1-‌ بدون توجه به نصیحت‌های بزرگان فامیل و حتی قاضی محکمه با طلاق توافقی از هم جدا می‌شوند. قریب به هشت سال از جدایی آنها می‌گذرد وهیچ یک از آنها دوباره ازدواج نکرده‌اند. در طول این مدت اغلب کنار هم بوده ومعتقد بودند این اقدامشان به‌خاطر رعایت حال تنها فرزند مشترک است. هنوز همدیگر را بااسم کوچک صدا می‌زنند، اغلب در خانه پدری همدیگر هستند و به قولی که از دهان یکی شان پرید رابطه زناشویی هم داشته‌اند ولی آنچه مسلم است، دیگر زن و شوهر شرعی و قانونی نیستند. قابل تأمل اینکه والدینشان نیز به این شیوه دو جوان اعتراضی ندارند بلکه خوشحال هستند که بالاخره اینها کنار هم و بچه‌شان حضور دارند و مدت‌هاست دیگر شاهد دعوا و درگیری و قهر و آشتیشان نیستند.!!!

2-‌ گروه دوم بر خلاف گروه اول از هم جدا نشده‌اند، با هم در یک منزل سکونت دارند. به نظر آنها دختر مشترک تنها علت در کنار هم بودن آنهاست، آنها دوست ندارند فرزندشان عنوان بچه طلاق را در صورت جدایی پدر و مادر یدک بکشد. ولی دختر بزرگسال کاملاً تشخیص داده است که عشق پدر و مادر در خانه‌های دو نفر دیگر می‌تپد و در واقع اینجا زنده هستند ولی آنجا زندگی‌ می‌کنند و او بهانه‌ای بیش نیست!! البته دختر خانم خیلی با مسائل شرعی آشنایی ندارد و دخالتی هم نمی‌کند، زیاد هم اهل تجسس و پرسش و پاسخ نیست، موضوع مایه تأسف اینکه چنین والدین نگران به آینده فرزندشان در یکی‌ دوباری که به اصطلاح دختر خانم، سراغ عشقشان رفته‌اند او نیز میهمان بوده است، یک بار با خنده به مادرش گفته بود یک فرزند ولی با دو بابا و دو مادر همزمان نه شنیده‌ایم و نه دیده‌ایم.!!!

3-‌ گروه سوم شیوه زندگی‌شان مثل دو گروه اول و دوم نیست آنها نه تنها از هم جدا نشده‌اند حتی قلبشان نیز برای دیگری و یا در خانه‌ای دیگر نمی‌تپد، اینها تربیت تنها فرزند مشترک را، مقدم بر خواسته‌های خود می‌دانند، بنابراین به نوعی از خود گذشته‌اند. 25سال است هیچ همی بر بالای سر اعمالشان نیست، هم سفری، هم راهی در مشکلات، هم بستری زناشویی، همکاری، تعامل و... البته تا جایی که برایشان مقدور بوده برخلاف شرع هم در مسائل اختصاصی زنان و مردان عمل نکرده‌اند و پسر عاقله‌مردشان کاملاً از این موضوع اطمینان دارد به قول خودش گرچه با این روش زندگی خیلی چیزها را یاد گرفته یا از دست داده اما پدر ومادرش خائن به هم نیستند. این نوع زندگی در واقع با طلاق عاطفی مطابقت بیشتری دارد!!!

4-‌ ماجرای گروه چهارم کمی متفاوت‌تر از سه گروه دیگر است، اینها پس از 50 سال زندگی ابتدا از هم جدا شده، دو سالی بدون هم زندگی، ولی دوباره باتوافق یکدیگر به عقد هم درآمده و زندگی مشترک جدیدی را آغاز کرده‌اند، اما نه با نکاح دائم بلکه با عقد موقت که دارای مدت مشخصی است. باهمدیگر هم شرط و توافق کرده‌اند در مورد اینکه دو سال گذشته کجا بوده‌اند و چه می‌کردند از هم پرسش نکنند. جالب ماجرا قرارشان بر ضرورت بی‌اطلاعی فرزندان و سایر بستگان است. علت را هم به کسی نگفته‌اند ولی دختر بزرگ که با خبر شده بود می‌گفت مادر در این دو سال صیغه یکی از بستگان بابا شده بود و حالا نمی‌خواهند در مجلسی با آنها روبه‌رو شوند!!!

5-‌ گروه آخری را نمی‌دانم می‌شود گروه گفت یا خیر، 10 سال است با هم هستند، محل سکونت متعلق به دختر خانم است و به قول او همدیگر را دوست دارند ولی قصدی به ازدواج ندارند اگر چه در روابطشان همه آثار زندگی مشترک وجود دارد، می‌گویند ضرورتی ندارد وقتی جامعه امکان ارائه خدمات به زوج‌ها را ندارد خود و خانواده‌هایشان را گرفتار کنند، بچه هم که دیگر از اهداف ازدواج نمی‌تواند باشد چون حتی اونا که طبق مقررات ازدواج کرده‌اند تو همین یه بچه هم مانده‌اند، از طرفی وقتی کاملاً خوب و خوشیم چرا سراغ نابسامانی برویم!!! برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

دکتر رشادتی رییس مرکز ارتباطات مردمی قوه قضاییه

 

وبگردی