زندگی با برچسب زندانی؛ روایت چند زندانی از دوران پس از آزادی
این مرد برکینگ بد ایران است / ناگفته های این معلم از حکم حبس ابد
حوادث رکنا: انگار که جذام دارند و این بیماری نه جسمشان بلکه روحشان را درگیر کرده است. مانند تافته جدابافتهای شدهاند که مُهر باطل به شناسنامهشان خورده است. با اینکه بعضیهایشان، گذشته خود را فراموش کردهاند، از ذهن بعضی آدمها پاک نمیشود و به روش خود قضاوتشان را ادامه میدهند؛ غافل از اینکه آنها خیلی وقت است که از تاوان پسدادن خستهاند.
«زندان» کلمهای است که حتی تلفظ آن وحشت را به جان افراد میاندازد، اما بههرحال افرادی خواسته یا ناخواسته در این چهاردیواری اسیر میشوند و آزادی برای آنها حکمِ آبی گوارا برای تشنهلب را دارد. اثرات زندان آنقدر هست که افرادی که حتی برای مدت کوتاهی در آنجا به سر بردهاند، زندگیشان به قبل و بعد از زندان تقسیم میشود. اگر آنها قبلاز زندانیشدن، آبرو و اعتباری جلو در و همسایه داشتند، حالا پساز زندان از اعتبار که خبری نیست، هیچ؛ حتی ممکن است برچسب «مجرم برای تمام عمر» هم به پیشانیشان بچسبانند.
طبق آماری که اصغر جهانگیر، رئیس سازمان زندانها، در سال٩۵ اعلام کرده است «۴٠ تا ۴۶درصد زندانیان مجددا پس از آزادی با همان جرم اولیه یا جرم دیگر به زندان بازمیگردند.» زندانیانی که روز و شب در سلول برای روزهای آزادی نقشه میکشند و در ذهن خود خلاف را خط میزنند، اما بیشتر آنها پس از آزادی به هر دری برای کار بزنند، بسته است و تنها راهی که نه نیاز به جلب اعتماد و نه سرمایه دارد، خلاف است؛ این میشود که مانند فنری که از جا در میرود مدام به زندان برمیگردند.
این گزارش، روایت زندگی چندیننفر است که زمانی زندانی بودهاند و حالا با روی بازِ خانواده و اطرافیان زندگی عادی دارند و از آن طرف کسانی که سالهاست زندان مانند خانه دومشان شده، چون کسی به آنها اعتماد نکرده است. بنا به درخواست زندانیانی که با آنها گفتوگو کردهایم، اسامی آنها بهصورت مستعار در این گزارش منتشر میشود.
با حکم حبس ابد وارد زندان شدم
ظاهر مرتب و اتوکشیده با موهای کمپشتی دارد که انگار خیلی وقت است از جلو سر به انتهای آن، عقبنشینی کردهاند. میتوان گفت باوجود عینک و کت و شلوار فقط یک کیف دستی از تیپِ استاد دانشگاه کم دارد. خلاصه کنم ظاهرش طوری است که اگر کسی با چشمهای خودش هم ببیند که عماد را به زندان میبرند، باور نمیکند. اما او تجربه تلخ آب خنک خوردن را چشیده است؛ خودش میگوید مدتهاست فراموش کرده که زمانی زندانی بوده است و حتی دخترِ نوجوانش چیزی از این ماجرا نمیداند، اما حالا شرح قصهاش برای ما او را مجبور به گردگیری خاطراتِ کهنهاش کرده است.
عماد، فرزند ارشدِ خانوادهای بوده که مادر فوت شده و پدر معلول بوده است. غرورِ جوانی به عماد اجازه گرفتن پول توجیبی از پدر را نمیداده است و به همیندلیل بعداز گرفتن مدرک دیپلم ریاضی، دنبال کار میگردد. مدتی معلم میشود، اما درآمدش کفافِ خرج و مخارج را نمیداده است. میگوید: در محیط نادرست آدم آلوده میشود؛ خانه ما هم در پایینشهر بود. در دوران مجردی رفیقباز بودم و بهدلیل نیاز مالی درگیر خرید و فروش مواد مخدر شدم. با ١۴کیلو مواد مخدر گیر افتادم و بهخاطر همین جرم با حکم حبس ابد وارد زندان شدم.
اثرات خوششانسی عماد علاوهبر اینکه حبس ابدش را به سرجمع هفتسال و هشتماه زندان تبدیل میکند، تا پس از آزادی نیز همراهش میماند. پساز آزادی در سال٨١ بهعنوان رابط ملاقات خانوادههای زندانیان با مشاور مشغول به کار میشود. عماد میگوید: قبل از اینکه پایم به زندان باز شود، زندان برایم یک غول بود؛ اما زندان جایی است که حتی آدمهای عادی نیز ممکن است درگیر آن شوند. بههمیندلیل فراهمشدن شرایط کار برای زندانی خیلی مهم است. زندانی وقتی آزاد میشود، نه سرمایه و نه اعتماد مردم را دارد؛ گاهی ممکن است حتی جای خواب هم نداشته باشد.
