جسد زنانه داخل کارتن ترانه بود شوهر داشت و آخرین بار خانه مرد متاهلی بود!
حوادث رکنا: ترانه با وجود شوهر داشتن روابط پنهانی ای با مردان بر قرار می کرد تا اینکه جسدش داخل کارتن پیدا شد.
از پنجره بیرون را نگاه میکرد. زل زدن به این بخش از محله که لچکی سبز رنگ بود برای سروصدا به پا کردن بچهها، تفریح هر روزهاش بود، بهخصوص حوالی ساعت چهار و پنج بعد ازظهرهای فصل سرما بعد از کم سوتر شدن نور خورشید.مردی جوان، آشفته حال، کارتن نسبتاً بزرگ بسته بندی شدهای را در همان لچکی گذاشت، دوروبر را نگاه کرد و رفت. با خودش گفت:«لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بگذارد.» کم کم سروکله بچهها و جیغ و فریادشان پیدا شد.هنوز تعدادشان به پنج نفر نرسیده بود که کارتن طناب پیچی شده، توجهشان را جلب کرد. درش را باز کردند و یک باره از کارتن فاصله گرفته بودند و به سرعت دور شدند. مرد فهمید که باید کاسهای زیر نیم کاسه باشد. تا به کارتن رسید، تلفن را برداشت و به 110 زنگ زد. او جسد یک زن را داخل کارتن یافته بود.
باورش نمیشد که در آن روز قاتل The Murderer را چشمهایش دیده است. از بخت بد، عینکش را هم نزده بود تا بهخوبی مرد را به خاطر بیاورد. او را میانسال (نسبتا جوان) دیده بود با شلوار لی و بلوز تیره. همه اطلاعاتی که در اختیار ماموران پلیس Police قرار داد چنین چیزی بود.
داخل کارتن زن چهل و چند ساله، کوچک جثه با شلوار لی و نیمه عریان قرار داشت که دهانش را با دستمالی پر کرده بودند. این زن به پزشکی قانونی منتقل و علت مرگ خفگی تعیین شد. البته بررسی جسد نشان داده که در آخرین ساعات زندگی خود با مردی رابطه داشته است؛ فردی که به نظر پلیس میتوانست همان مرد کارتن به دست باشد.
آغاز تحقیقات
در اولین قدم اطلاعات مربوط به گم شدهها بررسی شد اما هیچ کس فردی با چنین مشخصاتی را گم نکرده بود. به این ترتیب ایده آدمربایی منتفی بود. پرونده با سردرگمی کامل پیش میرفت تا اینکه یک تلفن همراه همه پرسشها را پاسخ داد. مرد جوانی تلفنی را در یکی از خیابانهای کرج پیدا میکند و آن را به کلانتری تحویل میدهد. وی مدعی است که مردی با تلفن تماس گرفته و صاحب آن را همسرش معرفی کرده است. ماموران منتظر میمانند که مرد مرموز مجدد تماس بگیرد، مرد تماس میگیرد و به آگاهی احضار میشود. مرد داستان را چنین تعریف میکند: «چند روزی میشود که از همسرم خبری ندارم. سه روز پیش مردی با گوشی همسرم با من تماس گرفت. گفت برادر یکی از دوستان همسرم به اسم نیلوفر است. همسر من فقط یک دوست داشت و من نیلوفر را نمیشناختم. آن مرد مدعی شد که همسرم مهمان آنها بوده و مسموم شده است. گفت حوالی ساعت 11 با دخترم در میدان حر باشم تا ما را به خانه خواهرش ببرد. من و دخترم در میدان حاضر شدیم اما از مرد مرموز خبری نبود».
وی ادامه داد: «با او تماس گرفتم، برای نیامدنش بهانه آورد. چند ساعت بعد دوباره با ما قرار گذاشت اما نیامد. وقتی با او تماس گرفتم گفت همسرم نمیخواهد من را ببیند و فقط منتظر دخترم است. بعد از اینکه حاضر نشدم دخترم به تنهایی با او ملاقات کند تلفن را خاموش کرد و دیگر ردی از همسرم ندارم».
دختر 20 ساله این مرد نیز با کمی تفاوت گفتههای پدرش را تایید کرد. سوال اصلی این بود: چرا مرد گم شدن همسرش و این تلفنهای مشکوک را به پلیس اطلاع نداده بود و جواب دختر این بود:«مرد مرموز به پدرم گفت که مادرم از اثر مصرف زیاد مشروب مسموم شده است. برای همین پدرم ترسید که با پلیس تماس بگیرد. پدرم مانند من میدانست که مادرم روابط عجیب و غریبی دارد، هیچ چیزی برای مادرم کافی نبود و دوست داشت روابط مختلف را آزمایش کند. ما عادت داشتیم که برخی شبها منزل نباشد و گاهی هم بدون اطلاع خانه نیاید. مادرم عادت نداشت به هیچ سوالی پاسخ دهد و به همین دلیل روز قبل از اینکه ناپدید شود متوجه حالت روحی عجیبش شدم اما چیزی نپرسیدم چون خوب میدانستم پاسخی به من نخواهد داد».
بررسی شمارههای داخل تلفن همراه
این تلفن داستان عجیبتری هم داشت. مرد وقتی آن را تحویل گرفت، گفت:«این گوشی را دو سال پیش همسرم گم کرده بود. نمیدانم چطوری آن را دوباره پیدا کرده است.» حال باید بررسی میشد که این تلفن چگونه سر از کرج در آورده است. با بررسی تلفن همراه، اطلاعاتی از یک زن به اسم شهرزاد، 34 ساله و مجرد به دست آمد. وی در رابطه با سرقت Stealing تلفن همراه دستگیر شد اما روح وی نیز از ماجرا خبری نداشت: «من گوشی را از علیرضا هدیه گرفتم».
علیرضا همان کلید حل این معماست؛ مردی که شهرزاد او را چرب زبان تعریف میکند. متاهل است و 45 ساله که ماه دیگر همسرش برایش فرزندی را به دنیا میآورد. شهرزاد گفت: «علیرضا با زنها رابطه برقرار میکرد و از آنها پول میگرفت. من همسر صیغهای او بودم و با هم رابطه داشتیم. میدانستم که متاهل است و میدانستم که با زن دیگری به اسم ترانه هم رابطه دارد». مدتها قبل این گوشی را آورد و بهعنوان هدیه به من داد. البته بعدها سعی کرد به بهانههای مختلف آن را از من بگیرد اما زیر بار نرفتم و نگهش داشتم. نمیدانستم آن را ربوده است.
شهرزاد هیچ اطلاعاتی از محل زندگی علیرضا نداشت. علیرضا با او از تلفن عمومی تماس میگرفت و همیشه قرارهایشان را به این ترتیب هماهنگ میکردند. حتی دوست دیگر ترانه که از دوستی او با علیرضا خبر داشت چیزی بیشتری از علیرضا نمیدانست. او گفت: «حوالی میدان ونک این دو با هم آشنا شدند. ترانه قبل از این مرد هم در ترکیه با مرد دیگری وارد رابطه شده بود. این زن آرام و قرار نداشت و هیچ چیزی برایش کفایت نمیکرد».
باید منتظر میماندند که دوباره علیرضا با آنها تماس بگیرد و به دام بیفتد.چهار ماه طول کشید که شهرزاد موفق شد قراری با علیرضا بگذارد و او را به دام ماموران بیندازد. علیرضا دستگیر شد و ماجرا را تعریف کرد.
دستگیری علیرضا
بعد از ماهها انتظار علیرضا به دام افتاد؛ مردی که گفتههایش بیشتر به بیماران میماند تا مردی که در آستانه پدر شدن قرار دارد.
چطور با زن متاهل وارد رابطه شدی؟
روزهای ابتدای آشنایی نمیدانستم که ترانه همسر دارد. فکر میکردم که با برادر و دخترش زندگی میکند اما کم کم ماجرا را برایم گفت.
چرا رابطهات را با او ادامه دادی؟
اوایل رابطهای نداشتیم. بیشتر با هم بیرون میرفتیم. از من 300 هزار تومان دستی قرض گرفته بود و پولم را پس نمیداد.
گوشی تلفنش را از کجا آوردی؟
به جای بدهی گوشی تلفن همراهش را به من داد و کمی از طلاهای او هم پیش من بود. تلفن را به شهرزاد هدیه دادم و طلاها را هم فروختم که حدود پنج میلیون تومان شد. البته بهتازگی طلاها را آب کردم.
چطور او را کشتی؟
نکشتمش. روز حادثه Incident به خانه من آمد. قرار بود صبح بیاید اما حوالی ساعت چهار بعد از ظهر پیدایش شد. همسرم منزل نبود. با خودش شراب آورده بود، با هم شراب خوردیم. آن قدر زیاد خورد که تعادلش را از دست داده بود. میگفت من را رسوا میکند و آبرویم را میبرد. از اتاق خارج شدم که چیزی برایش بیاورم تا حالش را بهتر کند، صدای خر خر او را که شنیدم فکر کردم مسخرهبازی در میآورد. به اتاق که برگشتم دیدم خود را با روسری به تخت بسته است و درصدد خفه کردن خودش است. از دهانش خون میآمد و کبود شده بود. برای اینکه خونریزی او خانه را کثیف نکند دستمالی را به دهانش گذاشتم و با دستهایم گردنش را فشار دادم تا مرد.
چرا به شوخی او تن دادی و خفهاش کردی؟
میدانستم همه چیز را برای زنم تعریف میکند. وقتی داشت خودکشی Suicide میکرد این فکر به سرم زد که از دستش خلاص شوم.در پایان سعید نورالهی، قاضی Judge شعبه 33 کیفری، علیرضا را به قصاص نفس و حد زنای محصنه محکوم کرد. این حکم از سوی دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفته است.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
جزییات تجاوز وقیحانه ناپدری به دختر 10 ساله اش / مادر دستور داد + عکس
وحید مرادی را همه دنیا می شناخت! / ادعاهای عجیب یک شرورتهرانی+ تصویر
تجاوز 8 ماهه به دختری دانشجو! / این دختر زندانی بود + عکس
این جسد خالکوبی شده در جوی آب را می شناسید؟!
آنهایی که ملت را غارت کردند ادب میکنیم!
این 3 مرد مخوف با تهدید قطع اعضای بدن دزدی می کردند + عکس
پرنس سعودی با خوردن گوشت خوک لو رفت + عکس
جنجال تصادف زنجیرهای سردار آزمون با پورشه ادامه دارد! + جزییات
زینت مرد غریبه رابه خانه برده بود که مادرشوهرش مچ گیری کرد+عکس صحنه درگیری
ناظم منحرف دبیرستان پسرانه معین اعدام نمی شود! / شاید ۱۰ سال زندان!
دختر 15 ساله فقط می خواست دستمال بفروشد که مزاحمت های مردانه ویرانش کرد!
دزد خیابانی به خانه سهیلا رفت تا شب را با هم باشند / دوستش پنهانی چه کرد؟! + فیلم گفتگو
ارسال نظر