مار خوش خط و خال مشهدی همسفرش را بی هوش کرد
رکنا: خیلی اتفاقی با هم آشنا شدیم. طرز برخوردش طوری بود که انگار سالهاست همدیگر را میشناسیم. او هم مسافر اتوبوسی بود که من با آن به شهر خودمان برمیگشتم.
چند دقیقهای با هم صحبت کردیم. از زندگیاش میگفت و اینکه میخواهد برای کار و زندگی به خارج از کشور برود. حرفهایمان گل انداخت و من هم برایش از زندگیام گفتم. لحظهای به ذهنم خطور نکرد چرا با کسی که هیج شناختی از هم نداریم این قدر زود پسرخاله شدهام؟
در بین راه، یک فلاسک کوچک آبجوش از داخل کیف دستیاش درآورد و ٣لیوان نسکافه درست کرد. یکی برای من، یکی برای پیرمردی که روی صندلی کناریام نشسته بود و یکی هم برای خودش .
چون مرا در قبال کار انجام شده قرار داده بود نتوانستم دستش را رد کنم و پیرمرد هم با خوشحالی لیوان یک بار مصرف را از او گرفت.
ما نوشیدنی داغ را سرکشیدیم و خیلی گرم مشغول صحبت بودیم که ناگهان سرم گیج رفت و پلکهایم سنگین شدند.
دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم روی تخت بیمارستان هستم. پیرمرد هم روی تخت آن طرف اتاق خوابیده بود. تازه فهمیدم مار خوش خط و خال با خوراندن نوشیدنی آلوده به مواد بیهوشکننده چه بلایی سرمان آورده و گوشی تلفن همراه و پولها و مدارک من و پیرمرد را به سرقت برده است. چند ساعتی به دلیل مسمومیت در بیمارستان بستری بودیم و بعد هم ترخیص شدیم. به برادرم زنگ زدم و موضوع را به او خبر دادم. گفت یک تاکسی دربست بگیر و بلافاصله به خانه بیا. امیدی نداشتم گوشی تلفن و مدارک و پولهایم پیدا بشود. اما دو سه روز نگذشته بود که از کلانتری با ما تماس گرفتند. میگفتند از مشهد زنگ میزنند و سارق شیاد را دستگیر کردهاند. با برادرم دوباره راهی سفر شدیم و به مشهد آمدیم. من فقط به اینجا آمدم تا پیگیر شکایتم باشم و حساب این دزد بیمعرفت را کف دستش بگذارم.
پلیس میگفت این جوان گمراه یک دزد حرفهای است که در مراکز شلوغ و بازارهای مشهد هم جیببری میکرده که در حال سرقت دستگیرش شده .است
حالا باید با چند شاکی دیگرش که جیبهایشان را خالی کرده، پیگیر شکایتمان باشیم.
نکتهای که ذهنم را به خود مشغول کرد اینکه تیپ و قیافه این فرد اصلا به دزد و خلافکار نمیخورد. او آنقدر مؤدبانه برخورد میکرد و لفظ قلم حرف میزد که باورت نمیشد ریگی به کفش داشته باشد. لحظهای که در اتوبوس بین شهری همسفر و همکلام شدیم نمیدانستم با یک فرد خلافکار سابقهدار طرف هستم. دوباره تکرار میکنم نباید به یک فرد غریبه که هیچ شناختی از او نداشتم اعتماد میکردم.
از زمانی که گوشیام را دزدید ترس و اضطراب از احتمال انتشار و سوءاستفاده از عکسها و دیگر اطلاعات خصوصیام که در حافظه گوشی تلفن همراهم بود، لحظهای رهایم نمیکرد. حالا میفهمم که چرا رسانهها و پلیس اینقدر به اتفاقات و حوادث احتمالی در اطرافمان هشدار میدهند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
متین نیشابوری
-
هشدار پزشکیان درباره نقش حیاتی کلاه ایمنی در حفظ جان موتورسواران
ارسال نظر