فوری / واقعیت ماجرای سقوط بالگرد در شهرری / مردم چرا وحشت کردند؟!

همه چیز از اختلافات خانوادگی بین من و شوهرخواهرم شروع شد. با آن که او از حدود 20 سال قبل با خواهرم ازدواج کرده و در کنار ما زندگی می کرد اما با دخالت هایش در زندگی شخصی من کار را به جایی رساند که دیگر تحمل حرف هایش را نداشتم و در یک اقدام جنون آمیز و برای انتقام از او دستم به خون خواهرزاده خردسالم آلوده شد از این که آن پسر خردسال را قربانی اختلافات خانوادگی کردم بسیار پشیمانم و به شدت رنج می کشم چرا که ... 

جوان 30 ساله به نام مسعود پس از آن که صحنه جنایت Crime هولناک خود را در حضور قاضی Judge سیدجواد حسینی (قاضی ویژه قتل Murder عمد مشهد) بازسازی کرد به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: مادرم 4 فرزند داشت که شوهرش فوت کرد مدتی بعد مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و یک سال بعد من به دنیا آمدم اما هنوز کودک خردسالی بودم که مادرم نتوانست با همسر دومش کنار بیاید و به همین خاطر از پدرم طلاق گرفت . من و 4 خواهر و برادرم نزد مادرم ماندیم. از آن روز به بعد مادرم دیگر ازدواج نکرد و همه تلاش خود را برای سر و سامان دادن ما به کار گرفت. من هیچ وقت به مدرسه نرفتم اما خواندن و نوشتن را با کمک برادرانم آموختم. روزها می گذشت و مادرم با حقوقی که پس از مرگ شوهرش دریافت می کرد زندگی را اداره می کرد. 15 ساله بودم که برای اولین بار طعم مواد مخدر Drugs را چشیدم. آن روز عده ای از دوستانم به منزل ما آمدند و با تعارف آن ها مصرف تریاک را شروع کردم. طولی نکشید که مقدار مصرفم بالا رفت و به یک معتاد Addicted حرفه ای تبدیل شدم و تا 25 سالگی به مصرف مواد مخدر ادامه دادم این در حالی بود که مادرم مجبور بود هزینه های مصرف مواد مرا تامین کند. پس از آن به خود آمدم و مواد مخدر را کنار گذاشتم تا این که اواخر زمستان سال گذشته زمانی که مادرم برای خرید نان به نانوایی محل رفته بود با زن دیگری آشنا شد. صحبت های آن ها به وضعیت خانوادگی کشید و هر دو نفر درباره فرزندان مجردشان با هم حرف زدند و بدین ترتیب قرار شد من با دختر 19 ساله آن زن به نام فاطمه ازدواج کنم. روز بعد به خواستگاری رفتیم و صیغه محرمیت بین ما جاری شد اما چند روز از این ماجرا نگذشته بود که دخالت های دامادمان زندگی مرا به هم ریخت. او عنوان کرده بود مسعود معتاد است و این حرف به گوش خانواده عروس رسیده بود تا این که یک روز صبح مادرزنم با من تماس گرفت و گفت: «فاطمه از منزل فرار Escape کرده است». هر چه به دنبال او گشتم او را پیدا نکردم تا این که خانواده همسرم نیز به مکان نامعلومی نقل مکان کردند. این گونه بود که من کینه دامادمان را به دل گرفتم چرا که خانواده همسرم به من مشکوک شده بودند. چند روز برای انتقام از شوهرخواهرم نقشه کشیدم تا این که با وسوسه های شیطان Evil تصمیم به قتل پسر 8 ساله اش را گرفتم و بدین ترتیب خواهرزاده بی گناهم قربانی اختلافات خانوادگی ما شد حالا هم ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی