تراژدی تلخ در مرگ آتشین 4 دختر دانش آموز سرکلاس درس / یکسال سردرگمی در زاهدان + عکس ها
حوادث رکنا: سازمان نوسازی مدارس و مدرسه اسوه حسنه به عنوان مقصران آتشسوزی زاهدان معرفی شدند.
به گزارش رکنا، به تازگی هیأت پنج نفره کارشناسی برای تعیین مقصران حادثه از تهران به زاهدان رفتند.نزدیک به یک سال است که بلاتکلیف هستند، به هر جا مراجعه میکنند، جواب روشنی نمیگیرند، هنوز هم نمیدانند که مقصر آن حادثه چه کسی بود و کوتاهی و بیتوجهی چه کسانی باعث شد تا فرزندانشان در آتش بسوزند. این پدرها و مادرهای داغدار اما فقط یک خواسته دارند: «معرفی مقصران حادثه و برخورد قاطع قضائی با آنها»؛ درخواستی که ظاهرا هنوز راه زیادی برای تحقق آن وجود دارد.
آخرین روزهای آذر سال گذشته بود که کلاس درس مدرسه غیرانتفاعی «اسوه حسنه» آتش گرفت؛ باز هم ماجرای بخاری نفتی و گالن پر از نفت و آتشسوزی. در آن حادثه اما یکتا میرشکار، مانا خسروپرست، صبا عربی و مریم نوکندی چهار دختربچه هفتسالهای بودند که یکی پس از دیگری به طرز دلخراشی در بیمارستان کوثر زاهدان جانشان را از دست دادند؛ مانند همه اتفاقات مشابه دستور پشت دستور بود که درخصوص برخورد قاطع با مسببان حادثه به گوش میرسید.
مسئولان مثل همیشه وعدههای زیادی دادند، دستور بازداشت چند نفری از اولیای مدرسه هم صادر شد و حتی در اقدامی کمسابقه (البته در ایران) تعدادی از مسئولان آموزشوپرورش هم استعفا کردند؛ اما حالا با گذشت نزدیک به یک سال از آن حادثه، ظاهرا کسی به جز این چهار خانواده داغدیده، پیگیر این پرونده نیست. آنطور که از گفتههای این خانوادهها برمیآید، اعتراضهای متعدد به نظر هیأتهای کارشناسی روند رسیدگی به این پرونده را طولانی کرده است، ضمن اینکه با به میان آمدن نام سازمان نوسازی مدارس بهعنوان یکی از مقصران حادثه (البته تا اینجای کار) پرونده به تهران منتقل شده است. از طرف دیگر به ادعای خانوادهها غیرانتفاعیبودن مدرسه هم باعث شده است تا آموزشوپرورش زاهدان چندان خودش را در قبال این حادثه مسئول نداند.
شناسایی مقصران اصلا کار سختی نیست
یک سال است که کسی جواب درستی به ما نمیدهد، هنوز یک جلسه دادگاه هم برگزار نشده است و اصلا مقصران حادثه مشخص نیستند که برای محاکمه آنها دادگاهی برگزار شود. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است، هیچکس در این مدت سراغی از ما نگرفت، حالی از ما نپرسید و یک نفر از مسئولان آموزشوپرورش از من نپرسید چه درد دلی داری. یگانه قل یکتا بود، این دختر سوختن و زجرکشیدن خواهرش را با چشم دید، از آن روز به بعد یگانه مریض شد، هنوز هم حالش خوب نیست. دخترم با این حال خرابش نیاز به مشاوره روانشناسی داشت، دریغ از یک جلسه مشاوره یا حتی معرفی یک رواندرمانگر مناسب به ما. اینها را پدر یکتا میرشکار به «شهروند» میگوید. پدری که دختر هفت سالهاش را کمتر از سه ماه در لباس مدرسه دید: «واقعا برای ما جای تعجب است، شناسایی و معرفی مقصر حادثهای به این واضحی چرا باید اینقدر طولانی شود.
