اخبار اختصاصی رکنا - کپی رایت

به گزارش اختصاصی رکنا، «مهرداد» جوان 25 ساله از کودکی علاقه زیادی به موتور‌سواری داشت و در نخستین روز 18 سالگی‌اش برای گرفتن گواهینامه موتور اقدام کرد و خیلی زود توانست گواهینامه‌اش را بگیرد. این جوان هر روز پشت موتور می‌نشست و در خیابان‌ها پرسه می‌زد و حتی برای اینکه هزینه‌های موتورش را به دست بیاورد، مسافرکشی می‌کرد.

مهرداد همیشه مجلات موتور‌سواری می‌خرید و اتاقش پر از عکس‌های موتور سنگین و گرانقیمت بود و رویاهایش را در سوار بودن بر آنها می‌دید. پسر جوان برای رسیدن به رویاهایش به مغازه موتور‌فروشی رفت و در آنجا مشغول به کار شد تا با پس‌انداز کردن حقوقش هزینه خرید موتور گرانقیمت را به دست آورد.

یک سال گذشت و تلاش شبانه‌روزی مهرداد بی‌نتیجه ماند و تنها رویاهایش را با عکس‌ها و تصاویر می‌گذراند، وی حتی از خانواده‌اش خواست تا برای وام گرفتن از بانک کمکش کنند، اما پدرش مخالف موتور‌سواری بود و سعی داشت مهرداد را در حرفه دیگری فعال کند.

پسر جوان در این مدت که در مغازه موتور‌فروشی کار می‌کرد دوستان موتورسوار زیادی پیدا کرد و بعضی اوقات برای تست گرفتن و سالم بودن موتورها سوار آنها می‌شد تا اینکه برای رسیدن به رویایش تصمیم عجیبی گرفت.

سرقت موتور لوکس

 پسر جوانی با چهره‌ای آشفته پای به پلیس کلانتری گذاشت و پرده از ماجرای سرقت موتور گرانقیمتش برداشت.

«عباس» به پلیس گفت: یک ماه پیش تصمیم گرفتم موتور لوکس خودم را بفروشم و موتور دیگری بخرم که در این تصمیم با پسر جوانی که از موتورها اطلاعات زیادی داشت آشنا شدم.

وی افزود: در این مدت آشنایی به پسر جوان اعتماد کردم تا اینکه دو هفته پیش پسر جوان ادعا کرد خودش قصد دارد موتورم را بخرد و من نیز که به او اطمینان داشتم موتورم را در اختیارش قرار دادم تا از نظر فنی آن مطمئن شود، اما از همان روز به بعد دیگر خبری از مهرداد ندارم و حتی موبایلش را نیز خاموش کرده است.

عباس ادامه داد: روزهای نخست به خاطر اینکه موتورم مجوز نداشت می‌ترسیدم پیش پلیس بروم، اما با اصرارهای پدرم به کلانتری آمدم تا دزد موتور 90 میلیون تومانی‌ام دستگیر شود.

بدین ترتیب، تیم ویژه‌ای از پلیس برای ردیابی این دزد موتور‌سوار وارد عمل شدند و در گام نخست عباس را تحت بازجویی قرار دادند و از شیوه آشنا شدنش با مهرداد تحقیق به عمل آمد و مشخص شد که وی در مغازه موتور‌فروشی مشغول به کار بوده است.

خیلی زود تیم پلیسی به مغازه موتورفروشی در غرب پایتخت رفته و از تجسس مرد موتور‌فروش متوجه شدند که مهرداد چند روز پیش از سرقت محل کارش را ترک کرده و تنها سرنخی که به دست آمد، آدرس خانه برادر مهرداد بود.

همین سرنخ کافی بود تا ماموران به خانه برادر مهرداد بروند و «محسن» وقتی پلیس را پیش روی خود دید، شوکه شد و گفت: در این مدت که برادرم سوار بر موتور لوکس است ادعا کرده که از یکی دوستانش قرض گرفته و حتی به خاطر همین موضوع و موتور‌ سواری‌ اش چند باری با پدرم اختلاف پیدا کرده و با اطلاع از دزدی برادرش و راهنمایی ماموران، به جوان موتورسوار زنگ زد و وی را به بهانه کار به خانه‌اش دعوت کرد.

مهرداد که نمی‌دانست پلیس در کمینش است، سوار بر موتور لوکس به خانه برادرش رفت و وقتی از روی موتور پیاده شد دستبند پلیس را روی مچ‌هایش دید.

پسر جوان که دیگر راهی جز اعتراف نداشت، به ماموران گفت: علاقه زیادی به موتور‌سواری داشتم و با مخالفت‌های پدرم قادر به خرید موتور نبودم و ابتدا با کار کردن موتوری ارزان خریدم و حتی برای به دست آوردن پول بیشتر با موتورم مسافرکشی هم می‌کردم، اما بی‌فایده بود تا اینکه با عباس آشنا

شدم. وی افزود: وقتی دیدم راهی برای رسیدن به رویاهایم ندارم تصمیم به دزدی گرفتم و به بهانه اینکه موتورش را تست کنم، پشت فرمان نشستم و پا به فرار گذاشتم.  برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

توصیه کارشناس
مهدی محبوبی، جامعه‌شناس در راستای این خبر گفت: معمولا در دوران جوانی رویاهایی برای افراد تداعی پیدا می‌کند که حاضرند برای رسیدن به آن دست به هر کاری بزنند که در این مرحله خانواده‌ها نقش اساسی برای کنترل بچه‌هایشان دارند.
وی افزود: اگر خانواده پسر جوان به جای مخالفت با پسرشان همسو می‌شدند و وی را راهنمایی می‌کردند، هیچ‌وقت کارشان به پلیش کشیده نمی‌شد و این در حالی بود که خانواده می‌توانستند پسرشان را به فدراسیون موتور‌سواری معرفی کنند و با مشاوره آنها و استفاده از موتورهای مسابقه‌ای در پیست موتور‌سواری هم سلامت پسرشان در امان بود هم پسر جوان به راه سوم یعنی دزدی فکر نمی‌کرد.


 

وبگردی