سیروس خیلی هوسران بود هم با من بود و هم پنهانی با ناهید دوست صمیمی ام !
رکنا: کارت عروسی که به دستم رسید، خشکم زد! باورم نمی شد چگونه ممکن بود سیروس با هانیه ازدواج کرده باشد! البته مقصر اصلی خودم بود که درگیر یک عشق خیابانی شدم.
دختر ۱۸ساله که با کمک نزدیکانش از مرگ حتمی نجات یافته بود وقتی مقابل مشاور نیروی انتظامی قرار گرفت گفت: ۲سال قبل و زمانی که در اوج هیجانات و غرور دوران نوجوانی بودم نگاه های جوانی در اتوبوس مسیر مدرسه ام توجهم را به خود جلب کرد ابتدا سعی کردم به نگاه های او توجهی نکنم اما او به من زل زده بود.
سرم را پایین انداختم ولی وقتی دوباره نگاهم به چشمانش افتاد او لبخندی زد و من هم بی اختیار پاسخ لبخندش را دادم. اتوبوس که در ایستگاه متوقف شد، سیروس هم به دنبالم آمد. او داخل کوچه ای خلوت شماره تلفنش را به من داد و رفت. وقتی به خانه رسیدم با خودم سرجنگ داشتم. آیا با او تماس بگیرم؟! این سوالی بود که در ذهنم رژه می رفت بالاخره وسوسه های شیطانی برمن غلبه کرد و اولین تماس را با سیروس گرفتم.
دختر جوان درحالی که اشک می ریخت ادامه داد: این سرآغاز بدبختی من بود که به دور از چشمان اعضای خانواده ام دل به عشقی خیابانی بسته بودم. سیروس می گفت تازه برای خودش کاری پیدا کرده است و خانواده اش دنبال دختری خوب و مومن هستند که او ازدواج کند.
من اسیر چرب زبانی های او شده بودم و این موضوع را به جز از دوستم «هانیه» از همه پنهان می کردم. سیروس از طریق من یک بار «هانیه» را در خیابان دید و شماره تلفن او را هم گرفت تا بعد از ازدواج هم ما با هم ارتباط داشته باشیم. از دوستی من و سیروس حدود ۲سال گذشت و در این مدت او ماند یک هوسران به بلایی خواست سرم آورد، درس هایم بسیار ضعیف شد تا جایی که چند تجدیدی آوردم. ولی یک روز وقتی «هانیه» کارت عروسی را به دستم داد در جا میخکوب شدم. هانیه و سیروس باهم ازدواج کرده بودند. از آن روز به بعد دیگر زندگی در برابر چشمانم تیره و تار بود آنقدر افسرده شدم که دست به خودکشی Suicide زدم واگر کمک نزدیکانم نبود امروز دیگر در این دنیا نبودم.
من جوانی ام را تباه کردم و احساسات خودم را در هیجانات دوران نوجوانی سوزاندم. هانیه می گفت: سیروس می گوید که قصد داشته است ازطریق من با او آشنا شود و ازدواج کند ولی هنوز چند ماه از ازدواج آنها نمی گذرد که دیروز هانیه را درحالی دیدم که دادخواست طلاق در دست داشت و می خواست از سیروس به خاطر ارتباطش با دختران دیگر طلاق بگیرد. حالا فهمیدم که ای کاش ۲سال از عمرم را به خاطر یک جوان هوسران از دست نمی دادم و درگیر یک عشق خیابانی بیهوده نمی شدم و کاش روز اول ماجرا را برای مادرم که بهترین مشاور زندگی ام است بازگو می کردم...
ارسال نظر