شناسایی مقصران اصلا کار سختی نیست. معلوم است که مدیر و معلم مدرسه مقصرند؛ معلمی که ساعت ٨ صبح به جای حضور در مدرسه در خودروی همسرش نشسته و آنقدر صدای ضبطش را زیاد کرده بود که حتی جیغهای زجرآور بچههای طفلمعصوم را نشنیده، یا مسئولان مدرسهای که هیچکدامشان در زمان وقوع حادثه در مدرسه که همان محل کارشان است، حاضر نبودند؛ دیگر مقصر واضحتر از این.
مسئولان این مدرسه بدون مجوز سازمان نوسازی محل مدرسه را تغییر دادند. حالا ما چطور باید سازمان نوسازی را بهعنوان یکی از مقصران حادثه قبول کنیم؟» آنطور که میرشکار میگوید روند رسیدگی قضائی به این پرونده برای خانوادهها ابهامات زیادی به وجود آورده، ظاهرا همان هفتههای نخست معلم بازداشتشده با وثیقه آزاد میشود و درحال حاضر هم در زاهدان زندگی نمیکند. مدیر مدرسه هم که به جز دوبار به واسطه حضور هیأت کارشناسی با خانوادهها رودررو نشده، آزاد است و تحت پیگرد نیست.
مسئولان آموزشوپرورش بعد از اعتراض به نظر هیأت کارشناسی خودشان را کنار کشیدند: «تا قبل از آمدن هیأت سه نفره، آموزشوپرورش و مدرسه هرکدام ٥٠درصد مقصر شناخته شدند. البته هم ما و هم آموزشوپرورش به این موضوع اعتراض داشتیم، تا اینکه بعد از مدتی تیمی سه نفره از اصفهان به اینجا آمد. با آمدن آنها اوضاع پیچیدهتر شد. سازمان نوسازی مدارس هم پایش به این ماجرا باز شد، هرچند سازمان نوسازی مدعی است جابهجایی محل مدرسه بدون مجوز آنها انجام شده که همین موضوع باعث شد پرونده برای رسیدگی به تهران منتقل شود.»
رئیس سازمان نوسازی مدارس معاون وزیر آموزشوپرورش است، همین مسأله باعث سلب صلاحیت قضائی زاهدان شد تا پرونده به دادسرای ویژه کارکنان دولت در تهران ارجاع شود. میرشکار میگوید: «از وقتی پرونده به تهران آمد، پیگیری آن برای ما مشکلتر شد. هنوز هم هیچ ابلاغیهای از دادگاه به دست ما نرسیده، فقط چند هفته پیش یک هیأت کارشناسی دیگر این بار از تهران به زاهدان آمد، اما فایده این رفتوآمدها برای ما چیست، نمیدانم. برای من فقط مهم است که مقصر اصلی حادثه معرفی و محاکمه شود.»
آیا معلم دخترک را از کلاس پیشدبستانی بیرون کرده بود؟
یک ریال هم از پول بیمه دخترش را خرج نکرده است. او میگوید که پول برایش هیچ اهمیتی ندارد، فقط میخواهد آن کسی که باعث شد دختر کوچک و باهوشش بسوزد، مجازات شود و آنطور تلخ و دردناک جان دهد. معلم و مدیر مدرسه را بیشتر از همه مقصر میداند. روشنشدن تکلیف مرگ دردناک دخترش برایش از همه چیز مهمتر است. پدری که حالا در این یک سال پیرتر از همیشه شده است. حال و روز مادر مانا هم این روزها تعریفی ندارد. آنقدر غصه تنها فرزند سوختهاش را خورد که خودش هم روی اجاقگاز بیهوش شد و سوخت؛ دستانش سوخته و حالا بیشتر از هر زمان دیگری زجرهای دخترکش را درک میکند. خانواده خسروپرست این روزها دلتنگ دخترشان هستند و هیچ اتفاقی نمیتواند باعث تسکین دلشان شود؛ مگر شاید مجازات مقصر. پدر مانا خسروپرست در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از ماجرای این روزهای غمانگیزشان میگوید:
مانا تنها فرزندتان بود؟
بله؛ من فقط همین یک دختر را داشتم و جگرگوشهام بود. دختر باهوشی که در شش سالگی کلی سوره قرآن را حفظ بود و برنامههای زیادی برای آیندهاش داشتم. همیشه به خاطر هوش بالایش تصور میکردم در درس و آیندهاش بهترین خواهد بود؛ اما یک سهل انگاری زندگی این بچه و ما را تباه کرد.
