کابوس ماندگار یک اشتباه بزرگ
رکنا: پسری که در نوجوانی دست به جنایت زده و تا پای چوبه دار پیش رفته است، با معاف شدن از قصاص میگوید نمیداند تا آخر عمر چگونه با عذاب وجدان زندگی کند.این پسر که هماکنون 20 ساله است و در زندان بسر میبرد، بر این باور است گاهی مرگ یک قاتل بهتر از زندگی طولانی اوست.
نگاههای چپ
اردیبهشتماه سال 90 ماجرای یک درگیری خونین به پلیس تهران مخابره شد و مأموران در قالب تیمی تجسسی خود را به پارکی در جنوب شهر رساندند.
در بین همهمه مردم، آمبولانس اورژانس دیده میشد که پیکر نیمهجان و خونآلود پسری را داخل برانکارد گذاشته بودند و با حرکت آن مأموران به تحقیقات میدانی دست زدند و فهمیدند دو گروه پسر در پارک بودند که به خاطر اختلاف کودکانهای با هم درگیر شده و در این میان پسری 18 ساله به نام «حسن» هدف ضربات چاقو قرار گرفته و روی زمین افتاده
است.
این بررسیها نشان داد که شرکتکنندگان در دعوای خونین جز دو دوست حسن که همراه او به بیمارستان رفتهاند با دیدن پیکر خونآلود پسر جوان پارک را ترک کرده و گریختهاند.
مرگ در بیمارستان
هنوز نیمهشب نشده بود و مأموران در جستوجوی عاملان درگیری خونین پارک بودند که مسؤولان بیمارستان اعلام کردند حسن به خاطر خونریزی شدید به کام مرگ فرورفته است.
وقتی ماجرای این دعوای کودکانه جنایی شد، با دستور بازپرس دادسرای ناحیه 27 تهران تیمی از مأموران اداره 10 پلیس آگاهی دست به کار شدند و پس از تجسسهای ویژه توانستند فراریهای صحنه جنایت را یکی پس از دیگری دستگیر کنند.
قاتل 17 ساله
در بازجویی از 4 دوست و بچهمحل، کارآگاهان پی بردند قاتل اصلی در این زورگیری «منصور» 17 ساله است که ضربات را به حسن وارد کرده است.
این پسر چاقوکش در همان بازجوییهای نخست اقدام هولناک خود را گردن گرفت و پس از بازسازی صحنه جنایت روانه کانون شد تا در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شود.
حکم قصاص
منصور خیلی زود پس از صدور کیفرخواست تحت محاکمه قرار گرفته و در جلسه محاکمه وقتی در جایگاه قرار گرفت، ادعا کرد هیچگاه تصور نمیکرد روزی دست به جنایت بزند و پشیمان است.
بعد از دادگاه، قضات با توجه به اصرار خانواده قربانی به قصاص قاتل، منصور را به مجازات اعدام محکوم کردند.
معاف از مرگ
با اعتراض منصور به این حکم، پرونده به دیوانعالی کشور ارجاع شد و آنان با توجه به ماده قانونی حمایت از مجرمان زیر 18 سال خواستار بررسی مجدد این جنایت شدند و وقتی متخصصان پزشکی قانونی عنوان کردند که منصور در زمان جنایت دارای رشد عقلی نبوده است، قضات دادگاه کیفری وی را معاف از مجازات قصاص دانسته و به تحمل 7 سال زندان و پرداخت دیه محکوم
کردند.
گفتوگو با پسر پشیمان
منصور 20 ساله شده، اما چهرهای تکیده دارد، کم حرف میزند و بیشتر بغض میکند. میداند دیگر اعدام نخواهد شد، اما بر این باور است او یک مرده متحرک بوده و جسم و جان برایش مهم نیست، چراکه روحش را باخته و تا آخر عمر باید درگیر یک سرنوشت پرابهام باشد.
از روزهای زندان بگو!
اینجا شب و روزش یکی است، هم صبح کابوس میبینی و هم شب!
چرا کابوس؟
اشتباهی که کردهام راحتم نمیگذارد و کابوسها دست از سرم برنمیدارند!
یعنی تنبیه شدهای؟
من همان روز قتل تنبیه شدم، هنوز ساعتی نگذشته بود که شنیدم آن پسر مرده و عذاب وجدان به جانم افتاد، به یاد پدر و مادرم افتادم که همه امیدشان من بودم و خواهرم که همیشه منتظر میماند با هم سر کوچه برویم و بستنی بخریم.
یعنی همه چیز نابود شد؟
بله، همه چیز نابود شد، من شدم یک قاتل! تا آن لحظه در فیلمها شنیده بودم که قاتل بدترین شخص در جامعه است و حالا خودم همان وضعیت را داشتم.
درس میخواندی؟
بله، درسم هم بد نبود.
اما دعوایی هم بودی؟
متأسفانه بله، البته میخواستم کم نیاورم. دوستانم همگی دعوایی بودند و نمیخواستم تنها باشم.
