اعتراف متهم دیگر باند «خرچنگها ی سیاه» مشهد
زن شوهردار را به اتاقک داخل باغ آوردند و ...
رکنا: وقتی پسر خاله ام با من تماس گرفت و از من خواست برای سرقت طلاها و اموال زنان و دختران با او و دوستش همکاری کنم از نقشه شیطانی آنها درباره آزار و اذیت طعمهها یشان هیچ اطلاعی نداشتم تا این که برای اولین بار زن جوانی را در حالی که سر و صورت و دست و پاهایش را با روسری بسته بودند داخل خانه بلوکهای پدرم آوردند و...
جوان 22 ساله عضو باند مخوف «خرچنگها ی سیاه» در حالی که عنوان میکرد آنها (اعضای دیگر باند) بچه شهر هستند و خیلی راحت مرا فریب دادند، پس از پاسخ به برخی سوالات سرهنگ دستمرد (رئیس دایره جرایم مهمه پلیس Police آگاهی خراسان رضوی) در تشریح ماجرای خلافکاریها یش گفت: من به همراه 4 برادر و پدر ومادرم در یکی از روستاهای مناطق اطراف مشهد زندگی میکنم. پدرم با دامداری و کشاورزی مخارج زندگی ما را تامین میکرد به طوری که از نظر مالی هیچ مشکلی نداشتم اما با این وجود در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم چرا که هیچ علاقهای به درس و مدرسه نداشتم. به همین خاطر در همان سن نوجوانی وارد شغل کاشی کاری شدم. مدتی بعد کار و بارم رونق گرفت و در مناطق مختلف گلمکان کاشی کاری میکردم تا این که با پس اندازهایم یک قطعه زمین و یک رأس گاو خریدم. بعد از آن هم برای گذراندن دوران خدمت سربازی به بیرجند رفتم و سپس به کرمان و در نهایت به مشهد منتقل شدم تا این که دوران خدمت به پایان رسید و من باز هم به حرفه کاشی کاری پرداختم. خلافکاریها ی من از 3 سال قبل و زمانی شروع شد که به همراه 4 نفر از دوستانم و برای خوشگذرانی به شهرهای شمالی کشور مسافرت کردیم. آن جا بود که با اجاره یک خانه ویلایی از صاحب خانه خواستیم برایمان مشروبات الکلی فراهم کند. اگرچه پس از مصرف مشروبات الکلی حالم بد شد ولی اهمیتی به این موضوع ندادم. از سوی دیگر قصد داشتم با دختر یکی از بستگانم ازدواج کنم چرا که بزرگ ترها ما را از کودکی به نام یکدیگر کرده بودند به همین خاطر هم با او در ارتباط بودم در حالی که هنوز هیچ گونه مراسمی برگزار نکرده بودیم. روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که روزی پسر خاله ام (سرکرده باند خرچنگهای سیاه) با من تماس گرفت و گفت: باغ (چهار دیواری مخروبهای که یک خانه کوچک بلوکهای دارد) را آماده کن! من که ابتدا از نقشه آنها آگاه نبودم به آن خانه بلوکهای رفتم و منتظر آنها ماندم. چند ساعت بعد ابراهیم و دوستش زنی را با سر و صورت بسته داخل خانه انداختند. او التماس میکرد که رهایش کنیم اما من هم که مانند پسر خاله ام و دوستش دچار هوسهای شیطانی شدم، نتوانستم خودم را کنترل کنم. با این وجود نمیدانم چه اتفاقی رخ داد که این اعمال شیطانی تکرار شد و آنها زنان و دختران را به زور و تهدید به مرگ به خانه بلوکهای میکشاندند و من هم که فریب خورده بودم با آنها همکاری میکردم. دیگر کارمان به جایی رسیده بود که حتی به فریادهای دلخراش و التماسهای زنان شوهردار هم توجهی نمیکردیم و تنها به اعمال شیطانی خودمان میاندیشیدیم...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار زیر را از دست ندهید:
وقتی حسن در لباس عروسی دستم را گرفت تنم لرزید و ...
تیراندازی داعشی های وحشی به سوی هواپیمای مسافربری ایران + فیلم
روح این پسر 15 ساله به پلیس چه گفت؟!+عکس
تاوان سنگین داعشیها پس از حمله تروریستی در ایران / 62 داعشی در دستگیر شدند
مردی که به همسر پیامبر توهین کرده بود به اعدام محکوم شد
این عکس دنیا را تکان داد / لبخند تلخ کودک پس از شهادت
سهیل در جشن تولد کاری با من کرد که روزگارم سیاه شد و ...+عکس
ارسال نظر