شما در این حادثه چه کسی را مقصر میدانید؟
من معلم دخترم و معلم کلاس اولیها را بیشتر از همه مقصر میدانم. دختر من اصلا کلاس اولی نبود، نمیدانم در آن کلاس چه میکرد و معلم خودش کجا بود. هیچکس از این مسأله حرف نمیزند. در صورتی که دختر من پیشدبستانی بود و روز حادثه به کلاس اول رفته بود. در صورتی که آن لحظه اصلا زنگ تفریح پیشدبستانیها نبود. هیچکس به من نمیگوید که چرا دخترم آن لحظه در آن کلاس بود.
خودتان فکر میکنید چرا آنجا بود؟
چند روز قبل دخترم به دلیل مریضی دارو خورده و برای همین سر کلاس خوابش میبرد. معلمش هم او را دعوا کرده و حتی کتکش زده بود. بعد او را از کلاس پیشدبستانیها بیرون کرده بود. من رفتم مدرسه و موضوع حل شد؛ ولی من فکر میکنم بعد از آن اتفاق معلمش دیگر دخترم را سر کلاس راه نداده بود و برای همین دخترم سر کلاس اولیها مینشسته است. حالا او هم باید بیاید و پاسخ بدهد. من آن معلم را هم مقصر مرگ دخترم میدانم.
پول دیه هم گرفتید؟
همان روزهای اول آمدند و گفتند که پول بیمه دخترم را پرداخت میکنند و ١١٥میلیون تومان پول به من دادند؛ اما من حتی یک ریال از آن را هم خرج نکردم و حتی سعی کردم آن پول را پس بدهم. من پول نمیخواهم، فقط میخواهم بدانم تکلیف پرونده مرگ دخترم چه میشود، مقصر اصلی کیست و دوست دارم این مقصر هر چه زودتر مجازات شود. دختر من و آن سه دختربچه دیگر عذاب کشیدند و بیگناه نابود شدند باید کسی باشد که جواب ما را بدهد؛ اما این مسأله دیگر فراموش شده است و هیچکس پاسخگوی ما نیست.
از مدیر و معلم مدرسه خبر دارید؟
از معلم دخترم که اصلا خبر ندارم؛ چون هیچکس در پرونده از او بازجویی نکرد. مدیر و معلم کلاساولیها هم بعد از گذاشتن وثیقه ٥٠میلیون تومانی آزاد شدند و من شنیدهام که در مشهد تدریس میکنند.
مدرسه پلمپ شده است؟
نه؛ ولی چون یک ساختمان مسکونی بود الان به ملک شخصی تبدیل شده است.
در این مدت کسی از شما دیدن کرد؟
از مسئولان، وزیر آموزشوپرورش آمد و کلی وعده داد و وزیر بهداشت هم آمد و از ما دیدن کرد. من از وزیر بهداشت واقعا ممنونم که با ما همدردی واقعی کرد و قول داد هر کاری از دستش برمیآید، انجام دهد. اما متاسفانه بعد از این ماجرا استعفا کرد.
حال و روز همسرتان چطور است؟
حال و روز بدی دارد. در این مدت ناگهان ناپدید میشود و میفهمیم که سر خاک دخترم رفته است. هر روز و هر شب گریه میکند. خواب دخترمان را میبیند. تا اینکه چند وقت پیش اتفاقی باعث شد حالش بدتر از گذشته شود. او داشت غذا درست میکرد که ناگهان بیهوش شد و روی اجاق گاز افتاد، دستانش بشدت سوخت و تا همین الان به دنبال درمانش هستیم. این اتفاق باعث شده است که همسرم بیشتر از گذشته زجر بکشد؛ چون به این فکر میکند که سوختگی چقدر دردناک است و دخترمان چقدر عذاب کشیده است. این اتفاق واقعا ما را نابود کرده است.
