زن 23 ساله در حالی که بیان می کرد اگر روزگار به پنج سال قبل بازگردد این همه حماقت را تکرار نخواهم کرد به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد افزود: ته تغاری خانواده بودم و در رفاه اقتصادی زندگی می کردم به دلیل زیبایی چهره ام خواستگاران زیادی داشتم اما می خواستم با جوانی خوش تیپ و خوش اندام ازدواج کنم. ورود به دانشگاه نیز بر غرورهای کاذبم افزوده بود تا این که روزی در مسیر بازگشت از دانشگاه طنازی های جوانی خوش تیپ لبخند را بر لبانم نشاند خیلی زود دل باخته «کیوان» شدم و روابط پنهانی ام را با او آغاز کردم.

دو سال بعد از این ماجرا بود که روزی به طور اتفاقی فهمیدم کیوان متاهل است و دو فرزند نیز دارد . وقتی موضوع را به او گفتم خیلی راحت گفت تو می توانی ازدواج کنی! شوکه شده بودم! دو سال در کنار او رویاها و آرزوهای آینده ام را می نوشتم اگرچه نمی توانستم او را فراموش کنم اما وقتی فهمیدم تنها یک بازیچه برای هوی و هوس بودم به اولین خواستگار مورد قبول خانواده ام پاسخ مثبت دادم. از آن روز به بعد درس و دانشگاه را رها کردم و سیم کارت تلفنم را نیز تغییر دادم اگرچه دوست داشتم بیژن جای کیوان را در قلبم بگیرد اما نمی توانستم به خودم دروغ بگویم که او را دوست ندارم.

به جای آن که با کارشناسان و مشاوران اجتماعی و خانواده مشورت کنم تصمیم احمقانه ای گرفتم. دلم به حال بیژن می سوخت و عذاب وجدان شدیدی داشتم بدون آن که به کسی چیزی بگویم با یک بهانه واهی نامزدی ام را با بیژن به هم زدم وقتی با مخالفت خانواده روبه رو شدم با یک اقدام احمقانه دیگر دست به خودکشی زدم اما شانس یارم بود و به طور اتفاقی از مرگ نجات یافتم. مدتی بعد دوباره به کیوان زنگ زدم و قرار ملاقات گذاشتم. او در این دیدار برگه طلاق همسرش را نشانم داد و گفت روزی که همسرم فهمید با تو ارتباط دارم کارمان به طلاق کشید. اگرچه خانواده هایمان مخالف این ازدواج بودند اما من احساس می کردم به آرزویم رسیده ام. این گونه بود که بدون برگزاری هیچ مراسمی پا به زندگی کیوان گذاشتم. یک سال بعد از این ماجرا بود که روزی در گوشی تلفن همسرم که نرم افزار ضبط صدای آن فعال بود صدای آشنای یک زن را شنیدم که می گفت امشب باید بچه ها را بیرون ببری! وقتی از همسرم سوال کردم بی پروا مقابلم ایستاد و گفت به خاطر پدر و مادرم و فرزندانم ، همسر سابقم را به عقد موقت خودم درآوردم و در منزل پدرم زندگی می کنند! این درحالی بود که خانواده همسرم هیچ گاه مرا به منزلشان راه نداده بودند.

آن شب تصمیم به جدایی از کیوان گرفتم اما خواهرم گفت: نباید به همین راحتی میدان را برای همسرش خالی کنی. با آن که من راضی شدم کیوان برای هر دوی ما منزلی تهیه کند ولی باز هم همسر سابق او نتوانست با این شرایط کنار بیاید و بالاخره دست بچه هایش را گرفت و میدان را ترک کرد. او کیوان را برای من گذاشت و خودش آواره شد اما باز هم با داشتن فرزندی خردسال هیچ گاه احساس خوشبختی و آرامش نمی کنم چرا که از بازگشت او وحشت دارم. با آن که می دانم این من بودم که زندگی یک خانواده را متلاشی کردم ولی من هم بازیچه شدم و ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان مشهد) این زن به مراکز تخصصی روان شناسی و مشاوره‌ای پلیس Policeهدایت شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

16 ساله بودم که رفتار زن همسایه خواهرم مرا وسوسه کرد و ..! + عکس

با شهره قرار گذاشتم ولی عمویش آمد و مرا به خانه متروکه برد و ..!

وقتی ساعت 4 صبح می خواهم به خانه برگردم یک پورشه مرا اذیت می کند!

به زنم شک کرده بودم و رفتارش را زیر نظر داشتم تا انیکه ...!

پدری که ناخواسته دختر نوجوانش را به خانه شیطان می برد و ..!

مرگ دردناک داماد موتورسوار 3 روز پس از ازدواج / کامیون زود پیچید و ..! + فیلم و عکس

خرابکاری پسر مهمان برنامه زنده تلویزیون جلوی دوربین + فیلم

جزییات مرگ سینا قنبری در دستشویی قرنطینه زندان اوین!

مهمانی شبانه خانم رییس برای 36 دختر و پسر مست در بیرجند

مرگ دلخراش جوان دستگیر شده در زندان اوین

سارای 20 ساله شوهر می خواست، 3 برادر این پسر را به زور داماد کردند!+ فیلم اشک های داماد

فوری / قتل 3 شاهزاده عرب در جنوب پایتخت

جزییات مرگ پسر 22 ساله در زندان اوین / سینا قنبری کیست؟

راز کثیف قتل در برج های دوقلوی میدان المپیک چه بود + عکس

تجاوز به سرباز هم خدمتی ساعت 4 و نیم صبح / سرباز جوان به اعدام محکوم شده بود!

فرار داماد از اتاق حجله / عروس تحت تعقیب قرار گرفت!

قتل رییس موسسه مالی اعتباری از سوی مشتری مالباخته در کرج + عکس

3 روز زندگی 2 جوان ایرانی با جسد دوستشان در ترکیه + عکس

دختر 27 ساله، خود را در اتاق خواب دار زد! / در جنوب تهران رخ داد

ارتباط پنهانی ام با میترا خوب بود تا اینکه او را به خلوتگاه بردم و ..!