دختر جوانی که قرار بود به عنوان عروس خانواده انتخاب شود به نظر متین می‌آمد. وقتی صحبت از میزان مهریه به میان آمد او به د نبال آن بود که علاقه‌اش را به معنویات نشان دهد. عروس جوان می‌گفت: به مادیات علاقه‌ای ندارم. تنها علاقه‌ام به این است که خوشبختی را در عطر گل‌ها بجویم. برای همین مهریه‌ام 10 هزار شاخه گل باشد. اگر روزی میان‌مان هم اختلافی ایجاد شد. آن روز عطر و زیبایی و لطافت گل‌ها مانع از آن می‌شود که زیبایی‌ها و خوبی‌ها را از یاد ببریم. همه از شنیدن حرف‌های عروس احساس خوشایند و زیبایی پیدا کرده بودند. خطبه عقد عروس و داماد با 10 هزار شاخه گل رز خوانده شد و عروس و داماد در میان آرزوهای زیبای اطرافیان راهی خانه بخت شدند.

دو ماه بعد

صبح اول وقت بود. عروس و داماد با خانواده‌هایشان پای در دفترخانه‌ای گذاشتند که در آن با هم پیوند ازدواج بسته بودند. عروس و داماد به هم پشت کرده و بی‌توجهی می‌کردند. از ظاهر خانواده‌ها و اطرافیان معلوم بود که اختلافاتشان ریشه‌ای عمیق یافته و سایه‌ای سنگین بر سر آنها انداخته است. عروس می‌گفت: طلاق می‌خواهم ولی با همان مهریه. مادرشوهر هم صدایش را بالا برده بود که: خیلی خوب گل‌ها را با کامیون به در خانه پدرت می‌فرستم. همه‌شان را خشک کن و از در و دیوار خانه‌تان آویزان کن و به یادگار برای این دو ماهی که زندگی پسرم را خراب کردی نگه‌دار. فقط پسرم خلاص شود به جای 10 هزار شاخه، 20 هزار شاخه گل برایت می‌فرستم. عروس با بغض گفت: گل‌ها همه باید یکدست باشند. اگر یک گل در میان‌شان پژمرده باشد، باید از اول مهریه‌ام را پرداخت کنید. اختلاف بر سر مهریه باعث شد که خطبه طلاق صادر نشود. چند روز بعد عروس دوباره پای به دفترخانه گذاشت. او بالاخره موافقت کرد مهریه‌اش به پول نقد تبدیل شود و پس از آنکه مهریه‌اش را دریافت کرد، حکم جدایی میان آنها برقرار شود.


 

وبگردی