آرایشگری که معلم بود، ناپدید شد
هنوز بغض دارد با همان بغض از صبا میگوید؛ از صبایی که تازه حس شیرین مدرسهرفتن را تجربه کرده بود. از روزهایی که صبا با شیرینزبانیهایش دل پدر و مادرش را آب میکرد. از مشقهای دخترش میگوید؛ مشقهای شبانهای که خیلی زود با آن توانست نام پدرو مادرش را بخواند و بنویسد. میگوید: «فقط دو ماه توانستم او را در لباس مدرسه ببینم که آتش امان نداد.» مرتضی عربی، از قهرمانان سابق کشتی سیستانوبلوچستان است. او پدر صبا عربی یکی از چهار دانشآموز پیشدبستانی و دبستان دخترانه «اسوه حسنه» است. او هنوز هم حادثه تلخ آن روز ٢٧ آذر ٩٧ را فراموش نکرده است، هنوز هم باور ندارد و میخواهد از این همه دردورنج فرار کند؛ میخواهد آن قسمت از آتش را فراموش کند اما این زخم همیشه با او است. بعد از این حادثه تلخ بود که از زاهدان انتقالی گرفت و به تهران آمد تا بتواند کمی از آن همه رنج فاصله بگیرد. مرتضی عربی از یک سال سخت گذشته به «شهروند» میگوید:
از روند پرونده دخترتان خبر دارید؟
از آنجا که به نظر کارشناسان سه نفره دادگستری هم ما و هم سازمان نوسازی مدارس اعتراض داشتیم، قرار شد که یک هیأت کارشناسی پنج نفره تشکیل شود. در همین حد اطلاع دارم. من تلفنی با دیگر خانوادهها در ارتباطم و خبر خاصی از پرونده ندارم.
گفته میشود پرونده به تهران آمده است؛ حالا که شما در تهران هستید، از جزییات آن خبر ندارید؟
تا پیش از این خیلی به دنبال پیگیری پرونده بودم اما مدتی است که سراغ پرونده را نمیگیرم؛ چون مطمئنم پرونده به جایی نمیرسد. پرونده ابهامات زیادی دارد اما هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد.
فکر میکنید مقصر حادثه کیست؟
من نمیتواتم بگویم دقیقا مقصر کیست؛ اما در این پرونده ابهامات زیادی وجود دارد: از معلمی که شغلش معلم نبود و آرایشگر بود و بهعنوان حقالتدریس در این دبستان کار میکرد و ناپدید شد تا سرایداری که در بازجوییها میگفت من در مدرسه حضور داشتم که این حادثه اتفاق افتاده و هیچ کاری نکرده بود. تازه اینها نمونه کوچکی از ابهامات پرونده است که سیستم قضا اصلا به اینها ورود نکرد. نمیدانم چه چیزی پشت پرده این پرونده است؛ رازهایی که انگار سر به مُهر است و قرار نیست به این زودیها افشا شود. امیدوارم هر چه زودتر مقصر حادثه مشخص شود و به سزای اعمالش برسد.
شما به جز صبا بچه دیگری هم دارید؟
دختری دو ساله به نام سارینا دارم. تمام تلاشمان این است که خواهر صبا به سرانجام برسد و سرنوشت خوبی داشته باشد. مادرش که دیگر نتوانست با آن شرایط بد و خاطرات تلخ در زاهدان زندگی کند. به تهران آمدیم زندگی در تهران هم شرایط سخت خودش را دارد مانند اجارهخانه و.... به هر حال برای فرار از آن موقعیت تلخ و بد مجبور بودیم از زاهدان انتقالی بگیریم.
دیهای هم گرفتید؟
هیچ پولی به ما پرداخت نشد؛ تنها روزهای اول چکی بابت بیمه معلم به ما تعلق گرفت که قبول نمیکردم و قصد داشتم آن را برگردانم. ما به خاطر دیه بچههایمان اینقدر ناراحت نیستیم، مشکل ما بیعدالتی است و اینکه دادمان را هیچکس نمیشنود. فریادمان در گلویمان خاموش شد و قرار نیست کسی به ما کمک کند. نزدیک به یک سال است که این حادثه اتفاق افتاده است و ما جگر گوشههایمان را از دست دادیم ولی هنوز پرونده بلاتکلیف است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر