگه ای بود