عماد ادامه میدهد: کارخانه یا شرکتهایی هستند که زندانیان را با تأییدیه مسئولان زندان استخدام کنند، اما متأسفانه اکنون با پارتیبازی استخدام میشوند. باید از زندانیان در جای درست استفاده شود. زندانی ممکن است مغازهدار بوده و ورشکست شده باشد یا از اعتمادش سوءاستفاده کرده و کلاهش را برداشته باشند و صرف زندانیبودن دلیل نمیشود که فرد، آدم بدی باشد.
«زندانیها با وسایل تیز و برندهای که با آن، بیرون از زندان به جان یکدیگر میافتادند، حالا صنایعدستی درست میکنند.» این تعبیر قشنگی است که عماد از تولیدات صنایعدستی توسط زندانیان دارد. او کارش را از گیوهفروشی جلو در زندان شروع کرد و حالا صاحب مغازهای شده که از عهده خرج و مخارج زندگیاش برمیآید.
عماد میگوید: خیلیها ممکن است از زندان که بیرون میآیند، انگیزه کار هم نداشته باشند، اما اینکه فرد واقعا خسته شده باشد و بخواهد سالم زندگی کند هم مهم است. از نظر من کار زیاد است و باید کسی بهدنبال آن برود. یک عده هیچکار نمیکنند و فقط منتظرند از آسمان برای آنها کار برسد. من همیشه طوری با مردم کار میکردم که به من اعتماد کنند. یادم است اولین باری که برای کار میخواستم از بازار پارچه بخرم به من پارچه نمیدادند. یکبار دو طاقه پارچه میخواستم، اما پولم به اندازه دو طاقه نبود و فقط یک طاقه دادند. سعی کردم خوشحسابی کنم تا بازاریها به من اعتماد کنند، حالا کل بازار مشهد به من اعتماد دارند و دیگر احتیاج به چک و سفته
هم ندارم.
اعتماد خانواده شاید بیشتر از اعتماد جامعه به فرد مهم باشد. عماد دراینباره میگوید: همه فامیل میدانند که من زمانی زندانی بودهام. اوایل برایشان سخت بود و میگفتند عماد مرده است؛ چون اولین فردی در فامیل بودم که پایش به زندان باز شد. اقوام فکر میکردند دیگر از زندان بیرون نمیآیم. بعد از آنکه آزاد شدم خوب با من برخورد کردند، اما تا مدتی در ذهنشان بود که شاید هنوز خلاف میکنم.
١٣ سال زندان، بهای تغییری مثبت
علی دو بار سر و کارش به زندان افتاده است؛ یک بار بدون ارتکاب جرم و برای گذراندن خدمت سربازی و بار دیگر به جرم حمل ١۴کیلو کریستال. علی میگوید: در خدمت سربازی دوستانی پیدا کردم که مصرفکننده مواد مخدر بودند و من هم از روی ناآگاهی به مصرف مواد مخدر روی آوردم. یک سال بعداز پایان خدمت سربازی خرید و فروش مواد را نیز شروع کردم.
١١سال مصرفکننده بودم و میشود گفت در این مدت همه مدل خلاف کردم. اواخر این مدت، جوری درگیر مواد مخدر شده بودم که زمستانها روز را نمیدیدم؛ فقط از خدا میخواستم تغییری در زندگیام ایجاد کند. اینها را علی میگوید. این تغییر سال ٨٣ رخ داد؛ زمانی که او را دستگیر کردند و علی از همان ابتدای ورود به زندان اشهد خود را خواند. حکم اعدام بعداز دو سال به حبس ابد تغییر پیدا میکند و درنهایت پساز ١٣سال از زندان آزاد میشود.
علی میگوید: بعد از آزادی از زندان، ارتباطم را با افراد منفی قطع کردم. حالا هم اگر حس کنم کسی مسیرش از من جداست با او ارتباط نمیگیرم. بعد از زندان، موضوع خانواده و کار برایم اهمیت داشت؛ زیرا همسر بعضی از زندانیان، آنها را ترک میکنند یا زندانیها بهدلیل نبود کار دوباره به خلاف روی میآورند؛ خوشبختانه همسر من خیلی مدارا کرد و حالا سه فرزند داریم. برای کار سراغ فروش تولیدات زندانیان در بازار رفتم. در همان ابتدا به بازاریان میگفتم که زندانی هستم. خوشبختانه کسی از اینکه با من کار کند، ترس نداشت. اعتماد کسبه برای من یک سرمایه شد و بعد از آن متوجه شدم از راه درست هم میتوان پول درآورد.
علی حرف مردم برایش مهم نیست. میگوید مردم صبح تا شب درباره افراد عادی هم حرف میزنند، چه برسد به بقیه. بههمیندلیل اگر روزی کارش را از دست بدهد، حتی حاضر است سرویس بهداشتی پارکها را بشوید، اما دیگر به زندان برنگردد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سعیده آلابراهیم
ارسال نظر