از روز قتل بگو؟
با دوستانم به پارک رفتیم تا تفریح کنیم که یکی از بچههای ما با یکی از دوستان مقتول چشم تو چشم شدند و متلکپرانی کردند، همین باعث دعوای گروهیمان شد و من آن اشتباه را کردم.
همیشه چاقو همراهت بود؟
من هیچگاه چاقو همراهم نبود، میدانستم پدر و مادرم مخالف هستند.
در زمان دعوا یکی از دوستانم که «ناصر» نام دارد و مقداری هم ترسو است چاقو را به دستم داد و خودش عقب رفت.
من هم که جوگیر شده بودم، به سمت مقتول رفته و ضرباتی به او زدم، بعد پا به فرار گذاشتم.
تا زمان قتل چند بار دعوا کرده بودی؟
دو بار، آن هم در حد داد و فریاد یا یک سیلی و لگد بود.
پدر و مادرت چه برخوردی داشتند؟
آنها شکستند، پدرم شغل و موقعیت آبروداری داشت که بعد از آن دچار بیماری قلبی شد، مادرم که داغون شده است، آنها مجبور شدند تا خانه را بفروشند و دیه بدهند و حالا مستأجر هستند.
یک بار به قصاص محکوم شدی؟
بله، مرگ را با چشمان خودم دیدم تا اینکه معاف شدم.
حتما خوشحال شدی؟
روز اول بله، خوشحال شدم، اما بعد در این زندان هر روز بارها میمیرم. عذاب وجدان بدتر از اعدام است. هنوز آن صحنه را به خاطر دارم، خیلی پشیمانم.
در اینجا درس میخوانی؟
بله، الان دانشجو هستم، اما چه فایده؟
چطور مگر؟
من لقب قاتل را یدک میکشم و این تا آخر عمرم با من است، عذاب وجدان یا کابوسها که دست از سرم برنمیدارند، مشکلات روحی و روانی زیادی هم که دارم، اما مهمتر اینکه هیچ آیندهای ندارم.
یعنی نمیتوانی از نو شروع کنی؟
خودم هم بتوانم جامعه نمیپذیرد، ببینید! من چند سال دیگر آزاد میشوم. از همان خانواده و فامیلهای خودم گرفته تا دوستان و آشنایان هر بار مرا ببینند، انگار با یک قاتل روبهرو هستند. بعید میدانم کسی درک کند که بچگی کردهام، بعد باید دنبال شغل بگردم. میدانم اینها مشکلات اصلی من است که تا آخر عمر گریبانم را میگیرد و امیدوارم بتوانم مهارشان کنم.
برنامهای داری؟
از خودم مطمئنم، اما از بیرون زندان نه! میدانم هیچگاه حمایت نخواهم شد.
باید سعی کنم اگر از سوی آشنا یا فامیل طرد شدم، راه اشتباهی نروم و خودم را ثابت کنم.
پس روحیه مناسبی داری؟
همه چیز به بیرون از میلههای زندان بستگی دارد، من شاید درصد کمی از کل ماجرا باشم.
پدر و مادرت چه میگویند؟
خوشحالم که پدرم فهمیده من تنبیه شدهام و مرا بخشیده است، مادرم هم مهربانی میکند. آنها میگویند بعد آزادی به خارج میرویم، شاید گزینه مناسبی باشد، اما من دلتنگ میشوم، باید ببینم روزگار چه بر سر من میآورد.
با جدیت درس میخوانم تا باسواد باشم و بتوانم برخی کمبودهایم را جبران کنم.
حرف آخر؟
پسران نوجوان و جوان سعی کنند چاقو همراه نداشته باشند و بدانند غرور بشکند، بهتر است تا اینکه وجود و شخصیت آدم بشکند.
خیلی باکلاس حرف میزنی ها؟
در زندان بهترین دوستم کتاب است، همین!
تحلیل کارشناس
بهروز عبداللهی، جامعهشناس، در زمینه بازگشت زندانیان به اجتماع گفت: متأسفانه بارها شاهد بودهایم که برخی زندانیان که به خاطر لغزشی کوچک و اشتباه در شرایط سنی افتادهاند، وقتی آزاد میشوند دیگر شرایط مناسبی برای زندگی ندارند و از روی ناچاری به گروههایی پناه میبرند که شاید حبس کشیدن برایشان یک مزیت باشد. وی افزود: خانوادهها، دوستان و آشنایان زندانیها حتی معتادان باید بدانند که پذیرش آنها در جمع خودشان حمایتهای معنوی و حتی مالی میتواند این گمراهشدگان را به مسیر اصلی زندگی در جامعه بازگرداند و اینگونه مجرمان باید هم در دوران حبس و هم بعد از آزادی تحت مشاورههای روحی و روانی قرار بگیرند تا بتوانند آیندهای مناسب داشته باشند.
ارسال نظر