با مسعود در میهمانی شبانه در باغ آشنا شدم و ...
رکنا: به اصرار دوستم، همراه او به باغ یکی از آشنایانشان رفتم. دوستهای احسان باکلاس بودند. آن روز چند ساعتی گل گفتیم و گل شنفتیم. ساعت ٨ شب بود که کنار بساط میوه کمی مشروب هم آوردند. به بهانۀ قدم زدن بلند شدم و از آنها فاصله گرفتم.
یکی از بچهها هم پشت سرم آمد. اسمش مسعود بود. میگفت بوی الکل و مواد مخدر حالش را به هم میزند. چند دقیقهای با هم درد دل کردیم. از اوضاع و احوال کارم پرسید. گفتم: «تازه از سربازی آمدهام.». مسعود، در حالی که پوزخند میزد، گفت: «نگو که پول توجیبیات را هم از پدرت میگیری!». حرفش را قطع کردم و گفتم در یک فروشگاه کار میکنم و دستم توی جیب خودم است. مسعود با حرفهای وسوسهانگیزش گوشهایم را تیز کرده بود. میگفت دوره و زمانه ناجور شده است و، اگر پول نداشته باشی، کسی تو را آدم حساب نمیکند. دوستی من و مسعود از آن میهمانی شوم شروع شد. برای همدیگر در فضای مجازی پیام میفرستادیم. یک هفته قبل، پیشنهاد داد پولی جور کنم تا برایم یک خودروِ قسطی از دوستانش بخرد. مخ مرا به کار گرفته بود تا نقشهاش را عملی کند. خام شدم و به فکر افتادم هر طور شده یک خودرو برای خودم جفتوجور کنم. نمیدانم من، که هنگام رد شدن از عرض خیابان برای خودم قوانینی داشتم و تا آن موقع دست از پا خطا نکرده بودم، چطور عقلم را زیر پا گذاشتم و پشت سر او سوار موتورسیکلت شدم. اولینبار که کیفقاپی کردیم، عذاب وجدان گرفته بودم اما پول مفت به جیب زدیم. در دومین سرقت، کیف دستی خانمی را قاپیدیم اما مأموران کلانتری در کمین بودند و دستگیر شدیم. برای خودم متأسفم. همۀ فامیل و آشنایان به سرم قسم میخوردند اما من آبرو و حیثیت خودم و خانوادهام را به باد دادم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار زیر را از دست ندهید:
اقدام زشت یک مرد با همسر چاق اش
زنم آرش را برای قلیان کشی به خانه دعوت کرد / آرش با سودابه ارتباط پنهانی داشت و من ...
سرنوشت تلخ زن شوهردار که عاشق مرد غریبه شد / فزراد خلافکار بود و ...
ازدواج شـوم خانـم معلم تهرانی!
ربودن کمدین مشهور کشور برای 85 سکه طلا + عکس
ارسال نظر